حسب الحال مشتاقی – قسمت اول

مقدمه نویسنده
در وادی علم ، مشاهدات و تجارب از ارزشمند ترین راه های وصول به سوی مطلوب است ، تا آنجا که پروفسور انیشتین که از گران سنگان تاریخ علم به حساب می آید ، شاهد و مثال آوردن در مساله را نه تنها یکی از راه های اثبات ادله می داند ، بلکه الحاح دارد که تنها ترین راه موثر برای اثبات اقامه ی ادله این امر است.
بدین سبب در اثبات و وصول معرفت و دانش ، از حسب الحال بزرگان علم مفروض سخن ها رانده شده و کتبی گرانقدر از نویسندگانی فرزانه در این وادی به یادگار مانده است. از کتب شرح الاحوال بزرگان دین همچون نهج البلاغه اثر ارزشمند سید رضی که مشحون از تجارب ، رفتارها و عقاید ناب بزرگواران الهی است بگذریم ، کتبی اندر احوال بزرگان از متقدمین تا متاخرین که بعض آن کتب از رعنا ترین الفاظ و فاخر ترین ادبیات در شناساندن اسطوره های علم و فضل و فرهنگ بهره برده اند و جزء کتب ماندگار تاریخ گشته اند ، همگی تصویری ژرف از ایشان به نمایش نهاده و آدمی را با احوال و آداب این دل ربایانِ عقل و هوش تا سرحد رخصت تقریر پیوند می دهد.
در روزهای حزن انگیزی که در ماتم مصیبت وارده ی آن رحیل فرزانه در مجالس پاسداشت و بزرگداشت ایشان و به هنگام تلبس خلف صالحشان به جامه ی روحانیت ، یار دیرین و صدیق شریفشان ، مرحوم آیت الله حاج سید عباس ابوترابی(ره) ، فرزندان را لسان صدق شخص پس از حیات برشمردند که رفتار و کردارشان نشانه ی راه و روش و مسلک پیموده شده ی والدین است با این منش و در سال های پس از ممات ایشان ، کردارها و رفتار های ایشان همواره در نزد بستگان ، اولاد و احفاد و اصدقای آن مرحوم، شاهینی برای سنجش ها قرار گرفته و ذکر آن در مجالسات و مراودات در نزدآنان معمول بوده است ، تا آنجا که باری در مجلسی عمومی ، یکی از شاگردان ایشان خطاب به بیت آن مرحوم درخواست اهل حوزه و علاقه مندان کردار و رفتار ایشان که زبانزد دوستان و مجاورین بود را جهت نگارش چنین متنی موکدا ابلاغ نمود ؛ همچنین بدون شک یکی از بهانه های متعدد بشری در عدم قبول کلمه طیبه حق ، استبعاد ایشان نسبت به موضوعات پیش روست تا آنجا که قرآن کریم ذیل آیات متعدد با امثال و استدلال در صدد واقع گرایی و تقریب موضوع با ممثل است. لذا بر آن شدم که با ارائه کرامات شیخ و تبیین جایگاه سترگ او و عمل زاهدانه و مخلصانه اش این موضوع را برای خویش و نسل و فرزندانم بنگارم که در روزگاری نه چندان دور و از ریشه ای نزدیک به نام جد و اباء شان ، مردی می زیست که بیع جان خویش با همه محن روزگار جز به پروردگار نکرد و دورنیست که ما نیز عامل و آمر به راه و طریقه او باشیم.
این نکات به همراه انگیزشی درونی در جهت انتقال این مفاهیم ارزشمند به نسل و نسب خویش که از گوهری برونی و نسبی متعالی برخاسته اند ، موجب گردیده است تا نوشتار پیش روی را برای پرورش گوهر درونشان ، یعنی عقل و دل مهیا سازم تا ایشان را به رفتار آن خوش رفتار “سامت در لغت به معنی خوش رفتار است” رهنمون باشم.

غرض از نگارش
آنچه بیش از پیش برای اینجانب در نگارش متن مهم بوده است ، تصویری لحظه به لحظه و سینه به سینه از همه ی مقربین شیخ و بعضِ از دقایق ایشان که نقل محافل و مجالس و بعضاً شاهینی در سنجش دوستداران ایشان است ، از عمومی ترین تا خصوصی ترین لحظات زندگی شیخ که خارق العاده هم نمی نمود. به قول کتاب اسرار توحید شیخ را گفتند:«فلان کس بر روی آب می‌رود».
گفت: «سهل است. وزغی و صعوه ای نیز بروی آب می‌رود».
گفتند: «فلان کس در هوا می‌پرد!»
گفت: «زغنی ومگسی در هوا بپرد».
گفتند: «فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می‌رود».
شیخ گفت: «شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می‌شود، این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخسبد و با خلق ستد و داد کند و با خلق در آمیزد و یک لحظه از خدای غافل نباشد»
و شیخ قزوینی مصداقی از چنین احوال بود.
از دیگر نکات اهمیت نگارش این کتاب آن است که شیخ به جهت آنکه مجتهدی مسلم و دارای اعتباری معتبر نزد فقها – رضوان الله تعالی علیهم- بود ، هر یک از نکات مطروحه در حکایات که اشارتی به امری فقهی دارند می تواند مستمسکی جهت تفقه و مطالبی که جهت سیر و سلوک و امور اخلاقی ذکر گردیده اند جهت بهره های معنایی قرار گیرند و همچنین در کلیات تصویری از زندگی عالمانه فرزانه ای از چهره های تابناک فقاهت را به نمایش گذارد و دری باشد برای وصول به معرفت که :
نار خندان باغ را خنـــــــدان کند صــــــــــحبت مردانت از مردان کند
گر تو سنگ صخره و مرمر شوی
چون به صاحب دل رسی گوهر شوی
همچنین ذکر این نکته مهم است که روایات همگی قول به مضمون و نقل به معنی بوده و اقوالی که در آن به عالم خواب اشاره رفته است ؛ صرفا به منظور آوردن همه اقوال و از قلم نینداختن آنها منقول گردیده است و گرنه نحوه رفتار و اعمال و اخلاق حضرت شیخ ، شناسنامه او بوده و برای معرفی نیازی به نگارش خواب و رویای دیگران درباره ایشان نمی باشد.

تاریخچه کتاب
پس از ارتحال جانسوز شیخ بر اساس ذوق درونی و کشف برونی ، ریزه آتشی در احوال احفادی از نوجوانان شیخ افتاد که رمز و راز این همه تقدیر و قدرشناسی از پدر پیرشان را که در سال مزبور هم شهر در مقام بزرگداشت او کوشیده بود و هم مردم در تشییع او جوشیده بودند بیابد که حاصل این تفرس ها ، یادنامه ای بود به نام چهلم مزار که در چهلمین روز درگذشت شیخ مهیاگشت.
اما با گذشت روزها و توسیع شنیده ها و گفته ها از مرام و مقام شیخ ، تب اکمال این پاس نامه که علل و عوامل آن در مقدمه آمده است نهایتا منجر به ضبط این خاطرات به صورت عنوان و گاه صوتی از ناقلان از پاییز 1388 گردید و خاطرات به صورت صوت از 26/8/1389 (مصادف با عید مبارک قربان) آغاز شد.
سپس از 14/1/1390 کار نگارش خاطرات آغاز و در 29/4/93 (مطابق با شب 23 رمضان المبارک 1435) پس از دو ویرایش توسط معززانی که ذکر نام ایشان در نزد حق محفوظ و مأجورست ، پیش نویس نهایی مهیا گردید. کتاب جهت ویرایش و اخذ تاییدیه از موصیان شیخ تا ۱۳۹۷ به محاق تاخیر رفت و نهایتا در ۱۳۹۷ آماده چاپ گردید.

زندگی نامه
شیخ العلماء قزوین حضرت “آیت الله حاج میرزا رحیم سامت ” در ششم ربیع الثانی سال1321 ه.ق برابر با 1281 ه.ش در یک خانواده ای که همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود. .وی فرزند میرزا حسن که او نیز از نوادگان ” مولا رفیع الدین واعظ قزوینی ” صاحب کتاب ابواب الجنان به شمار می رود.
آیت الله سامت پس از سپری نمودن مرحله کودکی و گذراندن دوران مکتبخانه آن روزگاران به مدرسه نوبنیانی که علوم جدیده را به دانش آموزان می آموختند ، وارد شد و تا پایان سیکل اول دبیرستان تحصیلات خود را ادامه داد ، چون در قزوینِ آن روزگار دبیرستانی که سیکل دوم را به دانش آموزان بیاموزد ، وجود نداشت. به کسب و کار در بازار روی آورد و چند سال نیز معاونت مدرسه دیانت (دومین مدرسه قزوین که به روش نوین اداره می شد) را پذیرفت. اشتیاق تحصیل علوم دینی او را به حوزه علمیه قزوین کشاند .
معاشرت با دوستان اهل علم، چون: مرحوم آقا سید احمد حاج سید جوادی و… سبب گردید، به تحصیل علوم دینی علاقه مند گردد و به حوزه علمیه روی آورد.
به مدت پنج سال، در کنار کار در بازار، درس هم می خواند. بیشتر ادبیات و معالم را از محضر مرحوم مفیدی فرا گرفت و مقدمات و بخش هایی از معقول و منقول را نزد بزرگانی همچون شیخ یحیی مفیدی ، سید هبه الله تلاتری ، حاج شیخ تقی مدرسی ، علامه سید موسی زرآبادی ، حاج میرزا محمود رئیسی و حاج شیخ علی اکبر الهیان فراگرفت. دوره ادبیات را در این مدت، به پایان برد و برای ادامه تحصیل، راهی قم شد . پنج سال هم در قم بود و توفیق یافت که سطح را در نزد عالمان و اساتید بزرگواری چون: شیخ حسن نویسی، میرزای همدانی، شیخ ابوالحسن مفسر ، حجت کوه کمری و… بهره بَرَد. سپس جهت تکمیل دانش خود به اصفهان که در آن روزگار هنوزکم و بیش از رونق برخوردار بود ، رحل اقامت افکند و مدتی را در مدرسه معروف” نیماورد” که جایگاه بسیاری از عالمان بزرگ بود گذراند و از خرمن علم و فضیلت حضرات آیات سید مهدی درچه ای ، سید محمد و سید علی نجف آبادی و حاج آقا رحیم ارباب ، خوشه ها چید ولی محیط علمی آن روزگار اصفهان هم کام تشنه او را سیراب نکرد و در پی کسب معارف دیگر بار به حوزه علمیه قم که پس از حوزه علمیه نجف اشرف از رونق بسزایی برخوردار بود ، مشرف شد.
پس از این دوره، به نجف اشرف، مشرف شد و ده سال در آن حوزه پر خیر و برکت و در کنار حرم شریف حضرت امیر(ع) به کسب علم از محضر عالمان بزرگ آن حوزه پرداخت و عمده خارج فقه و اصول را در خدمت آیات عظام: آقا سید ابوالحسن اصفهانی و آقا ضیاء عراقی بود. از آغاز ورود به نجف اشرف تا روز بازگشت درس مرحوم سیّد را ترک نکرد و مقیّد بود در فقه ایشان، شرکت جوید. دو دوره هم در درس اصول مرحوم آقا ضیاء عراقی (اصولی نابغه و مرجع بزرگ) شرکت کرد.البته از محضر اساتید بزرگواری چون: حاج شیخ محمد حسین نائینی (صاحب تنبیه الامه اصولی) ، حکمی بزرگ حاج شیخ محمد حسین کمپانی غروی ، حاج میرزا ابوالحسن مشکینی (صاحب حاشیه بر کفایه الاصول) ، محمد رضا آل یاسین، شیخ کاظم شیرازی، شیخ موسی خوانساری، در فقه و اصول بهره گرفت. در سال 1362 هجری قمری(1321 هـ . ش) به زادگاه خویش بازگشت و پس از وصلت با صبیه مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ ابوطالب فاروقی (فرزند مرحوم حاج میرزا علی فقیه) و با تواصی مرحومان آیت الله مفیدی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی(مرجع تام وقت) و با بنای استخاره جهت رونق حوزه علمیه قزوین در این شهر ماندگار شد . سرانجام پس از نیم قرن تدریس، تبلیغ دین و اقامه‏ی نماز جماعت در 24 بهمن 1378 هـ .ش برابر با هفتم ذیقعده‏ی سال 1420 هـ.ق در سن 99 سالگی دار فانی را وداع گفت و به دیدار معبود شتافت.
مضجع شریف ایشان در صحن آستان مقدس امام زاده حسین بن علی بن موسی الرضا (علیه السلام) قزوین قرار دارد.
در طول عمر با برکت ایشان ، مرحوم شیخ با علما ، فقها و بزرگانی همنشین و همدوره بودند که از جمله آنها می توان به حضرات آیات و حجج الاسلام آقایان محمد تقی بهجت، شیخ هاشم آملی، حبیب الله اراکی، محمد تقی بروجردی، جواد بروجردی، سید علی لواسانی، سید احمد شهرستانی، علی مشکوه اصفهانی، مرحوم شمس آبادی، مجتبی لنکرانی، ذوعلم اصفهانی، عبدالنبی کجوری، سید محمد کلانتر، میرزا احمد دشتی، محمود شریعت مهدوی، بدلا، محمد آخوندی، سید مرتضی خلخالی، آقا ضیا حاج سید جوادی، سید احمد صفایی، سید موسی مازندرانی، شریعت دهاقانی، علم الهدی، ابوالفضل اصفهانی، سید احمد عماد حاج سید جوادی، دکتر محسن شفایی، آقا بزرگ علوی، سید غلامحسین شکیبا، حسین قدسی، ابوالحسن شیرازی، میرزا جواد تهرانی را ذکر کرد.
همچنین اگر بخواهیم تعداد دقیق شاگردان ایشان را احصا کنیم شمار ایشان به صدها نفر خواهد رسید که ذیلا به اسامی چند تن از ایشان اشاره می رود: شهید نصرت الله انصاری ، مرحوم سید جلیل زرآبادی، مرحوم حسن لاهوتی ، مرحوم هادی باریک بین ، علی محمدی تاکندی، سید محمد موسوی خوئینی ها، علی صدیقی ، سید مهدی حائری، مرحوم محمد باقر قمقامی ، مرحوم محمد لشکری ، هادی قدسی، محمد حیدری ، سید علینقی حسینی ، ابراهیم امیری ، محمد رضا بروجردی، محمد حیدری قاسمی ، دکتر حسین صفائی ، سید مرتضی صفائی ، سید مرتضی فاطمیان ، مناهجی ، صفر علی شهسواری و محمد رضا سامت .
آثار قلمی ایشان که تاکنون به چاپ نرسیده است به شرح زیر است:
1- تقریرات مباحث خارج فقه آقا سید ابوالحسن اصفهانی در طهارت ، بیع و حج
2- تقریرات کامل دروس خارج اصول فقه مرحوم آقا ضیاء الدین عراقی
3- تقریرات خارج فقه آقا ضیاء الدین عراقی در غصب ، قضا و زکات
4- تقریرات خارج فقه مرحوم آیت الله نایینی در خیارات
5- تقریرات درس خارج فقه مرحوم میرزا ابوالحسن مشکینی در صلاه
6- تقریرات درس خارج اصول فقه آن مرحوم در مباحث حجیت ظن و اصل برائت

(1)
یکی از پنج مجتهد مسلّم زمان
مرحوم آیت الله حاج سید علی لواسانی (ره) “از شاگردان آقا سید ابوالحسن اصفهانی “می فرمود: اگر در جهان تشیع پنج نفر مجتهد مسلّم داشته باشیم ، قطعا یکی از آنان حضرت آیت الله سامت است.
توضیح: خاطره ای از حجت الاسلام حاج شیخ محمد رضا سامت
(2)
اعلم علما و افقه فقهای زمان
خدمت حضرت آیت الله صافی گلپایگانی بودم. راجع به شخصیت علمی و اساتید برجسته حضرت ابوی و منجمله از اجازه اجتهاد مرحوم سید (حضرت آیت الله العظمی حاج سید ابوالحسن اصفهانی “اعلی الله مقامه “) که بدون مطالبه ابوی با خط مبارک خودشان مرقوم فرموده بودند صحبت شد. به ایشان عرض کردم حضرت آیت الله العظمی حاج سید عبدالهادی شیرازی (ره) نیز که شاید به تعداد انگشتان دست اجازه اجتهاد صادر کرده باشند ، بعد از مراجعت حضرت ابوی به ایران برای ایشان اجازه اجتهاد فرستاده بودند . برای آیت الله صافی تعجب آور بود با اینکه آیت الله شیرازی همسطح حضرت ابوی بودند ، چطور برای ایشان اجازه اجتهاد ارسال داشته اند؟!
توضیح: خاطره ای از حجت الاسلام حاج شیخ محمد رضا سامت
(3)
سلاح و صلاة
در دوره ی اختناق خانی و شاهی که فشار اضدادی بر جمع احوال خاطر پریشان مردمان بود و چوب و چماق پیش روی سینه های به خروش آمده از ظلم و تعدی جولان می داد. بر چارسوق شهر که محل آمد و شد جماعت برای اقامه ی صلاتین بود،مزدوری گماشته گردیده بود تا با سلاح خویش مانع ورود شیخ به مسجد گردد.
شیخ بی اعتنا به سلاح برآمده بر سینه ، دست رد بر سلاح می زند و در میان حیرت مزدور به راه خویش ادامه می دهد.
توضیح:خاطره ای از مرحوم آقای محمود یعقوبی به نقل از آقای مهندس حاج حامد یعقوبی
(4)
ابر بهاری
یکی از فرزندان شیخ که مبارزی متّقی و شخصیتّی مبرّز بود به توصیّه و اصرار سیاسیون به جهت وکالت مردم شهر به تکاپوی انتخاب بود. علی رغم اصرار ناصحان و صالحان که چشم انتظار ورود افرادی چون فرزند لایق شیخ برای وکالت مردم شهر بودند ، شیخ هیچگاه زیر بار حمایت و توصیه ایشان نرفت.
در همان روزها یکی از مریدان ، در راه بازگشت از مسجد ، شیخ را تنها یافته و سایه بانی را در باران بهانه ی همراهی با شیخ می نماید. در خلال راه به موضوع مطلوب اشاره ای می راند و از احتیاج مملکت به شایستگانی چون فرزند شیخ اشاره می نماید تا شاید شیخ را مجاب سازد ، شیخ که با سایه بان او در راه و در زیر باران با او هم صحبت بوده ، بار دیگر بر موضع خویش پافشاری کرده و می گوید: مرا به چترتان نیاز نیست.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محسن صباغی
(5)
نماز کاسب
عاشورا روزی در مسجد در صف اول نماز ایستاده بودم ، با آنکه سال ها بود که بر نماز ایشان به جماعت بودم ، اما آن روز موضوعی مرا به خود مشغول داشت. در نمازهای مغرب و عشا ، سور قدر و توحید را از شیخ در رکعتین اول و دوم شنیده بودم حال آنکه امروز در صلاتین ظهر و عصر ، از اولی خبری نبود. در راه با مصاحبی این رفتار را به ثواب بی اندازه سوره توحید در این روز اشاره داشتم و کذا و کذا.
برای اثبات سخنم از شیخ تاییدیه خواستم ، اما آن روز مطلبی دیگر از شیخ دستگیرم شد که می فرمود: نماز کاسب را باید کوتاه کرد تا او از رزق خویش نماند و من چون هر روزه تنها به توحید در رکعتین قناعت کردم.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس کمال باریک بین
(6)
اشک خفی و اشک جلی
نقل است که در هر مکانی که منور به مدحت اهل بیت پیامبر (صل الله علیه و آله ) بود ، شیخ در حالیکه دستمالی مزین به اشک برای شهیدان کربلا بود را به دست می گرفت و با صدایی بلند می گریست. اما صدای اشک های پدرانه اش برای کودکی که از دست داده بود را تنها در کنار پستوی های خانه و هنگامی که مشغول بازی های کودکانه بودم ، می شد دزدانه دید.
توضیح:خاطره ای از خانم سکینه جورابچی
(7)
شطرنج
روزی در زیر زمین خانه شیخ به تفننی مشغول نشسته و مخفیانه شطرنج می کردیم، ناگاه بی آنکه شیخ را ببینیم تنها هیبتی از او را با صدای بلند نیوشیدیم که فریاد برمی آورد:” در کاشانه ی من شطرنج نکنید”، در عجب بودم از چرایی و چگونگی خبر یافتنش از موضوع ، که ما در سکوت و در زیر زمین که رفت و شدی در آن نبود ، مشغول بودیم و شیخ چگونه از این امر مطلع گردیده بود، حبیبی گفت که روایتی از حضرت رسول (صل الله علیه و آله) است : در خانه ای که شطرنج وارد شود ، ملائکه از آن خارج شوند .
توضیح:خاطره ای از آقایان مهندس کمال الدین و جمال الدین باریک بین
(8)
رکوع اشتیاق
به واسطه مراعات حال مامومین، به ندرت پیش می آمد تا رکوع را هر چند به درخواست طالبان مشتاق و “یا الله” گویان به درازا نشاند. کودکی بودم نامکلف ؛ به انتظار فریضه ی شیخ نشسته تا پس از غروب با او به نماز ایستم، ناگاه به تکثری معطوف شدم و خاطرم از دست برفت ، چون بر شیخ نظاره کردم ، در رکوع بود، “یا الله”، “یا الله “گویان وضو ساختم و مسافتی پیمودم و به نماز رسیدم ، مامومین که از حالت شیخ به عجب آمده بودند ، این حالت را خرق عادتش می خواندند . شیخ آن روز شوقی در احوالم نمود که مستی اش گرمای دینم شد .
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(9)
کردار بی بهانه
در پسین ارتحال شیخ با جمعی به دیدار مصاحبان حیاتش رفتیم.وقتی از حال و احوال شیخ و سبب کرامتش در جمع عالمان سوال کردیم، بی مقدمه داستانی به اشارت رفت که روزها به طول انجامید که موضوع برایم حلاجی گردد.
سالیانی پیش در قم،شهر عالمان دینی ، طلبه ای معرف عام بر بلندایی به انتظاری ایستاده بود، مغرضی فریاد در دادکه مرد شهوت جسته و به سوی آن خیره شده ، جمعی برآمدند و غائله سر دادند، اما ابهام ماند و کردار پرسوال او و آبروی بر باد رفته.
بعد از روزها مراقبه و تامل در داستان مذکور و بررسی رابطه اش با احوال شیخ ، این چنین دستگیرم شد که شیخ در همه ی احوال حیاتش کرداری بی بهانه داشت و مراقبتی بی بدیل بر نفس و کردار خویش می نمود ، کرداری که نه مخالف دیروز را با او معاند سازد و نه مسببی برای اتهامش باشد.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی دیدار با حجت الاسلام حاج سید علی اصغر علوی
(10)
مسلمانان
لسان برخی عابدان الهی ، با بیان خاصی همراه است. چه آنکه یکی از مصاحبین در احوال ایشان اینگونه می نمود که :شیخ مسلمان بود! و دروغ نمی بافت!
این کنایتی از احوال روزگار شیخ بود که به رغم رداها و عباهایی با کسان و القاب فراوان ، کمتر مسلمانی یافت می گردید و این التقاب به شیخ ، نمادی از نامسلمانی و کذّابی دیگر کسان بود.
دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانــم آرزوست
گفتند یافت می‌نشود جســــــــته‌ایم ما
گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی دیدار با حجت الاسلام حاج سید علی اصغر علوی
(11)
دستان انتظار
در کشاکش دوران الیمی که شیخ در بستر بیماری آرمیده ، دستان انتظار خویش را به آسمان کشیده و اهل کاشانه را خطاب سرداد که مرا به نام علی (ع) بخوانید و بخواهید تا به ابرار و اخیارم واصل گردم که من ارادتی وافر بر ایشان داشته ام.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(12)
توجه بی بدیل
کودکی از اهل کاشانه ، همچون عادات روزانه به هنگام آمد و شد به خانه ، شیخ را با سلام و وداعی خطاب و عرض ادبی کودکانه داشت. شبی را کودک که از خانه می رفت و برای وداع به حضور شیخ رسید ، شیخ پرسید که دیشب بی وداع از پیش ما رفتی؟!
این توجه شیخ در کهنسالی و در میان عده بسیار مجاورین که در جمع و بیت شیخ حضور داشتند ، موجب اعجاب حاضرین بود.
توضیح:خاطره ای درباره خانم مهندس صالحه حیدری
(13)
جدّی گرفتن قسم
بر درب حجره ی شیخ به هنگامه ی خروج ایستاده بود . با هر اصراری ، شیخ به عدم این همراهی در چنان سن و سالی برای وداع رضایت نمی داد . به رسم تعارفات روزانه قسم داد ، ناگاه شیخ از حرکت باز ایستاد و با پریشانی از این کلام ، به وداع در همان مکان راضی گشت.
زیرکی این مُصاحب قدیمی برای کم نمودن زحمت شیخ در همراهی ، درسی برای مجاوران در جدّی گرفتن حتی قسم تعارفی بود.
توضیح:خاطره ای از مرحوم حجت الاسلام شیخ محمد آخوندی و از مصاحبین شیخ العلما (صاحب دارالکتب الاسلامیه از قدیمی ترین انتشارات کشور”تاریخ تاسیس 1317″ که بسیاری از کتب مهم شیعی را در تاریخ معاصر کشور به چاپ رسانده است)
(14)
تا سحر تسبیح گویان روی در افلاک داشت
چه بسیار شباهنگام هایی که با واهمه ی اصوات گریه هایش برمی خواستم که مکناد رخدادی پیش آمده و شیخ اینگونه مویه می کند؛ در حالیکه چون بُراق می شدم ، حالت او را عادی می دیدم و این حالت را عادت مالوف شبانه اش.
در متجاوز از پنجاه و اندی سال که در اندرونی ایشان بودم ، مویه های شبانه اش قطع نشد ، چنان که گویی هر شبی چون مصیبت دیده ای که زن و فرزند از کف داده می گرید و ناله می کند.
اهل دردم می شناسم درد را دیده ام شب گریه های مرد را
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(15)
ترس جوانانه
در بحبوحه ی روزهای ترس و وحشت ناشی از جریانات اعتراضی مردم در دهه ی پنجاه شمسی ، عده ای از شباب اهل تقوی برای حفاظت شیخ ، جمع آمده بودند تا با حلقه ای در گرد ایشان از وجود شان مراقبه نموده و بر احوال ایشان مواظبت آرند ، من نیز به این حلقه درآمدم. چون شباهنگام فرا رسید ، جوانان به ترس و شیخ به وجد آمده بود. ما از دژخیم می هراسیدیم و شیخ دلدارمان بود.
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی،خدا بکند
توضیح:خاطره ای از آقای محمد محمدپور
(16)
شعر
آه از غمی که بر دل و جان چون شرر نشست
بگداخت سینه را و شد طاقتم زدســـــــت
دردا و حسرتا و فسوسا که ســــــــــــروری
رخت از جهان به سوی خدای جهان ببست
جز خیر و پاکی و برکت از وجــــــــــود او
ظاهر نگشت، بر این خلق شاهدســــــــت
یک دم نشد برون ز زبان و ز قلـــــــــب او
ذکر خدا که عاشق حق بود و حق پرســت
گویی که حــــــــــــــــــب محمد و آل او
با جان او سرشته شده از دم الـــــــــــست
هر جا قدم نهاد در رحــــــــــــــــمت خدا
بگشاده گشت و حـلقه اندوه و غم گسست
با گریه شبانه به درگاه ذو الـــــــــــــجلال
تا وقت آفتاب دو چشمان خود نبســـــت
با زهد وجهدوکوشش بی حد به راه دوست
روزانه و شبانه تن خویش را بخســــــــت
دریای علم بود ، ولـــــــــــــــی از فروتنی
در انزوا و عزلت و فقر و رضــــــا نشست
سامت چگونه هجر تو را تـــــــــاب آورد
پشتش ز درد فرقت تو بی گمان شکسـت
توضیح:شعری از آقای مهندس حاج محمد حسین سامت
(17)
شعر
دیده گریان و دل از فرقت یاران خونست
شهر در و لـــــــوله و حال قریبان چونست؟
بر سر دست برند آنکه گرفتی همه عـــمر
دست هــــــرکس که گرفتار دل محزونست
اندکی صـــــــبرنمایید که جانم به لبست
مهلتی تا نظری ورنـــــــــــــه زتن بیرونست
حال دل باکه بگویم که درین دیرخراب
نیست یاری کــــــه خبرخواه غم مکنونست
مدهیدش نفسم رابه مغاک ای همه خلق
که وجودم همه از پا به سرش مـــــرهونست
ازخشوعت چه توان گفـت گه راز ونیاز
وزخلوصت که ز ادراک و بصـر بیرونست
قصه عشق به او چون برسد قصـــه نماند
لیلی عشق به یک ناوک او مجــــــــنونست
من چه گویم که بدین بارگه با عظـــمت
عارفان معتقد وحور و پری مقــــــــــرونست
هرکه جز خیر نظر بر نظر او انداخــــــت
خوار در دنیی و در دار دگـــــــر مغبونست
این همه ازکرم و فیض علی(ع) بود علی
سامت از مرحمـــــــــــت ال خدا ممنونست
توضیح:شعری از آقای حاج علیرضا عظیمی- 9/12/1378
(18)
وداع
اي ساربان آهسته رو، کآرام جانم مــــــي رود
وان دل کـــــه با خود داشتم، با دلستانم مي رود
گفتم به نيرنگ و فسون پنهان کنم ريش درون
پنهــــــــان نمي ماند که خون بر آستانم مي رود
او مي رود دامن کشان، من زهر تنـهايي چشان
ديگر مپرس از من نشان کـــــز دل نشانم مي رود
در رفتن جان از بدن گويند هــــر نوعي سخن
من خود به چشم خويشتن ديدم که جانم مي رود
توضیح: عکسی از تشییع جنازه
(19)
منه بر سرم پایبند غرور
جمعی از مریدان و مجاوران شیخ در مکتب و منبر و مدرسه ، به عزم آمدند تا ستایشی از نیم قرن زعامتش بر حوزه شهر مهیا سازند، چون این داستان به شیخ رسید ، مکدر احوال ، از پذیرش چنین محفلی تبری جست.
محفل آراسته گردیده بود و میهمانان گرد آمده بودند و حتی اهل کاشانه نیز بر مراسم و شیخ با امتناع از حضور در این محفل هنگام برگزاری در منزل نشسته بود. چون ماجرا بدین قرار رفت ، جمعی از زعمای شهر و روسای وادی به نزد شیخ آمدند و در مقام احتجاج شیخ را به برهان تشویق شدن طلاب علوم دین با مشاهده ی چنین مقامی و لزوم تکریم میهمانان مشتاق زیارت ایشان به محفل مشایعت نمودند.
توضیح: آئین بزرگداشت مقام علمی ایشان با همت حوزه علمیه قزوین، استانداری و اداره کل فرهنگ ارشاد استان و دیگر نهادها و انجمن های مرتبط منجمله دانشگاه علوم پزشکی، انجمن مفاخر در تیر ماه 1378 و همزمان با میلاد فرخنده پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله)و امام صادق (ع) در قزوین و با حضور علما، طلاب و مسئولین استانی و کشوری برگزار گردید
(20)
انار
در ماه روزه برآمده بودیم ، نیمه شب بود و فردا آدینه و ما در شب نشینی به تناول انار بودیم. ناگاه شیخ از خواب برخاست و از ما عبور کرد ، چون انار به دستانمان دید ، از من خواست که اناری از پستو آورده تا تناول کنند.
از این گفته در شگفت بودم که چگونه شیخ در این بی زمان ، انار می طلبد ، که شیخ همواره مدار بر ساعت و لحظه است و چنین نمی کند. حبیبی گفت به نقل از کتاب شریف مفاتیح الجنان منقول است ” امام صادق(ع) در هر شب جمعه انار میل میکردند و می فرمودند : « هرکه در وقت خوابیدن انار بخورد تا صبح در نفس خود ایمن باشد»”
یاد این مطلب نیز بر این مقال واردست که ، شیخ در اواخر عمر شریف به سبب آنکه دندان عاریتی نهاده بود ، دفع تفاله آن می کرد که این امر نیز برای مجاوران جای سوال در آن دوران گردیده بود.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی- حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد رضا سامت
(21)
آب در کوزه و ما گرد جهان می گردیدم
سالیانی بود که تصویری از زعیمی در عالم دین و سیاست با استکان چای در دست ، به عنوان جلوه خلوص و بزرگ منشی نقش دیوار کاشانه و دلم گردیده بود.
از غفلت خویش چون به خود آمدم ، شیخ را با چنان رتبت عظیم دیدم که هیچگاه حاجبی نداشت و جز اهل کاشانه ، از یاری غیر به شدت احتراز می نمود و نه به قدر آن لحظه تصویر که سراسر عمر را حاجب خویش بود.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(22)
حتی به قدر آب
به سبب مضیقه ی امکانات در بیت ، شیخ در روزهای سرد سال ، به جهت استحمام به منزل اولاد می رفت . مواظبت شیخ به حدی بود که اگرچه تمکن مالی اهل خانه به حد شان بود اما به سبب وجود ایتام و دیون شرعی اموال ، حتی این میزان بهره از اموال را بر خود روا نمی دانست و می فرمود که اگر اجازه می فرمائید من به قدر این مقدار آب جهت استحمام از دیون شرعی صاحب مال بکاهم.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(23)
فقط برای تو
شیخ مامور فرموده بود تا چون به نماز نیامد ، مامومین به انتظار ننشسته و امامی بر نماز بایستد. اندکی از وقت رفته بود و به سفارش ایشان به نماز شدیم. چون به رکعت دوم بودم ، صدایی یا الله ، الله گویان فریاد می آورد که تا به رکوع نرسیده ایم ، به نماز شود؛ شیخ آمده بود و با آن چنان سن و سال فرتوتی شتابان می آمد و مشتاقانه می دوید تا نماز کند.
چون از نماز شدیم ، شتابان از سجاده برخاسته تا به عقب نشینم و از شیخ اصرار و از من انکار که نماز دیگر نیز به جای آورم.
راقم سطور که در آن اوقات کودکی و در نوجوانی بودم ، چند صباحی بود که با دیدن چنان مصائبی که شیخ برای رفت و شد به شبستان در سالیان فرتوتی رنج داشت ، به فکر آمده بودم که شیخ را چه می شود که یومیه نماز جماعت را ترک نگفته است، گاهی به حوائج دنیوی این حضور گمان می بردم و گاه به ناکجا آباد ، چون احوال آن روز را دیدم دانستم که شیخ را تنها برای او می شود ، به قضاوت نشست.
تا دل به مهرت داده ام در بحر فکر افتاده ام
چون در نماز استاده ام گویی به محرابم دری
توضیح:خاطره ای از حاج آقای باقی
(24)
قصد سفر
شیخ هرگاه به قصد حاجتی به طهران می شد ، نیّت زیارت شاه عبدالعظیم حسنی – علیه السلام- را می نمود تا سفر به خیری سترگ تر از قصد سرانجام گردد.
اخیرا در نقلی از فرزند مرحوم شیخ محمد تقی بهجت فومنی که از مصاحبین شیخ بود نیز از آن مرحوم بازگو نمودکه والد چنین عرضه می داشتند که : اهل طهران چون هفته ای به این زیارت نائل نیایند، جفا نموده اند بر ایشان. همچنین در نقل دیگری از مرحوم بهجت آورده اند چون در بازگشت از سفری در نیمه شب به طهران رسیده و به اصرار والد به زیارت مشرف شده و با دربی بسته مواجه شدیم ، والد اثاث بر زمین نهاده و تا صبح بر کنار باب حرم آرامیدند تا از زیارت محروم نمانند و صبح بعد از زیارت بقعه شریف عازم ادامه سفر شوند.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(25)
نعمت الهی
بر خوانی نشسته بودیم و اشربه و اطعمه بر آن گرد آمده بود . شیخ به قوت اندک خویش از آن برچید ، چون مجاوران به شیخ عرضه داشتند از کدام مشربه که معمول ضیافات این چنینی و یکی به ذائقه ی قدما و دیگری طبع جمع برنا بود تناول نموده تا به دست برسانند ، ایشان فرمودند: هر دو . خنده ای بر حضار برآمد که شیخ چنین خرق عادتی نمود و از هردو مشربه طلبید و چنین بود مشرب شیخ که از هیچ نعمتی به برهان قدیم و جدید و امثالهم خود را محروم نکرده و به مشیِ اعتدال و زمانه بود.
در روزگار شیخ چون هر روزگاری ، عده ای جاهلان عالم نما ، تناول فلان اطعمه را نشان یمین و یسار دانسته ، تمام قوت و بازوی دین خود را معطوف به پرهیز پیر و برنا به این امور مشغول می داشتند ولی شیخ را تفاوتی در شراب و طعام اهل به اصطلاح تجدد به تناسب قوت کاشانه با آنچه قوت غالب گذشتگان بود، نبود و غذایی را به صرف طبخ در روزگاران جدید و بر فلان مذاق و کشور و رسوم مطرود نمی داشت.
قال علی ابیطالب: الیمین و الشمال مضله و الطریق الوسطی هی الجاده(انحراف به چپ و راست، گمراهی و ضلالت است راه میانه و مستقیم جاده وسیع حق است)
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(26)
صراحت تذکیر
در محفلی ، واعظی به خطابه می پردازد و کلام دین به نطاقه می نشیند و بر مدار فلسفه می رود، سخن به آیت و روایت می آید و چون خطا بر گفته ی صاحب ردا می افتد ، شیخ فی المجلس بر واعظ بانگ برمی آورد که بی مطالعه بر مجلس وعظ ننشیند و خطابه نگوید.
شیخ از آمران معروف و ناهیان منکری بود که نه بر خطایی چه بسا سترگ از عوام در کوچه و بازار برمی آشفت که بر خطایی خرد از عالمان و عاملان به دین بر می افروخت.
توضیح:خاطره ای درباره مرحوم حجت الاسلام مهدوی کنی
(27)
دعا
شیخ را بر رخدادی ،پیشآمدی کرده بود و از ناحیتی به درد گرفتار آمده بود. تاب و توان شیخ به این مرض آزرده و احوالش پریشان گشته بود. اهل کاشانه را که می دید درخواست دعا می کرد و به صدیقی که می رسید ، طلب شفا می کرد ؛ تا مدتی به سر شد و شیخ بهبود یافت.
الدعا یرد القضا(چون دعا بر می آید ، قضای الهی متغیر می گردد) ، منطق شیخ بود ، چنان که غفلت از آن به عزلت از درگاه معبود رسیده و چون” ادعونی” را از “استجب” برگیریم ، مشمول “لکم” نگردیم.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(28)
گرما و سرما بهانه خاتمه دعوا
شیخ به استجازه ای از سید(ابوالحسن اصفهانی) با کثیری از مشتاقان به محض رسیدن به شهر پس از یک دهه حضور در نجف اشرف به امامت در مسجد النبی می ایستد و شصت سال چنین مقامی را برپا می دارد. در این سال ها برخی به عناد یا اعتقاد متمایل به نماز شیخ بر مهمترین و معتبرترین مکان مسجد نبودند و هر بار به قال و مقالی ، شیخ را به ایذا می پرداختند، در سالیان پایانی عمر شیخ که این ادامه را بر نمی تافت ، مختارانه به طاقی دیگر که سالیانی بود به انباری متروک بدل گشته بود ، به نماز نشست.
مقلدان و مجاوران به اعتراض به شیخ برخاستند که درشتی اهل دعوا را پاسخ خواهند گفت ، اما شیخ گفت که من بر این امر اصرار نمودم ، چون توان طی مسافت تا آن مکانت را در گرما و سرما ندارم و به این وضع غائله خاتمه یافت.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(29)
نماز بی وضو
هنوز مکلف نبودم که مکبر نمازهای جماعت شیخ بودم و در کنار ایشان به کسب فیض می پرداختم. روزی بعد از خاتمه نماز به مسجد رسیدم، برای آنکه خود را اهل طاعات و عبادات در نزد شیخ که برای او هیچ چیز محبوب تر از آن نبود بنمایانم ، نزدیک شیخ نمازی غراء خواندم ، چون به پایان رسید فرمود: پسرکم وضو داشتی؟!
به خاطرم افتاد که بی وضو به نماز شده بودم و این توجه شیخ مرا به اندیشه فرو برده بود که او چگونه بر این احوال آگاهی داشت.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمد علی سامت
(30)
ادامه راه
به واسطه ی تحصیل در علوم جدیده ، به کارگزاری در مشاغل حکومتی منتصب گردیده بودم که اوضاع رژیم به سوی مواضع ضد مردم به پیش افتاده بود ، منصبی مهم به واسطه ی تجارب پیشین به دست آمد که تقبلش را به رضایت شیخ منوط نمودم. چون از صلاح و مشورت با ایشان سخن گفتم ، شیخ فرمود: اگرچه ورود شما در مناصب حکومتی از بدایت صحیح نبود لیکن اکنون که تا به این مقام به پیش رفته اید، در این منصب حاضر شده تا به واسطه ی حضورتان دفع افسدی به صلاح گردد.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج صمد فاروقی
(31)
در حال طاعنان
بیخردان پریشان احوال روزگار ، بی آنکه زندگی شیخ را از زدودن زرق و پدید آوردن معیشتی سخت نظاره کنند و از این بار بکاهند ، اعورانه در احوال زندگی اش چنان کاوش می نمودند که گویی حق حیات را باید از خویش و کاشانه مسلوب دارد ، باری این قبیل احوال به آنجا کشیده بود که به تجسس در زباله های کاشانه شیخ برای یافتن تفاله ای از اطعمه ای لذیذ مشغول می شدند یا از نظاره کردن برای اسباب و جهاز نو عروسانش یا گاه به رخت و لباس اهل کاشانه اش می پرداختند.
خشک مغزانی این چنین بر احوال شیخ جسارت داشتند در حالیکه از حال ملک و ظلمی که بر امت می رفت غافل بودند که:
روزی گذشت پادشهی از گــــــــذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاسـت
پرسیــــــــــد زان میانه یکی کـودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیسـت
پیداست آنقدر که متاعی گرانبـــــهاست
نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفــــــت
این اشک دیده من و خون دل شـــــماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته اســت
این گرگ سالهاست که با گله آشــــناست
آن پارسا که ده خرد و ملـک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد گداســــت
بر قطره ســـــــــــــرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاســـــت
پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(32)
تقدیر بزرگان
تصمیم گرفتم برای ازدواج به قزوین برگردم، منتهی نظرم بر آن بود که مدتی بمانم و به نجف برگردم. برگشت دوباره از قزوین به نجف، نیاز به مجوزی داشت به نام “سمت العودة” ، این مجوّز را به هر کسی نمی دادند. خدمت مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی رسیدم و از محضر ایشان تقاضا کردم که توصیه ای به ایشان (مسئولین مرزی) بفرمایند، تا مشکل حل شود. ایشان هم لطف کرد به مقامات عراقی توصیه فرمود و آنان نیز پذیرفتند و به من “سمت العودة” دادند. هنگام حرکت فرا رسید، برای خدا حافظی و کسب اجازه ، خدمت مرحوم سیّد رسیدم. ایشان مریض بود. با این حال بدون اینکه من درخواست کنم، با دست خط مبارک، برای من اجازه اجتهاد مرقوم فرمود.
معمول در اجازه ها این بود که دیگران می نوشتند، و آقا سید ابوالحسن آن را امضا می فرمود. ولی در حق من لطف کرد و با دست خط خود، اجازه صادر فرمود.در همین دیدار فرمود:
(آقای سامت، اصرار نداشته باشید که برگردید. اگر مقتضی بود، در قزوین بمانید.) از این فرمایش ایشان تعجب کردم. چرا که چند وقت پیش، ایشان برای گرفتن (سمت العودة) توصیه فرمود، حالا چرا این چنین می فرماید.
همچنین ذکر این نکته بی ارتباط نیست که مرحوم شیخ ، از آیت الله سید عبدالهادی شیرازی که از مراجع عظام زمان خویش بود و تنها به سه تن اجازه ی اجتهاد فرموده بودند ، اجازه ی اجتهاد داشت.
در انتهای این مجموعه ، اجازات علمایی چون آیات عظام بروجردی، سید محسن حکیم، میلانی ، گلپایگانی ، سید شهاب الدین مرعشی نجفی ، سید روح الله خمینی، سید ابوالقاسم خوئی در امور حسبیه که با عباراتی در شان و منزلت ایشان اعطا نموده اند را ذکر خواهیم کرد.
توضیح:خاطره ای از خود ایشان در مصاحبه با فصلنامه حوزه
(33)
غربت و قربت
در ابتدای ورود به نجف کسی را نمی شناختم، مثل بسیاری از تازه واردها، غریب و تنها بودم. دلم شکست، یکسره وارد حرم مطهر مولی الموحدین آقا امیرالمؤمنین(ع) شدم. پس از زیارت عرض کردم: آقا! من تنها و غریبم. آمده ام در کنار مرقد مطهر شما، علوم اهل بیت را فرا بگیرم. هیچ کس را نمی شناسم که مرا راهنمایی کند و دستم بگیرد. از شما، بهترین حجره را در بهترین مدرسه ها می خواهم و پنج ساله هم به درجه اجتهاد برسم!
طولی نکشید که به لطف الهی و توجه و عنایت آن بزرگوار، بهترین حجره، در بهترین مدرسه، نصیب من شد. ولی مدتی را که به حضرت امیر(ع) عرض کرده بودم برای رسیدن به درجه اجتهاد، تبدیل به ده سال شد و آخرهم چیزی نشدیم!
توضیح:خاطره ای از خود ایشان در مصاحبه با فصلنامه حوزه
(34)
علم اندوزی
مرحوم ابوالزوجه ام به واسطه ی نسبت آشنایی با شیخ در سالیانی پیش کتابی در آموختن زبان فرنگی(فرانسه) که شیخ در ایام جوانی به آن اشتغال داشت را امانت خواسته بود ، گذر عمر به او مهلت نداد و زندگی را بدرود گفت.
سالیانی بعد که در مجلسی شیخ را زیارت نمودم به یاد آن کتاب افتاد و از من خواست که در صورت امکان این کتاب را به ایشان برسانم.
سخن رسول اکرم(صل الله علیه و آله) نیز ، علم آموزی را چنان می داند که اطلبوا العلم ولو بالصین . شیخ در اواخر عمر که از پشیمانی رفته های عمر سخن می راند از فراموشی این زبان و مکالمه اش که از علوم اندوخته اش بود ، تاسف می خورد.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر پرویز فولادی
(35)
صله ارحام
شیخ مقید به صله ی ارحام خویش بود.چنانچه در سال های سالی که پس از عزیمت از نجف در دیار خویش مستدام بود، روزهای جمعه در زمان حیات والدین به دیدار ایشان و در زمان ممات به زیارت مضاجع آنان می شتافت؛ تا آنجا که اهل کاشانه این عادت شیخ را از امور ترک ناشدنی ایشان می دانستند.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(36)
هنگام غروب
به هنگامه ی غروب در جمعی نشسته و در ماتم و عزای اهل بیت به نوحه و سر و سینه کوفته ، شیخ چون به ما رسید با حالتی پریشان ، فرمودند که اکنون هنگامه ی مهیا شدن نماز و راز و نیاز و شما واجبی به مستحبی واداشته اید؟!
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام آقای حاج ابوالحسن جدلیها (حسنی)
(37)
علوم جدیده
یکی از مشاکل محققان و متفرسین در عالم علم ، بازیابی اعلام و تواریخ و اشخاص از منابع است. چون در سالهای پایانی عمر شریف شیخ ، به رایانه مجهز گردیده بودم ؛ شیخ را از دستیافت بزرگ بشر مطلع نمودم و ایشان با استقبالی بی شائبه ، سوال و اشکال خویش را از من می پرسیدند و پاسخ می گرفتند . با افسوسی از دیرآشنایی خویش با این اعجاب بشری که مددی بی سابقه را به محققان عطا کرده بود ، این دستاورد را می ستایید.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حاج محمدحسین سامت
(38)
ابلیس خانگی
شیخ از حدیثی سخن می راند که در آن ، آدمی در معاد از ابلیس خانگی می نالند که خویش آنرا پرورانده است ، شیخ مصداق روزگار ما را رسانه هایی می دانست که سمعا و عینا ، به مظاهر معاصی می پردازد.
همچنین هر گاه قرآنی بر روی وسایط پخش آنها(تلویزیون) بود ، برداشته و بر طاقچه و گنجه ای می گذاشتند و می فرمودند: این جایگاه برای نهادن مصحف شریف بی حرمتی است.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(39)
شمع خاموش
چون شیخ به بستر الیم بیماری آمده بود و در آتش درد آن می سوخت و رجایی از برخاستنش از این بستر به نوید نمی آمد ، صاحب دلی از سر راز بر عالم خواب چنان می بیند که چراغی بی فروغ گردید و پس آن چراغی دیگر برافروخته گردید.
پس از رحلت شیخ و تلبس فرزندشان به جلوت روحانی که با توصیه مصاحبان شیخ منجمله حاج شیخ محمدتقی بهجت و حاج سید عباس ابوترابی به جامه ی عمل درآمد ، این روشنی نیز به سان آن شمع خاموش به تعبیر آمد.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم بشارت فاروقی
(40)
از قلب من بخوان
جز شناختی دورادور ، مصاحبتی و مجالستی با ایشان نداشتم و به واسطه ی همراهی در ماموریتی در محفلی دقایقی با شیخ همراه بودم. به ناگاه شیخ روی به من کرد و سخنی راند که هر گاه در زندگی به فلان مشکلی برخوردی ، فلان ذکر را برای دفع آن از خاطر دور مسپار.
داستان این واقعه از این منظر که شیخ نه شناختی از من و به تبع از مشکل من نداشته است ، برایم عجیب آمد.
توضیح:خاطره ای از محافظ مرحوم آیت الله غلامرضا رضوانی
(41)
انتظار سوال
حوادثی تسلسل وار در مصیبت فراغ بستگانی نزدیک در دوره ای بر یکی از مفارقان پدید آمد، چون سابقه ی قرابتم را با شیخ می دانست ، به امید عنایتی از حق – جل جلاله – دست به دامان دفع این ابتلائات برآمد. چون خواستم به شیخ چنین گویم ، مجاوران از احتمال پرخاش شیخ به مناسبت آنکه بر قضا و قدر الهی تشکیک و سعی بر دفع آن داشتم نهی ام کردند که ناگاه یکی از مجاوران در این مباحثه ی پیرامونی به نزد شیخ رفت و چنان گفت که بر خاندانی ، تسلسل وار مصیبت داغ و فراغ برمی آید و جوانان قوم یکان یکان به مرض و حدثی درمی گذرند و از شما چاره ی کار می خواهند.
شیخ که انگار بر این سوال منتظر و حاضر پاسخ بود ، فرمود: استغفار استغفار حتی بالاسحار.
توضیح:خاطره ای درباره آقای حسن جمالی از عمادالدین عظیمی
(42)
محرم خانه اسرار
نوجوانی بودم به هوای روزگار دیده و قضای روزگار شنیده ، سر و سرّم را ، سپهر از قیل و قال کلام دین و دنیا پر کرده بود و سخنم بر پدرم که مذهب مسلک می نمود دشوار می آمد. سخنی می گفتم و تشکیکی و تنهیبی از او.
روزی پدر که از سخنانِ دگرگونه ام به تنگ آمده ، دستی مشفقانه برآورد تا به امید کلام شیخ به راهی که او صلاح و فلاح می دانست رهنمونم دارد. شیخ را در راه به سوی مسجد یافتیم؛ با آنکه من در اوان جوانی و شیخ در تمامت پیری ، به مدتی در مباحثه مشغول و مشعوف بودیم که شیخ بدینگونه به ماجرا خاتمه داد که : این راه و آن چاه ؛ هنگامه ی مسجد است و من دل مشغول نماز ، اگر آمدی بردی و اگر بازماندی ، ماندی که خود دانی و من بیش از این ندانم.
توضیح:خاطره ای از آقای محمد علی کاتبی
(43)
خضوع
در محفلی ، شیخ شرکت جسته بود که به هنگامه ی نماز ، شاگرد شیخ که امامت نماز آدینه ی شهر را نیز بر عهده داشت بر گرد جمعیت حاضر به نماز ایستاده بود و بر مامومین خبری نداشت. شیخ چون به جهت نماز افتاد تا بر امام حاضر به نماز ایستد ، کار به خاتمه گرایید و نماز اول به اتمام رفت . چون امام از وجود شیخ مطلع گردید ، به استقبال ایشان رفته و ایشان را به امامت طلبید .
این مرسوم رفتار شیخ بود که در هر محفلی ، بی آنکه به مقام و منزلت خویش بنگرد ، ماموم نماز می ایستاد و همواره بر جایگاه خویش خاضع می نمود.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج سید محمد نقی سیاهپوش درباره حجت الاسلام حاج شیخ هادی باریک بین
(44)
تشنه طلب
از آغاز ورود به نجف اشرف، تا روز بازگشت، حتی یک جلسه هم درس مرحوم سيّد را ترك نكردم. مقيّد بودم، در فقه ايشان، شركت بجويم.
این گفتار شیخ که ملّایی وارسته و نزد هم مسلکان دارای اعتبار و وزنه ای بی بدیل بود نشان از کاری سترگ در علم فقه داشت. او به این واسطه تقریرات مباحث درس خارج فقه حضرت آیت الله حاج سید ابوالحسن اصفهانی در طهارت ،بیع و حج را – که مجاوران بر آن مستندالوسیله نام نهاده اند و البته جز معدودی از بزرگان تا کنون در اختیار محققین قرار نگرفته و به زینت طبع آراسته نگردیده است- به رشته تحریر درآورد.
در گرانبها بودن این اثر ، نمونه ای از خروار بس که چون به واسطه ای مدتی ، دستنوشته های شیخ در دست مرجع عالیقدر ،آیت الله سید موسی شبیری زنجانی به امانت رفت ، سید در درس خارج فقه خویش ، از این تقریرات استفاده می نماید.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمد علی سامت
(45)
با کودکان
شیخ را اگرچه کهولت در سن بود اما شادابی در دل بود . چون به کودکی می رسید ، دستی می چرخاند و با سرانگشت اشارت و وسطی بر زمین می زد و انگار که کودک را به دنباله می رود ، به تفقدی و تفننی تهییج کودک می نمود و چون کودک به غریبی می پرداخت ، مجاوران را علی رغم اشتیاق این تفقد بر کودک خویش به واگذاشتن در حال خود امر می فرمود.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(46)
همپای فرزند
پدر در هر حالی از ما غافل نبود ، هر آدینه که از زیارت اهل قبور و صله ی ارحام بازمی گشت،دستی پر ، هر چند ساده و بی تکلّف از برای همه ی کودکان خویش ، به شربت و شیرینی مشعوف می داشت.
در هنگامه ی بیماری ، بارها و بارها بر بالیمان می آمد و طبیب می آورد و خود بار دارو و درمان به دوش می کشید و در عوالم کودکانه مان ، قول خرید فلان و بهمان را به شرط نوشیدن دارویی می داد . چون کسالتی بر ما عارض می گشت ، پدر به نرمشی و ورزشی ،پشت و گلو را می مالید تا کوفتگی مرتفع شود و تا کسالت برطرف نمی گردید از بالین و احوال غافل نبود.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(47)
ما را رها کنید در این رنج بی حساب
هر گاه عزم سفری پیش می آمد ، شیخ بی پیرایه عازم بود . بی هیچ خدم و حشم و مجاوری می رفت.اگر مسافتی دراز در پیش بود ، ترجیحش مسافرت با وسایلی بود که عموم از آن بهره می جستند و اگر در بُعدی کوچک خیال پیمایش داشت ، پیاده می رفت. چون به مسجد می شد ، هر روز مسیر کاشانه تا مسجد را قدم زنان و تنها می پیمود. اگر در راه خریدی برای اهل کاشانه بود ، خود از چهارسوق محل مایحتاج را می خرید و به سوی کاشانه می آمد.این رفتار شیخ در عصری که انواع وسائل رفت و شد مهیا بود و حتی مجاوران و ارادتمندان ، خالصانه برای آسایش شیخ مهیای خدمت بودند عجیب می نمود اما شیخ که در سودای خیال خویش بود و در احوال خوشش سیر می کرد ، اگر فردی از اهل کاشانه و فرزندان او را همراهی می نمود ، مکدر نبود و می پذیرفت و اگر این نبود عزم کار خویش را می کرد و همروان را از همراهی نهی می کرد.
باری در اواخر عمر شریف، شخصی روزانه او را از مسجد به منزل و بالعکس با وسیله ای همراهی می کرد و شیخ را که این راه کوتاه نیز در دوران فرتوتی می آزرد یاری می جست ، چون شیخ پس از مدتی متوجه مزد دادن یکی از مریدان از این بابت گردید ، او را مرخص و با همان کثرت تعب و رنج طی طریق را ادامه داد.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(48)
ما را هم او را سر است
در روزهای خطر آفرین پس از انقلاب که چندی پیش از آن و در حکومت ستم شاهی، جمعی از مزدوران رژیم با حمله به شهر و ایجاد رعب در مردم به دنبال منزل شیخ برای هجوم به علمای متحصن در آن بوده و شیخ را که از سردمداران اعتراض به وضعیت حاکم بود به جستجو می پرداختند، معتمدینِ محلی ، ماموری را جهت حفاظت از جان شیخ تعیین نمودند.
نقل است که مامور به حفاظت شبی بیش را در خانه ی شیخ نبود ، شیخ تا صبح می آمد و می رفت و نگران بود و در کنار مامور می نشست ، چون صبح برآمد شیخ عذرش را اینگونه خواست که تاب آن نمی آورد تا ماموری به حفاظت او برآید و او در بستر خواب بماند.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(49)
عیدی
در نوروز ، عیدی ای را هر چند مختصر اما برای همه ی کسان و افرادی راکه به دیدارش می شتافتند به رسم سنت نوروزی ایرانیان از فرزند و ارحام و غریبه می داد و این برکت کیسه مطالبه ی همه ی مجاورانش در این اعیاد بود.
این رسم شیخ بود که در صله و هبه ها رسم برابری و همسانی را به جای آورد و همه را از فرزند خویش تا دیگران به عدالت به نظر آورد.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(50)
نوروز
شیخ نوروز را گران پاس می داشت. به وقت نوروز بر آستانه ی چهارنبی مرسل الهی(سلام الله علیهم) به عبادت می نشست و چون تحویل سال می شد به صله و عیدی از همان مکان شریف تا به بازدیدار همه ی مجاورین و ارحام اهتمام داشت. به رسم پیران و بزرگان در خانه بود تا به دیدارهای نوروزی مشعوف باشد.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(51)
طبیب
شیخ به مثابه دیگر علما و اهل قلم و کتاب روزگار خویش که به جهت دفع تعب و اخذ طرب به دُخان روی خوش داشتند به عادت روزانه در سه وعده ، از نیم یک نخ سیگار استعمال داشت و می فرمودند که موجبات دفع سموم غذا می شود. در هر وعده به حیاط خانه می آمد و در کناری و به درنگی در این احوال بود. به سبب این قِلّت در بهره از دخان در بین اقربا مورد مزاح بود که با این طریق شیخ ، آبرویی برای اهل دخان نمانده است و مثل ایشان را چون مال باخته ای می دانستند که به بهایی اندک در میان ورشکستگان بزرگ در حبس جمع آمده و دیگران به سبب نام و اعتبار مال از دست داده ی خویش ، حاضر به گردن نهادن دِین او می باشند. و این همه به سبب ذکر دقت شیخ در استعمال و بیان مزاح یاران و اقربا در این داستان رفت.
شیخ به مرضی گرفتار آمد و نزد طبیب درآمد. طبیب ، از استعمال دخان شیخ را پرسشی می نهد و شیخ چون می گوید به سه دخان در روز بهره می برم، طبیب با اصرار خواستار ترک شیخ از این ضرر می گردد. نهی طبیب همانا و عمل شیخ همانا که شیخ همچون دستور فقیهی که عملی را واجب یا معصیت شمارد ، نظر طبیب را صائب می دانست.
مجاوران چون از ترک عادت شیخ مطلع شدند ، کلام طبیب را از شیخ جویا شده، چرا که ضرر این قلت دخان را به احوال شیخ بعید می دانستند . گمان آن بود که طبیب از گفتار سه دخان شیخ ، سه پاکت را که معمول ضریب افهام اهل دخان بود برداشت نموده و حال آنکه شیخ تنها به سه نیمه ای از یک دخان اکتفا می نمود ولی نظر شیخ همان وجوب نظر طبیب ماند.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حاج محمد حسین سامت به نقل از مرحوم حجت الاسلام اویسی
(52)
سوره حمد
شیخ مهیای نماز بود به ناگاه برگشت و اینگونه معروض داشت.سوره ی حمد را جدی بگیرید ، این سوره ی مبارکه در خود هم شامل اصول دین و هم حمد و تسبیح خداوند متعال است. ابتدای این سوره با حمد الهی ، وسطای آن با تذکیر معاد و توحید و انتهای آن با نبوت همراه است. سپس با تقطیع آیات به ذکر این دوایر دین پرداخت و مجاوران را به درس و گفتاری تذکیر کرد.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(53)
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
کودکی بودم و در مرضی پریشان احوال ، شیخ بر بالینم حاضر آمد و بر سلامتی ، دعایی گفت و رفت. چون از بالین می رفت ، گفت که فاتحه الکتاب را به هفت بار بر خود بخوان که شفای دعای مریض بر خویش بیش از دیگران ، کارگر است. دوباره روی بر من انداخت و پرسید: ” چنین کار بلدی؟ “.گفتم: “بلی” . والده را از این سوال به تعجیب که چگونه است شیخ که احوال نماز آوردن مرا از اوان کودکی می داند ، از خواندن سوره ی فاتحه الکتاب سوال می کند ، اصرار من بر عدم پرسش از شیخ بر این احوال که وظیفه خود دانسته و از تشویق و تحریک دیگران گریزان بودم ، موثر نیفتاد و شیخ را چنان پرسیدند که فلانی ، سال ها بر تداوم نماز اهتمام دارد و حال چگونه از پس خواندن سوره ای برنمی آید. شیخ سری تکان داد و تاییدی کرد و چنین فرمود که این سوال نه برای قرائت سوره که برای سربرآوردن بر سینه در هنگامه ی این اذکار که خود نور است و شفا.
همچنین شیخ می فرمود که ارجح است که مریض بر خود ، سوره اخلاص زیاد خواند تا شفا یابد ، ان شاالله.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی – آقای دکتر سید محمد نقی سیاه پوش
(54)
بهجت هستم
باری یکی از مجاوران ، شیخ را به گلایه ی احدی از شاگردان قدیم تذکیر می داد که فلانی را چون در مسجدی و محفل یادبودی به برابر دیده اید ، نشناخته و ابراز ارادتش را به جد نگرفته اید و فلانی که اکنون از مشایخ ملک و صاحب مقام و منزلتی در مملکت است از این رفتار به رنج آمده است و این بی میلی را حمل بر غرور و غره گرفته، شیخ تبسمی کرد و بی مقدمه به ذکر خاطره پرداخت.
در مسجد اعظم نشسته بودم و دیدم پیرمردی بر پشتم می فشارد و سلام و ادبی می کند و مدام از احوال می پرسد ، من هم به سلامی عادی پاسخش گفتم و به نماز و نیاز خود مشغول رفتم ، ناگاه از میان کلام و وجنات متوجه شدم که می گوید: “بهجت هستم!” و من که نه چشمی بر سوی دیدن دارم و نه گوشی برای استماع ، از بازشناختن ایشان غافل شده بودم .
مرحوم آیت الله بهجت از همنشینان و هم قطاران شیخ بود که در حوزه ی نجف ، سال ها با یکدیگر در مجالست و مرافقت بودند و در هر سفری که شیخ به دیار قم مشرف می گردید ، به دیدار هم نائل می آمدند .
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(55)
فتوای مرجع
انگشت نمای خاص و عام بودم ، هنگامی که جهت تجدید امتحان نهائی در جلسه حاضر شدم. آیت الله خمینی در پی کشتار مردم ، عزا و تعطیل عمومی اعلام نمودند که مصادف با یکی از امتحانات نهایی ما بود و شیخ اجازه ی خروج از منزل را نداد، لذا تجدید شدم و این احترام به فتوای مرجع بود.
توضیح:خاطره ای از خانم نرگس سامت
(56)
کوره خاموش
شیخ در اواخر عمر شریف از سردی و گرمی هوا چنان نالان بود که تعجب مجاوران را بر می انگیخت. شبهای زمستان در جنب وسیله گرمایشی می آرمید و چنان خود را می پوشانید که گویی بورانی در پیش است. شبی یکی از مجاوران عرضه داشت که یا شیخ ، این چه حال است که اکنون در این هوای نه چندان سرد ، این چنین البسه گرم می پوشید . شیخ خنده ای کرد و یاد خاطره ای کرد. فرمود:استادی داشتیم در زمان جوانی که فرتوت بود و ما جوانان به او چنین می گفتیم ، او می گفت که کوره مان خاموش است و باید به کوره ی برون پناه آوریم و حال ما اکنون چنان است.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حاج محمد حسین سامت
(57)
فقط از دوست
در مسئله ای فقهی که مربوط به عوام مسلمین بود دچار تشکیکی جدی گردیده و میان علمای قوم اختلاف افتاده بود ، به ایشان مراجعه کردیم تا بر مسئله چاره ای بجوییم . نظر شیخ با نظر مرجع عالیقدر کشور(مرحوم آیت الله منتظری رحمه الله علیه) مطابقت نداشت و ما را مجاب کرد که پرسشی را از شیخ بیابیم که اگر این مسئله را از مرجع تام تشیع زمان(مرحوم آیت الله خوئی رحمه الله علیه) سوال نموده و پاسخ ایشان مطابق نظر شیخ نباشد ، شیخ از نظر خود برمی گردد(؟!) شیخ چنین پاسخ داد : تنها در صورتی از نظرم پا پس می کشم که وجود مقدس حضرت صاحب عجل الله تعالی فرجه الشریف را در کنارم دیده و ایشان امر به اشتباه فتوای من نمایند.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد کریم باریک بین
(58)
برای بنده نباشد
هر گاه فرصتی برای مسجد دست می داد ، ابوالزوجه را با وسیله نقلیه خویش تا منزل مشایعت می کردم. روزی شیخ روی کرد و گفت :عملت را خالص کن و برای رضای حق –سبحانه و تعالی- چنین زحمتی را برای خود بخواه ، مباد نسبت و نسبمان را وجه المصالحه سازی که بی توفیق خواهی بود. چون می رسیدیم تا هنگامه ای که در چشم بودم و از محضر ایشان خارج می شدم، مودبانه می ایستاد و با نگاه مرا مشایعت می کرد و آنگاه به منزل می شد.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج سید علی اصغر قافله باشی
(59)
از مناقب ایشان بگویید
حال مساعدی نداشتم و در اندرونی به استراحت می پرداختم که خبر دادند از جانب بیت شیخ ، مرا مامور مجلس و وعظ در چهلم مزار ایشان نمودند. بر خود هراسیدم که شاگردی همچون من را چه به مجلس استادم که در آن بزرگان شهر و قوم در این محفل حضور دارند و جمع کثیری از مومنین و مومنات در مجلس به استماع می آیند. براق شده بودم که دعوت را نپذیرم و این وظیفه را از دوش برکشم. بر خوابی رفتم و در خواب اعظم العلما مرحوم آیت الله بروجردی قدس الله نفسه الزکیه را در عالم خواب دیدم. ایشان تحکم آمیز مرا نهیب دادند که چرا در محفل چهلم مزار شیخ به وعظ نمی نشینید ؛ من که خود را در حد ایشان و این مجلس نمی دانستم به ایشان عرضه داشتم که یا استاد در محفل ایشان از چه بگویم که به زعم اهل نظر برآید ، ایشان فرمودند: از مناقب ایشان بگویید و دوباره چنان تکرارکردند که از مناقب ایشان بگویید و چنان شد که در چهلم مزار شیخ به منبر نشستم.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام شفیعی
(60)
حکم تو بر من رواست
روزی شیخ در محضر مرجع تام تشیع وقت، حضرت آیت الله سید محسن حکیم حضور داشتند که مطلبی مطرح می شود (ظاهرا مساله در خصوص لقطه ” اموال گمشده” بوده است ) و ایشان (مرحوم حکیم) می فرمایند در جاییکه شیخ باشد ، ما هیچ کاره ایم.
توضیح:خاطره ای از آقای حجت الاسلام حاج سید علی سیاه پوش
(61)
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار
طلبه ای جوان که بعدها واعظ و خطیبی شهیر گردید ، ازسال های پیش در محافل و مجالس ذکر اهل بیت (ع) حاضر بود و ذکر دعا و محفل داشت. باری در محفلی ، کمیل را از برّ می خواند و شیخ بر لب این جوان بوسه ای می دهد و او را به ادامه ی این راه اشتیاق می آفریند.
توضیح:خاطره ای درباره ی حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسین انصاریان
(62)
بازدید بدنی!
شیخ با همه ی محنت هایی که در حقش روا داشتند به وحدت این کلام جمع آفرین می اندیشید و بر هر رنجشی در این راه صبر می نمود. باری پس از فجعات عظیمه ای که بر سیل تهمت و محنت بر شیخ گذشت ، شیخ همچنان که بر مسیر وحدت بود به نماز آدینه برآمد تا بر قفای شاگرد خویش ، قامت بندد و باب فتنه و تفرق را برافکند ، اما لجوجان اعورنگر بر راه شیخ ایستادند و عبا و قبا به کنار زدند و شیخ را به تفحص پرداختند و بی حرمتی ها روا داشتند و اینگونه بر طبل جدایی ها نواختند.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج علیرضا عظیمی
(63)
ما هیچ ندانیم و نبینیم در این دیر
باری بر ظنم اینگونه افزوده گشت که بزرگانی چون مرحوم آیت الله بهجت ، آیت الله بروجردی ، مرحوم سید موسی زرآبادی و جمعی از علما و صلحایی که می شناختم بر اخبار موثق به خدمت حضرت صاحب نائل آمدند ، شیخ نیز این محضر را درک نموده و از آن فیض برده است. به نزد شیخ آمدم و چنین گفتم که یا شیخ ، حضرت شما نیز به درک حضور حضرت صاحب مشعوف شده و به درک ایشان نائل شده اید ، شیخ صدایی بلند کرده و با ناراحتی چنین گفت که ما که باشیم که دستمان به آن دامان بلند رسد و در این احوال برآییم.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(64)
ستون های شهر
به کرات در منابر و مجالس این سخن را تکرار و به مومنان انذار که شهر قزوین را ستون هایی است بر سان خیمه گاه که علامه ی رفیعی و سید موسی زرآبادی و شیخ سامت قزوینی از آن جمله اند و این حکایت از زمان حیات تا ممات ایشان بر قرار است.
گویا حدیث شریف زیر مورد نظر معظم له بوده است که :
رسول اکرم صلی‌الله‌علیه ‌وآله ‌و سلم فرمود : «لا یعذّب الله اهل قریة و فیها مائة من المؤمنین، لا یعذّب الله اهل قریة و فیها خمسون من المؤمنین، لا یعذّب الله اهل قریة و فیها عشرة من المؤمنین، لا یعذّب الله اهل قریة و فیها خمسة من المؤمنین، لا یعذّب الله اهل قریة و فیها رجل واحد من المؤمنین»
خداوند قریه و شهری را که در آن صد نفر مؤمن باشند، عذاب نمی‌کند. خداوند قریه و شهری را که در آن ده نفر مؤمن باشند، عذاب نمی‌کند. خداوند قریه و شهری را که در آن پنج نفر مؤمن باشند، عذاب نمی‌کند (تا آن جا که فرمود:) حتّی اگر یک نفر هم مؤمن در یک آبادی زندگی کند خداوند اهل آن آبادی را عذاب نمی‌کند.
بحار الانوار، مجلسی، محمدباقر، ج۶۴، ص۷۱.
توضیح:خاطره ای از آیت الله محمدی تاکندی
(65)
بزرگواری و بزرگی
شیخ چون اجازت و توصیه ای از مرجع تام زمانه داشت و با چهره ای برنا راهی دیار خویش گردید ، به استقبال و میمنت از این توصیه ی سید ابوالحسن {اصفهانی} فوج و جمعی بر گرد او می روند و در مسجد النبی شهر که بزرگترین و قدیمی ترین مسجد شهر بوده ، به نماز می ایستند.
هر چند علم دین ، خود ناهی منکر است ، اما گاه ، آدمی را راهی واهی می گرداند و او را بر داشته ی ناداشته ی خود غره می سازد، شیخ انصاری چنین می گفت که ابلیس اعور بر من شیخ موی سپید کرده در طاعات و عبادات ، تلبیس ترک صلاه و زنای محصن نمی کند که می داند این راه بر من و امثال من چاره نمی اندازد ، بلکه بر من غرور و کبر را می آزماید و چنین بود که پیران و جامه چاکان طریقتی در روزگار شیخ ، چنان کردند که حتی در اثنای درس و منبر خود ، عوام الناس را از نماز بر اقامه ی شیخ برحذر می داشتند، گویند در این حال پاک دلی برخاست و چنین گفت یا استاد ، خدای توفیق کلامت را بر ما عنایت و رفتارت را از ما تحذیر دارد.
گویند چون احوال و سکرات موت بر او مستولی بود ، هنگام عیادت شیخ حلالیت طلبید و از کردار گذشته عذر خواست. شیخ که سال ها بر این رفتار خرده ای نگرفته بود و موی پیران را به حرمت دین حرمان نداشته بود ، بر این بزرگواری افزود و طیبی خاطر را به احوال او افزود.
توضیح:خاطره ای درباره ی احدی از علما
(66)
حکم آنچه تو فرمائی
شیخ را به رسم همه ی متولیان امر جمع حسبیه ، لازم به داشتن اجازتی از سوی مراجع بود ، شیخ که سال ها بود بر اوج فقاهت و کرامت بود اما به رسم زهاد بر ذمه ی مرجعیت نرفته و شاگردان و هم درسان و ارادتمندانشان بر این مقام تکیه داشته بودند. باری شیخ نامه ای به مرجع عالی قدر زمان[آیت الله حسینعلی منتظری] می نگارد و از ایشان تقاضای اجازتی برای دریافت وجوهات شرعیه می خواهد ، ایشان که مقلدین بسیار داشت و قائم مقام زعامت ملک بود ، با تاخیر چنین پاسخ می دهد که تاخیر این اجازه ، اسائه ی ادب تلقی نشودکه حضرتعالی از زمان مراجعت از نجف هماره متولی امور حسبیه از جانب همه ی مراجع زمان بوده اید . علت این تاخیر شرم حضور است از مقام شیخ که خود را در این مقام نمی دانم.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(67)
زینت حرام برای زنان
شیخ اندر باب زینت محرمه برای زنان که ستر آن بر ایشان لازم است می فرمودند زینتی که برای زنان معمول شده باشد(همچون النگوی و انگشتری که همیشه بر دست دارند) نیاز به ستر ندارد و آنچه زیاده بر شان معمول بهره می گیرند از نامحرم باید مستور گردد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم پروانه معصومه عظیمی
(68)
مقام مادر
فرزندان چون شیخ را می دیدند ، از حالت خمیده و ژولیده از جای می جستند تا مقام شیخ را نیکو نگه دارند ، شیخ تا چنین می دید بر شیوه ی صواب نشست و برخاست تذکیری می داد ، بر آنها چنین می گفت که از مقام مادر غافل شده اید و چنین در حضور او کج دار می نشینید و برای من بر می خیزید (؟!)که مقام مادر را بسی ارزش افزون تر است .
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(69)
دست بوسی
کودکی بودم چند ساله ، پدر را خطاب می دادم که چرا شیخ را چنین احوالست که در هنگام فرود مریدی برای بوسیدن دست شیخ ، او چنان دست بر می کشد و مرید را امتناع می دهد . در این احوال غور می خوردم که باری در هنگامه ی هم کلامی پدر با شیخ که دست شیخ بی اختیار بر زمین بود و اتاق تاریک بر دست او پریدم و بوسه ای زدم . شیخ در آغوشم گرفت و او هم مرا بوسه داد. توفیقی دست داده بود تا جزء معدود کسانی باشم که بر دست او بوسه داده ام.
بوسیدن لب یار ، اول ز دست مگذار
کاخر ملول گردی از دست و لب گزیدن (حافظ)
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد هادی سامت
(70)
یاد ما هم کن
جمعی از مردمان شهر برای عرض حاجتی و تجدید دیداری و تقاضای نصح و کرداری در قم به دیدار آیت الله بهجت [عارف و مرجع وقت] شتافتند . ایشان پس از اتمام کلام و دیدار چون از اهلیت زائران مطلع می گردد ، چنین می فرماید که چون به قزوین رسیدید ، به خدمت شیخ درآیید و سلام من برسانید و دست شیخ را به نیابت از من بوسه ای دهید و دنباله رو ایشان باشید.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام حاج علی سیاه پوش
(71)
لسان صدق
چون بر توصیه بهجت عارفان(شیخ محمد تقی بهجت) و تقاضای مریدان شیخ و علمای شهر ، فرزند خلفش را ملبس به جامه ی روحانیت می نمودند ، آیت الله سید عباس ابوترابی چنین می فرمود که : لسان بعد از مرگ هر شخص ، فرزندان و اولاد و نسلش است که اگر لسان صدقی باشند و نیکو ، بر صدق و طهارت او حکایت دارند . پس بر این احوال، انتظار مریدان شیخ چنان است که ایشان و دیگر اولاد و ذریه ی شیخ اکنون که لسان و زبان ظاهر از او منقطع شده ، لسان صدق او باشند.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(72)
خواب صبح
در مشهد بودم در آن دوران الیم بیماری شیخ ، صبح و قبل از ادای نماز خوابی پریشان دیدم که شهر را سیاهی بر گرفته بود و غریبه ای در شهر بودم انگار ، چون برخاستم بر این احوال اعتنا نکردم و بد بر دل به راه ندادم اما ساعتی نگذشته بود که خبر ارتحال شیخ را دریافت کردم.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر سید مهدی سیاه پوش
(73)
حفظ از هجوم
چون کار نظام ستم شاهی به عاقبت رسیده و پایه های ستون آن به تزلزل کشیده بود ، قوه ی قهریه وحشیانه به خانه و کاشانه ی مردم هجوم آورده و به تار و مار مردم می پرداخت . در این روز خیل کثیری از مردم شهر به شهادت نائل آمدند و روزی دهشتناک در تاریخ انقلاب مردم بود . فرمانده ارتش که در کوی و برزن جولان می داد، فریاد بر می آورد که خانه ی شیخ کجاست که ویرانش کنیم و از الطاف بود که چنین خانه ی سرشناسی در وقت چنین عربده ای محفوظ ماند.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(74)
بیداری به موقع
در کنار سفره بود که شیخ بر من چنین می گفت که : من در دوره ی پیری ام و چون بر زمین سفت می خوابم ، استخوان بر زمین می رسد و تحمل این سختی را ندارم و چنین بود که شما را در صبح بعد از نماز دوگانه که در بستر من بودید ، بیدار کردم تا خود بخوابم، سپس سری به زیر انداخت و مشغول غذا شد . از این که جای آرمیدن شیخ را در صبح گرفته بودم و شیخ بی آنکه مکدر شود حتی عذر تقصیر می خواست شرم داشتم و زیر لب با خود گفتم که این بیداری خیری داشت که از کاری که صبحگاه داشتم ، برجای نماندم ، مجاوری گفت این بلندتر بگو تا شیخ را خوشحالی آید.
و در آخر با دست اشاره ای کردند و تبسمی فرمودند و عرضه داشتند: جای بنشین که برنخیزی.
توضیح:خاطره ای از خانم دکتر مینا جباری
(75)
مرجعیت
چون طوفان انقلاب برخاست و کثرت مشتاقان دین به سوی این انقلاب دینی برخاستند و از درون و برون به این سیل خروشان پیوستند. با بروز اختلافات و سایه انداختن اغراض شخصی در اداره ی مملکت ، بسیاری چون من از این حمایت همه جانبه پا پس کشانیده و به همان دینداری قبل خویش مشعوف گشتیم ، وقتی به سراغ شیخ آمدم تا تکلیف خود را در باب تغییر مرجعیت خود ابراز کنم ، شیخ پرسید ، از ابتدا چرا و به چه توصیه ای به این راه رفتید که اکنون بازگشتید؛ و چنین بود که دانستیم که چرا شیخ در این طوفان ، به راه خویش ثابت قدم بود.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(76)
رفاقت
شیخ را سالیانی با جوانکی از رفقای آقازاده ، مرافقت بود و آمد و شدی در کاشانه داشت. باری شیخ در مجلسی به دعوت او عزم میهمانی داشت که ناگاه موجی از سوی برخی مجاورین برخاست که فلانی را خاندانی خوشنام نیست و چنان بوده است و چنین . به هر روی قرار این مجلس را از خاطره ی شیخ دور کردم تا آفت این کلام و حدیث ها بر دامان شیخ نیاید. چون روزی گذشت و شیخ مطلع شد به نهیبی بر من وارد شد که چرا چنین کردی؟ چون داستان گفتم ، برافروخته تر شد و گفت ، من با فلانی رفیقم و با چنین داستانی که اگر راستان نیز باشد ، سر و کاری ندارم و اکنون حق رفاقت برنیاوردم.
به خاطر افتاد که این رفتار از شاه فتوت بر او آموخته شده ، آنجا که علی(ع) را همقدمی و همکلامی با یک یهودی بود و با هم به راهی می رفتند ، چون یهودی به منزل رسید از منزلگاه علی(ع) پرسید ، علی(ع) فرمود : بر سر آن دوراهی که ساعتی پیش از آن عبور کردیم ، من باید به راهی دیگر می رفتم که در این همصحبتی شرم حضور کردم تا رشته سخنت ببرم و تا اینجا همراهیت کردم.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(77)
اسماء الهی
شیخ برای راغب نمودن فرزندان و مجاوران به اسماء الهی و توجه به این عظمت و مقام ، بر هر نامی که بر گوش و کنار مجلد و کتاب و برگه ای بود و امکان حرمت ناداشتنش را به سبب دورانداختنش در زباله و سبیل وجود داشت با پاداشی مالی پاس می داشت. این شیوه ی تربیت در عصری که کودکی را به سبب نوشتن نام حق با دست چپ با ترکه تادیب می داشتند ، جز انحصار به راه حق تفسیری دیگر نیست.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(78)
تواضع حتی در ممات
یکی از مجاوران به زعم ذهنی ، یاد خاطراتی از دوران کودکی کرده بود و نصح و فصح شیخ را که منشی پدرانه داشت به باب تحکم گرفته و مکدر بود .چون نقل آن دوران با دیگران نمود ، شباهنگام شیخ به دیدار خواب آن دیگری آمده که: دیدم شیخ به منزل آمد و با تواضعی بر او اشاره می جست و بر حالتی از او عذر احوال می خواست. هر چند من که والده ی او بودم ، هیچگاه این تعارض و تمایز در رفتار شیخ را ندیده بودم.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(79)
زلزله بوئین زهرا
در شهریور ماه 1341 با وقوع زلزله سهمگین بوئین زهرا ، دهات آن بخش با خاک یکسان شد و ساختمان های مورد استفاده عموم از جمله مساجد و حمام ها ویران گردید که با مساعدت های بی دریغ مرجع وقت حضرت آیت الله العظمی حاج سید محسن حکیم (ره) و همت حضرت والد با همکاری برخی از خیرین به ویژه مرحوم حاج محمد حسین ملک زاده که از تجار قزوینی ساکن تهران بود ، مساجد و حمام هایی در آن منطقه ساخته شد.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(80)
همچون دیگران
در دورانی که سرمایش منازل و معابر تنها جز وسایل ساده ای از دست سازهای روزگار نبود ، جمعی از علما در مجاور و طاق شیخ نشسته و از گرمای بی حصر روز می نالیدند ، یکی از علما فرمود که این مکان را که رفت و شد بسیار است و محیط کوچک باید به وسایل جدید سرمایش تجهیز نمود ، مجاوری گفت که با هزینه ی خویش چنین کنم.
چون بارها پیگیر مسئله شدم ، شیخ زیر بار نرفت که چنان بیاساید که دیگران را توانی در آراستن برای خود نباشد و سال ها بعد تا همه گیرشدن آن ، به این امر راضی گردید.
جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حاج محمد حسین سامت (در خصوص مرحوم آیت الله مظفری )
(81)
ادب ، آداب دارد
هر چند هنوز سالها به تکلیف تشرعی ام مانده بود ولی به نماز ایستاده بودم در اتاقی تنها و به طبع دوران کودکی و نوجوانی به تندی رکوع و سجود می رفتم. شیخ که در حال ورود به اندرونی بود ، چون این حال را دید برآشفت و فرمود ، این نمازی که می خوانی مقبول نیست ، نمی گویم که اذکار را به استحباب و طویل بخوانی ، بلکه در هر رکوع و سجودی ، ماقبل و مابعد ذکر لحظه ای درنگ نما و ذکر را بگو و آنگاه برخیز.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(82)
نماز صبح
هنگامه ی صبح و قدری مانده به طلوع آفتاب ، صدای شیخ طنین انداز کاشانه بود که قضای نماز نزدیک است ، برخیزید و این بیدارباش اهل منزل بود تا با نوای شیخ ( الصلوه رحمکم الله) به نماز ایستند.
این کلام آنجا توجه برمی انگیزاند که شیخ بی آنکه بر برخاستن اهل کاشانه اجباری کند تنها به واسطه ی بیداری خویش (که حدود یک ساعت و نیم قبل از اذان صبح شروع شده بود) اطلاعی در هنگامه ی طلوع آفتاب می داد و تعصبی بر اقامه یا برجای آوردن با اکراه دیگران به این امر نداشت تا به اجبار و اکراه کسی را به نماز کشاند.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(83)
شوق توجه
شیخ چنانچه گفته شد ، تنها هنگامه ی طلوع صبح در کلامی همه گیر هشدار قضای نماز می داد . باری که هنوز به تکلیف نرسیده بودم و اما شیخ از ادای نمازم باخبر بود ، وقتی لحظه ای در وقت اذان صبح چشمی انداخته و اتفاقی شیخ مرا دید، فرمود: چون بیداری برخیز و به نماز ایست.
به این سبب تفقد به وجد آمده بودم و مهیای نماز بودم که شیخ فرمود ، پیش از نماز دوگانه ، دوگانه ای به سبب استحباب به جای آر و سپس به نماز دوگانه روی آر.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(84)
ذکر تسبیح ملک
چون انقلاب به سرانجام رسیده بود و به طبع حضور روحانیون ، علمای بلاد در صدر مملکت بودند و اگر در اجرا نبودند و مقام اجرایی نداشتند لااقل در مقام مباحثه اشتغال داشتند. چون در این هنگامه بود که در مسجدی که علما و روحانیون زیادی شرف حضور داشتند شرکت جستم ، همه را در این حال و مشغول به مباحثه و کلام یافتم و تنها شیخ بود که آرام و باوقار در گوشه ای نشسته و ذکر می گفت.
فقـــــــــــیهان طریق جدل ســـاختند
لـــم و لا اســــــــلم درانداختند
گشادند بــــــــر هم در فـــــتنه بـــاز
به لا و نعم کرده گــــــردن دراز
تـــــو گفتی خروسان شاطر به جنگ
فتادند در هم به منقـار و چـــنگ
یکی بی خود از خشمناکی چو مست
یکی بر زمین می‌زند هر دو دست
فــــــــــــتادند در عقده‌ای پیچ پیچ
که در حـــــــل آن ره نبردند هیچ
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم عفت السادات قافله باشی
(85)
دقت نظر و نکته تربیتی
تا پایان دوره دبیرستان که قزوین بودم ، حضرت والد (ره) شهریه برخی از خواص را به من می دادند که به دست مبارکشان برسانم. یک بار عالمی عائله مند که خانه اش پرجمعیت بود حضور نداشت ، ناگزیر پاکت پول را به خانمی که جلو در منزل آمد تقدیم نمودم. به خدمت حضرت والد که رسیدم ماجرا را عرض کردم و از ایشان خواستم لیطمئن قلبی از آن عالم سوال کنند پاکت به دستشان رسیده است یا خیر؟
بی درنگ فرمودند : درست نیست، زیرا ممکن است این شائبه ایجاد شود که من به شما اطمینان ندارم!
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(86)
بیت المال
شیخ را بر بیت المال مواظبت بسیار بود ، چه آنجا که شهریه ای به طلاب دینی اعطا می فرمود و چه مهمتر آنکه در کاشانه به حساب می آورد. چه بسیار کم بر خانه و کاشانه از اطعمه و اشربه و ملک دنیا بهره می جست و بر این بسیار کم نیز خود حساب می آورد که رسول خاتم فرمود : حاسبوا انفسکم قبل از تحاسبوا.
در هر مدتی بر انباره ی خانه ، لاقه برنج شمارش می کرد و از این ناچیز قوت کاشانه مکدر بود که چرا چنین جمع آمده است!
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(87)
دلی دریا زده
شیخ را در روزگاری که بزرگ ترین مرجع اهل شهر برای محاسبه ی دیون شرعی بود همنشین بودم ، اهل منزل بر او وارد آمدند و برای خرج و مخارج یومیه پولی طلب کردند ، شیخ فرمود که صبح هنگام هر آنچه بر دستم بود به خدمت مراجع ارسال کردم و اکنون هیچ بر بساط ندارم ، اندکی صبر کنید که شاید تا نماز ظهر ، روزی فرا رسد.
بر این سبک زندگی شیخ در عجب بودم که چگونه چنان ایمانی او را وا می دارد که با این چند سر عائله و عمری در دهه ی هشتم زندگی ، حتی به اندازه ی مخارج زندگی در بساط خود ، ذخیره ای او را نباشد و عجیب تر آنکه چون از نماز فارغ آمد ، رزقی رسید و آن روز شیخ نیز به سر شد.
آن یکی زاهد شنود از مصطفی
که یقین آید به جان رزق از خدا
گر بخواهی ور نخواهی رزق تو پیش تو آید دوان از عشـــــق تو
توضیح:خاطره ای از مرحوم آقای حاج احمد عظیمی
(88)
حتی نیت گناه
مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید علی اکبر ابوترابی (ره) با یاد کردن قسم جلاله می فرمود: مطمئنا حضرت شیخ در شصت سال اخیر حتی نیت گناه نیز نکرده است.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام حاج سید علی سیاه پوش
(89)
از مکافات عمل غافل مشو
در همهمه ی عصبیت ها و جهالت های افراط گرایانه پس از انقلاب ، شخصی به تندی بر می خیزد و چنین می گوید که چون به شیخ رسم ، سر از بدن وی جدا کنم و او را به سزای کردارش برسانم. چون شیخ را مجالست می کند و بی حرمتی بر او روا می دارد و از حضورش مرخص می گردد به چند روزی پس حادثه در آتشی گداخته از قیر می سوزد و جان به جان آفرین می سپارد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(90)
ترس از خالق به جای مخلوق
شیخ نزد فقها در تسلط و حاضر پاسخی شهره بود و پاسخ بر هر مساله را فورا بیان می نمود. در اواخر عمر شریف چنان بود که چون مساله ای پیش می آمد ، شیخ بی هیچ پیرایه و تعصب درخواست پیش مطالعه ای در مورد برخی امور صعب می نمود تا مبادا به جهت کهولت سن ، پاسخ را نا صواب بداند و بگوید. این رفتار شیخ در مقابله با آنانیست که هر مساله ی نا دانسته ای را پاسخ گفته و بر مسند فقه و قضاوت نشسته اند و چون از مخلوق می ترسند از خالق نمی هراسند.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(91)
موت العالِم ، موت العالَم
شیخ را در اندک مجلسی در عزا و سوگ ، ماتم و اشک و اندوه فرا می گرفت ، الا مرگ عالمی که عامل بود. بر رسم علما چون ، عالمی از دنیا رحلت می نمود ، بر سوگ او مجلسی مهیا می نمود و بلند در مجلس او می گریست.
قال رسولُ الله(صل الله علیه و آله): مَوتُ العالِمِ مُصيبَهٌ لاتُجبَرُ و ثُلمَةٌ لاتُسَدُّ و هُوَ نَجمٌ طـمِسَ، و مَوتُ قَبيلَةٍ أيسَرُ مِن مَوتِ عالِمٍ
مرگ عالم مصيبتي جبران ناپذير و رخنه اي بسته ناشدني است. او ستاره اي است كه غروب مي كند. مرگ يك قبيله آسان تر از مرگ يك عالم است.(ميزان الحكمه، ج8 ، حديث13851(
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(92)
شیوه تربیت
شیخ را کمتر رغبت و فرصت آن بود که از وسایط ارتباط جمعی معمول زمان بهره گیرد .باری شیخ در وسیطه ی تصویری ، طریقه ی ادای فریضه ی نماز را رؤیت نموده و والده را پیام داد تا من را که اگرچه به تکلیف نرسیده اما ادای فریضه می نمودم ، به دیدن و بهره گیری از قرائت و ادای آن نمازگزار تشویق نماید.
شیخ در این شیوه و منش بی آنکه خود بخواهد در آن فاصله ی سن ، ادای قرائت به من آموخت و مرا به بهره جستن از قرائت صحیحی که توسط همسالی ارائه می گردید ، هدایت کرده بود.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(93)
سامت
هر چند صامت بود و این خاموشی شهره ی خاص و عام و شاید به این صفت ، بیش از آنکه سامت را به عنوان لقب او نگاشته باشند بر صامت شهره گشته بود اما هنگام دریافت سجلّ ، با مامور ثبت که معنایی از سامت را در فرهنگ ادبی قائل نبوده است به مباحثه پرداخته بود تا چنین لقبی را که همچنان در میان مردمان کمتر بهره گرفته شده است را بر نام خویش بیافزاید.
سامت را در لغت ، خوش رفتار معنا نموده اند.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(94)
امور منزل
بسیاری از بزرگان که چه ملکت دنیا دارند و چه سر در جیب مراقبت فرو برده و کار اخری تجارت می کنند ، خدم و حشمی دارند که در کار منزل کمک احوال اهل منزلند و در خرید مایحتاج و مراقبت از امور اهتمام می ورزند، اما شیخ را که نه بازرگان دنیا بود و نه اخری چه در آن زمان که شباب و جوانی محل رجوع فراوان بود و چه آنکه در انقلاب چشم و چراغ معترضان و چه در زمان فرتوتی و پیری که توان جوانی از تن به درآید ، نه تنها از خرید و مایحتاج منزل شخصا غافل نبود بعضا و به شرط توانایی از تعمیر و تغییر اسباب منزل نیز مضایقه نداشت. در فواصل زمانی به واسطه ی نگرانی از وضعیت منزل که قدیم ساخت بود و امکان خطر برای اهل منزل بود ، خود با سرکشی سعی در برطرف نمودن آن داشت.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(95)
در باب روزه داری
چون کودکی داشتم در شیرخوارگی ، شیخ را پرسیدم که وظیفه ام در قبال روزه داری با این طفل شیرخواره که می تواند مستوجب قطع و کسر روزی او گردد چیست. شیخ فرمود که اکنون چون زمانه ی قدیم که امکان هیچ قوتی برای طفل جز آنچه از مادر بوده نیست و چون او را می توان بر قوت و غذای دیگر سیر ساخت ، نیازی به قطع روزه داری نیست .
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم مریم سامت
(96)
مرحوم حاج یحیی
بزرگ مردی خیّر (مرحوم حاج یحیی سلطانیه) که با بهایی اندک ، شیخ را صاحب کاشانه ای وسیع کرد تا کمی از رنجش بارهای دنیای او و اهل منزلش بکاهد و مضیقه مالی او که به جهت دغدغه ی حفظ بیت المال داشت را بر طرف کند.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(97)
پیمانه چو پر گشت
شیخ سال ها از من بزرگتر بود و این موضوع هنگامی که ذریه مان بیش بود با آن اوضاع مالی شیخ همواره موجب نگرانی بود . شبی در ر ؤیایی صادقه ، بزرگی بر من روی نمود و چنین گفت که شیخ را مرگ فرا نمی رسد مگر فلانی از دار دنیا رود. چون برخاستم با خود گفتم که فلانی را که در اوج جوانی و شادابی و سال ها با شیخ در سن و سال اختلاف بود چه بر عمر و پیمانه ی شیخ.
چون از سفری برگشتم و در ابتدای ورودم ، وفات آن جوان رعنای آن روزها را که دیگر در فرتوتی و پیری نشسته بود شنیدم و ما بعد آن از تصادم و جراحت شیخ که در بستر بیماری افتاده بود مطلع شدم ، دانستم که خوابی را که سال ها پیش بر من آمده بود ، وقت و زمان تعبیر فرا رسیده است و چنان شد فرجام کار.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(98)
منطق اعمال
شیخ مجاوران را که در انقلاب عنان از کف داده و اختیار صرفا به گوش و چشم سپرده بودند، هشدار می داد که:
» لا يخرج منا اهل البيت الي قيام قائمنا احد ليدفع ظلما او ينعش حقا الا اصطلمه البليه و كان قيامه زياده في مكروهنا و شيعتنا»(مقدمه صحیفه سجادیه)
ترجمه:امام صادق فرمود: هیچیک از ما اهل البیت تا روز قیام قائم ما، برای جلوگیری از ستمی یا برای بپاداشتن حقی خروج نمی کند، مگر آنکه بلا و آفتی، او را از بیخ برکند و قیام او بر اندوه ما و شیعیانمان بیافزاید.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حاج محمد حسین سامت
(99)
زینب
زینب را زینت پدر نام نهاده اند و شیخ که ذریه اش را اناث فراوان بود ، مشتاق نام نهادن بر این نام بود بر یکی از صبایا. در هر کودکی که به دنیا می آمد شیخ قصد این نام برای کودک تازه متولد می کرد و مجاورینی که به سنت نامعقول زمانه ، زینب را رنج دیده و فرزند این نام گرفته را به همان سرنوشت می انگاشتند بر این کار مانع می شدند، شیخ نیز به احترام رای و نظر اهل منزل ، از خواسته ی خود صرفنظر می کرد.
چون به دستور دولت سجلّ ها به تعویض رفت و هر یک از مردمان مجبور به تغییر آن شدند ، نام یکی از صبایای شیخ به اشتباه سهوی مامور ثبت سجلّ به زینب طیبه تغییر یافت. چون به شیخ چنین خبر دادند که آرزوی او برآورده شده و نام یکی از فرزندان به زینب در اشتباه آن گماشته ی دولتی بدل گشته، تبسمی نمود و شکری به جای آورد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم زینب طیبه سامت
(100)
محرمیت
شیخ به مجاورینی که در کاشانه ی یکدیگر رفت و آمدی بسیار داشتند و به واسطه ی آن ، محارم و نامحرمان در یکدیگر به اختلاط حضور داشتند توصیه می نمود ، محرمیتی به واسطه ی عقود موقت که در آن دو نامحرم را به رابطه ی داماد و مادرزنی و یا زن پدری تبدیل می کند ، ایجاد نمایند تا شیطان را از خود دور دارند.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(101)
زیارت عاشورا
چون سختی خواندن زیارت عاشورای معروفه و سهلی غیرمعروفه را در کتاب ارزشمند مفاتیج الجنان می دیدم ، راغب شدم که کدامیک را ارزش و اعتلا افزون است. شیخ را در این باب به پرسش آمدم و چنین فرمود، که البته زیارت معروفه ی عاشورا و چنان چه احوال و طراوت لعن و سلام به یکصد بار نبود ، به موجز سلام و لعن این زیارت را بر جای آورید.
معظم له ذیل کتاب شریف زاد المعاد (مجلسی) مرقوم فرمودند :”زیارت حضورت امام حسین علیه السلام ، زیارت مختصر از دور . السلام علیک یا اباعبدالله السلام علیک و رحمته الله و برکاته از بالای بام خانه” که ظاهرا اشاره به همین زیارت موجز دارد.
البته در روایت است که زیارت مختصره حضرت چنین آمده است که پس از خواندن اول بار لعن زیارت مزبور ، 99 بار اللّهُمَّ الـعَنْهُمْ جَمیعاً خوانده و پس از خواندم یک بار سلام زیارت منظور ، 99 بار السّلام عَلیَ الحُسَین (ع) وعَلی عَلِیِ ابن الحُسَین (ع) وعَلی اوْلادِ الحُسَین (ع) و عَلی اَصحابِ الحُسَین (ع) مذکور گردد که محتملا منظور نظر شیخ بر پایه همین روایت بوده است.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت – تصویر این برگه در پیوست کتاب خواهد آمد
(102)
سرمه ی چشم
اکثر اطبا به خصوص در شهر و دیار شیخ ، از دریافت حق المعالجه از شیخ امتناع داشتند و با اصرار شیخ و به جهت برکتی بر مال و کار خویش ، آن را تقبل می نمودند. شیخ چون در احوال پیری ، دندان به عاریت گرفت و در نزد طبیب به مداوای آن پرداخت ، پاکت حق المعالجه را به طبیب می دهد و او نیز آن را بوسیده و توتیای چشم می نماید و به عنوان هزینه ی سفر به زیارت کربلا تقبل می نماید.
توضیح:خاطره ای از دکتر میرشجاعی
(103)
احترام به متعلقه
شیخ را رسم ادب زیادت بود ، چنانچه در آن هنگام و در میان همسالان، حدیث کم محلی و کم ادبی مردان بر نساء بسیار بود ، اما شیخ چنان رسم ادب داشت که در امور منزل ، نه مشورت که خیلی اوقات نظر من را نکوتر از نظر خویش می شمرد و در کردار و رفتار هم بر مقام مادری به فرزندان تذکیر می کرد و هم در مقام همسری پاسبان احترام بود.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(104)
مقام علم
شیخ مجاوران را توصیه می نمود که چون به وقت فراخ و آسایش ، پای به سوی کتاب ننهند . برخی این تذکیر شیخ را در وجود کلمات جلاله در کتاب می دانستند اما به ظن قوی چون شیخ بر علت امر اشاره نداشت ، مقام علم را که گواهی عالِم و رهنمون عالَم است ، در این مقام در نظر داشت.
توضیح:خاطره ای از آقای عبدالجواد حیدری
(105)
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
چون بساط انقلاب به سرانجام رسید و طلاب جوان ناپخته ی شهر در میدان تواضع علمای دیار عالم پرور ، عرصه را فراخ دیدند ، بر آتش فتنه افروختند تا چنان کنند که دیدیم چه آتش ها که سوزاندند. در این میان حَکَمی از جانب حاکمان دینی شرع به سوی رفع این اختلاف آمد . در آن محفل که جمع شیوخ شهر بودند و جمع دیگر ، طلابی که حق استادی از یاد برده ، تا آنجا که در میان مباحثات مجلس بر گلوی سید(مرحوم ابوترابی) می فشرد و او را تهدید به مرگ می کرد ، حَکَم در پس مشاهده این اوضاع رای به تخلف جمع شیوخ می دهد و هیات علمیه ی حوزوی شهر را که شیخ سال ها زعیم آن بود علت تشدید فتنه ها می شمارد.
شیخ که از این رای حَکَم در عجب بود ، چنان زمزمه می کرد که آن فاعل چه کذاب است.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج علیرضا عظیمی
(106)
دفاع از مظلوم
چون افراط انقلاب به سر حد خویش رسیده و برخی خودسرانه و بی اذن قوای مرکزی به ناحق به برخوردهای سلبی و قهری با برخی از شیوخ و وعاظی که در جریان مبارزه همراه نبوده یا سکوت کرده بودند ، شیخ با سپر نمودن آبروی خویش از خلع لباس و توهین و افتراء و بعضا صدور احکام قضایی برای آنان موجب نجات جان و مال و آبروی آنان بود و چون افراط گرایان توان رویایی با شیخ را نداشتند و مراجع دینی به خصوص رهبری انقلاب احترام شیخ را بسیار داشت ، از اضرار این افراط جلوگیری شد. نقل است که برخی از روحانیونی که مغضوب نظام جدید التاسیس گردیده بودند تنها ملاذ و ملجاء شان بیت شیخ شده بود. سید روحانی مظلومی نزد شیخ آمده بود و می گفت که اگر مرا مورد حمایت تان در قبال این آزارها ندهید ، به جدم رسول خدا شکایت می برم و چنین بود که حوزه شریف قزوین در این بزنگاه تاریخی محفوظ ماند.
توضیح:خاطره ای درباره روحانیونی که از ترس خلع لباس به ایشان پناه آورده بودند
(107)
مستندالوسیله
شیخ از افتخارات خود را چنان می داند که در ده ساله ی حضور در نجف ، حتی یک روز نیز درس فقه سید (ابوالحسن اصفهانی) را ترک نگفته است و تقریراتی از محفل درس او را به حوزه های دینی و جویندگان معرفت دین هبه نموده است. این مجموعه ی ارزشمند را که تا پایان عمر مبارکش به زینت طبع آراسته نگردید، مجاوران پس از رحلت ، مستندالوسیله نام نهادند و به نظر برخی علما و مراجع زمان رسانیدند . چنان این مجموعه ی گران قدر به مذاق اصحاب علم خوش آمد که برخی از علمای اعلام (آیت الله شبیری زنجانی) این تنها نسخه ی دست نویس شیخ رادر دروس خویش مستمسک قرار میدهند.
توضیح:خاطره ای درباره ی آیت الله شبیری زنجانی
(108)
حتی به قدر یک نامه
نوجوان بودم که شیخ ، نامه ای را برای ارسال به صاحبی به دستم سپرد و چنین گفت که نامه را با نام خدای و دست راست در صندوق انداز و بگو ((أَللهُمَ بلَّغه بلاغاً حَسَنًا)) اینکه شیخ در میان آنهمه مجاور و آن کردار متکیانه بر خویش که به عرف یومیه به تمام امور خویش ، خود می پرداخت ، من را مامور انجام کاری کرده بود ، برایم شادمانی بود که دانسته ای را بر خویش افزوده و لیاقتی را بر اجرای کاری پیدا نموده بودم.
شایان ذکر است ، روی پاکت نامه ها اعداد 8 -6 – 4-2 را که با ب ، د ، و ، ح از حروف جُمّل برابرند مرقوم می فرمودند . ” بُدّوح” نام ملک حافظ نامه هاست.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی – آقای حاج محمد سامت
(109)
مهر نامه
پدر پس از ازدواج و تشکیل خانواده در طهران به سبب بعد مسافت و نبود امکانات ارتباطی سهل الوصول آن روزگار ، هر چند صباحی نامه ای را خطاب بر من می نبشت . شیخ در نامه هایش از یکایک فرزندانم احوال می پرسید و از غریبی غربت دلجویی می کرد و گاه نصیحتی پدرانه.
آن تعدد ذریات و تشتت ارتباطات در آن روزگار که شیخ را سنگینی بار زعامت حوزه بود ، او را نافی وظیفه ی پدری ننموده بود. او پرمهر ترین کلام ها و پدرانه ترین نصایح را در این نامه ها برایم به حوالت می فرستاد. هنوز نامه های پر مهر او را در گنجینه ی خاطراتم به صحت نگاه داری نموده ام.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(110)
منطق ناصحانه
شیخ در هر نامه ای که به جهت پرسش احوال برایم ارسال می نمود به نکته ای اشاره می کرد و گاه نیز که مسئله ای رخ می نمود در همان نامه به تذکر می پرداخت.باری از فحوای نامه به اصل اشاره نموده بود و اینگونه خطابمان داده بود که “شنیده ام که در خانه خود شیطان را راه داده اید و تلویزیون خریداری نموده اید” ما اولین خانواده از بستگان شیخ بودیم که اقدام به خرید چنین وسیطه ای نموده و از آن بهره جسته و اینگونه مسبب تکدر شیخ شده و او را به چنین موضعی کشانیده بودیم.
شوی ام که از مریدان شیخ بود ، در این خطاب ابوالزوجه به حضور شیخ نائل آمد و شرط و شروط خویش را در تهیه ی این وسیله و قوانین وضعی استفاده از آن را در خانواده برای ایشان به شرح نشست و شیخ که او را از تجار مومن بازار برمی شمرد و باری او را در نامه ای “خیر الاحباب” لقب داده بود ، این منطق و قول را پذیرفت و شیخ را از این نگرانی رهایی بخشید.
آنچه از شیخ در این مقال به بهره می رود ، نخست پریشانی احوال او در باب ذریاتی که سامان و ازدواج ایشان ، منافی امر و نهی او از خیر و شر نیست و دوم منطق شیخ در نصیحت که علی رغم آنکه خود در اوج مراقبه است ، چون قول مومنی به وسط می آید ، به راحتی سخن حق را می پذیرد و از سخن خود پیاده می آید.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(111)
کشف و شهود (ر ؤیای صادقه)
نقل خوابی که حضرت ابوی در نجف دیدند:
شبی در خواب دیدم که عده زیادی در مسجد بزرگی اجتماع کرده اند و می گویند حضرت رسول اکرم (صل الله علیه و آله) رحلت فرموده اند و منتظریم جانشین ایشان تعیین شود. در همین حال دو نفر از میان جمع برخاستند که یکی عمر و دیگری ابوبکر بود. عمر رو به مردم کرد و گفت : مردم من با ابوبکر به عنوان خلیفه و جانشین رسول الله (صل الله علیه و آله) بیعت می کنم شما هم چنین کنید. بنده با ناراحتی به اتفاق دو سه نفر دیگر از مسجد بیرون آمدیم و رفتیم به سوی منزل حضرت امیر (ع) به منزل ایشان که رسیدیم حضرت در یک اطاق حدود بیست متری که دور تا دور آن افراد نشسته بودیم مشغول ایراد خطبه بودند و در عین حال چیزی می نوشتند . به همراهانم گفتم ببینید جانشین رسول الله (صل الله علیه و آله) ایشان است که “لا یشغله شأن عن شأن ” یعنی انجام کاری ایشان را از کار دیگر باز نمی دارد ، هم خطبه ایراد می فرمایند و هم می نویسند. فرمایشات حضرت مرا سخت متاثر کرد و به گریه افتادم . در حالی که گریه می کردم از خواب پریدم . تمام فرمایشات حضرت یادم بود ولی غفلت کردم و همان وقت ننوشتم، صبح که برخاستم خطبه یادم نبود. به قزوین که آمدم و خواب را برای آقای الهیان نقل کردم ، ایشان فرمودند اینگونه خواب ها را به هر کسی نباید گفت.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(112)
معیار مرجعیت دینی
تازه مکلف گردیده و به دنبال مرجعی برای تقلید احکام بودم. شخصا علاقه مند به تقلید از مرجعی بودم که نام و اعتبارش شهره ی عام و خاص بود . در میان رسائل عملیه موجود در کتابخانه ی شیخ ، رساله ی آن مرجع مقلد معزز را برداشته تا در هنگامه ی نیاز به آن رجوع نمایم. مجاوری در آن احوال چنین گفت که شیخ بر این امر نظر ندارد و دیگرانی که چنین رفته اند را نهی نموده است. قانع نشدم و با آنکه بیش از هشت دهه اختلاف سن و بارها مرتبه تکسر علم از ایشان داشتم به حضور ایشان رسیدم و شرح ماوقع دادم.شیخ فرمود که مرجع مورد نظرتان اکنون در حصار و مردود حکومت است و ارتباط با ایشان به سهولت میسر نیست . من شما را به تقلید از مرجع گران سنگی (حضرت آیت الله سیستانی)که شاگرد مکتب علمای بزرگواری(حضرت آیت الله خوئی) نیز هست فرا می خوانم. (خاطر نشان می گردد ، حضرت شیخ تنها به واسطه ی شاگردی آقای سیستانی در مکتب آقای خوئی به ایشان اعتماد نموده و دیداری و مباحثه ای با ایشان نداشته اند)
و آن نهی مجاور کجا و آن نقد شیخ کجا ، شیخ نه از باب اجازت که با منطق رضایت و نه از باب ابرام که افهام بهره برد و مرجعی را که من راغب به تقلید از او بودم ، اگرچه بر مقام و منزلت علمی و شخصی برحذر نداشت که با این تفسیر او را شایسته و مرجع مورد اشاره را به جهت آن وضع مرجع محصور ، اقرب بر تقلید می دانست. چه آنکه اگر بی حضور در محضر شیخ به کلام آن مجاور صدیق ، متعمل بودم ، شیخ را تنها فاروق می دانستم و چون چنین احوالی دیدم او را هادی هم دانستم.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(113)
معترف بالذنوب
شیخ علی رغم یاری بسیار مستمندان ، از آنکه برخی از آنان بی عار و بی کار تنها به تکدی اشتغال داشتند ، سخت پریشان بود. چنانکه بر هر متکدی توانمندی ، لقبی داده بود تا شاید او را با این القاب به جهد و کوشش رهنمون باشد. اما حدیث آن متکدیان ، عبرت آن داستان مثنوی است که وقتی شاهزاده ای ، کنیزکی را حشمت می بخشد و در قصر سکنی می دهد و مقامش را گرامی می دارد ، چون مدتی از مراوده اش می گذرد بر او رشک می برد که در هنگامه ی شب رحل سفر به کجا بسته و در کجا به قراری می نشیند. شبی او را به دنباله می رود ، کنیزکش را به لباس گدازاده ای می بیند که در شباهنگام به رخت تکدی می نشیند و از قوت لایموت ارتزاق می کند .
این اعتراف به خطا تا جائی بود که چون متکدی بر درب خانه ی شیخ دق الباب می کرد ، خود را همان “گردن کلفت” ملقب می دانست که برای عرض حاجت آمده است.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(114)
ادب تدریس
طلبه های امروز هم درس می خوانند و شیخ هم درس می خواند. این تندترین انتقاد شاگرد بزرگ شیخ که خود در کسوت استادی حوزه بود از طلاب زمان خویش می بود. لنگی به زیر و لنگی بر هوا و دستی بر سر و رویی در کتاب ، احوال درس خواندنی بود که گلایه ی استاد از طلاب خویش بود و آنان را به پیروی از شیخ فرا می برد که در طول تدریس خویش (که روزی سه وعده بود) ، او را غیر از ادبی در نشستن و حجبی در گفتار و حسنی در رفتار ، مشاهده ای دیگر نبود.
شاگردی دیگر چنان می گفت که در طول درس شیخ ، ندیدم که شیخ را جز بر نشستن بر ادب و تکیه ندادن بر دیوار ، احوالی دیگر باشد .
توضیح:خاطره ای از آیت الله محمدی تاکندی و حجت الاسلام قدسی
(115)
اجر روضه داری
شیخ را سال ها مراسم روضه در ماه محرم بود. چون قصد آن کردم که در پس مراسم ایشان در منزل شیخ ، ادامه ی مجلس را به جهت تقبل هزینه و اجرا به نیتی بر عهده گیرم ، شیخ فرمود که آنچه اجر برپاداری این مراسم است ، در هر منزلی باید که اجری عظیم آید و اگر در منزل از عهده ی آن آیید ، بسی سودایی فراخ تر به دست آرید.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(116)
عمر دراز
شیخ را دیدم و عرض ادبی نمودم . بعد از احوال پرسی گفتم خدا به شما عمر طولانی عطا کند ، شیخ تبسمی کرد و فرمود : عمر طولانی که داده است !
در سنبلش آویختم از روی نیاز گفتم من سودازده را کار بساز
گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار
در عیش خوش‌آویز نه در عمر دراز
توضیح:خاطره ای از مرحوم حجت الاسلام حاج سید علی اکبر تقوی
(117)
پدر آمرزیده
شیخ دعایی به لب داشت که در باب سپاس از کار و کمکی خیر در اسباب روزانه ، اینگونه می فرمود که “خدای پدرت آمرزد “، چون حاجب از فرزندان بود و این سخن بر زبان شیخ آمده بود ، تبسمی می نمود و آنگاه تعریضی بر آنچه رفته که “در اجر این زحمت نیز به دعای خویش پرداختم!”
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(118)
قاضی القضات
هر چند که شیخ تن به قضاوت نمی سپرد ، اما چون اعلم فقهای شهر عالم پرور ما بود در هر قضاوتی که اختلاف بین آرا و علما بود ، به رای شیخ دل می سپردیم و هر قاضی را که حکم او می شنود بر گوش جان کلام او حسن ختام بود.
توضیح:خاطره ای از آقای هوشنگ فاروقی
(119)
تسلیم برای رضایت
شیخ را عادتی بی تعطیل بود که هیچ شباهنگامی را در هیچ منزلی سکنی نمی کرد ، مگر آنکه در شهر و دیار دیگری می بود. شبی از شبهای احیای رمضان را که شیخ بی شک تمایل به بودن در کنار کتاب و سجاده اش را بیش از همه ی شبهای دیگر داشت به ناگاه اهل کاشانه ندا دادند که امشب را تمایل به حضور در منزل نیست ، شیخ که آماده و ملبس شده ایستاده بود ، اصرار می ورزید و اهل کاشانه انکار که امشبی را احوال ماندن در منزل نیست. شیخ با آن جلال و کرامت ، جامه کند و برای رضایت اهل منزل ، تسلیم سخن گردید .
آری بزرگی را نه بر قول سخت و صدای صعب گویند که درخت پربارتر سری به زیر تر دارد.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(120)
دیون شرعی
چون شوی خانه ام از دست برفت ، شیخ را در محاسبه ی دیون شرعیه ی او به مدد طلبیدم ، شیخ با آنکه از او ، صغاری نیز برجای مانده و ماترک در میان وراث به تقسیم نرفته بود اما چون بر دیون شرعیه بدهکار بود فرمود: حتی اگر از منقول مالی او را نیست ، از غیر منقول دیون او را بپردازید که او را مضیقه ای در اخری نباشد .
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(121)
معاملات صحیح
شیخ را در سفری با او همراه بودم. نوجوانی سیب در سبد فروش داشت و در جنب ما مشغول کار خویش بود. شیخ چون در جنس نگریست ، قصد به بیع کرد و چون در سیمای بایع ، از معاملت منصرف شد. پندار من و همراهان و مجاوران آن بود که شیخ شرط بلوغ را که از سیمای بایع پدیدار بود در شرایط معاملت ندید و تن حتی بدین غفلت از وظیفه ی دین ننهاد.
توضیح:خاطره ای از مرحوم حجت الاسلام حاج سید علی اکبر فحول
(122)
تسهیل دیون شرعی
شیخ را به سهولت در دیون شرعیه شهرت بود. چه آنکه کاسبی در دیون شرعیه ی خویش ، خواستار تخفیف و تعدیل در دیون بود و می خواست از جانب این محاسبات بر کسب خود آسیبی ندیده و یا میزانی از سهم خویش را به دست خود به صاحبین حق(فقرا) برساند و شیخ را یارای خویش در این امر می دید. شیخ در حال هر مومنی که تقاضای کمک رسانی از مال خویش در حال فقرا از دیون شرعیه داشت ، بخشی(یک سوم) را اجازت و در سهم سادات همه ی آن را در اختیار می نهاد تا با این حسن ظن به مومنان این پیام را بدهد که دین برای سهولت ما آمده است و نه سختی.
در همین احوال بود که شیخ ، در هر دغدغه ای از تعلق دیون شرعیه بر البسه نوکه برخی مومنان در آن بر خود چنان سخت می گیرند که یا از بام تفریط خود را نامسلمان و یا از بام افراط خود را بیش مسلمان می دانند ، تنها یک جمله داشت که “اگر این البسه نو که در پایان سال مالی در منزل مانده ، در حد و شان شماست دیون شرعیه به آن تعلق نمی گیرد” و این تکیه را که در شأن شماست ، چنان پرفشار به زبان می آورد که اگر آدمی را آن شأن نبود نیز به این اطمینان شیخ در شأن خود می دانست.
وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ ﴿۶۱-توبه﴾
از آنها كساني هستند كه پيامبر را آزار مي‏دهند، و مي‏گويند او خوش باور است!(و به گفته ها و شنیده ها اطمینان دارد )، بگو خوش باور بودن او به نفع شماست (ولي بدانيد) او ايمان به خدا دارد و (تنها) تصديق مؤمنان مي‏كند، و رحمت است براي كساني از شما كه ايمان آورده‏اند، و آنها كه فرستاده خدا را آزار مي‏دهند عذاب دردناكي دارند
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(123)
نه گفتن ، قدرت اراده ی بزرگان
چون ساز و کار ملک به دست مسلمین افتاد و بسیاری از آداب و ابزار لهو و لعب برچیده شد ، میکده را که کارگاهی برای ساخت خمر بود به مصادره بردند . چون قصد آن کردند که از مشروبات الکلی باقیمانده بهره گیرند و از قِبَل آن سودی به بیت المال رسانند ، شیخ را به حل مساله فراخواندند. شیخ آن را ، حلال شدنی ندانست.
روزگاری را که شیخ می گفت نمی دانم و نمی توانم ، هر متشرعی خود را صاحب نظر و هر روحانی خود را مرجع قلمداد می کرد و نه گفتن را به خصوص در دین ، بی دینی می شمردند. اما شیخ با آن امتناع به ابتلای آن قوم گرفتار نیامد و دینداری مردمانی که دین را ملجأ خویش می دانستند با آن قضاوت به سخره نگرفت.
و چه بسا اگر شیخ را در این قبیل امور متابعت بود ، به آن زخم زبان ها گرفتار نمی آمد .
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج سید محمد نقی سیاه پوش
(124)
همراه کوچک
به خاطر می آوردم که چون کودکی بیش نبودیم به واسطه ی سفارش ایشان در جلوی عالم و روحانی قدم نمی گذاشتیم و در پشت جمعیت همراه علما به آرامی طی مسیر می نمودیم تا حفظ حرمت کرده باشیم.
روزی که از مسجد برمی گشتم و به همراه اخوی بودیم ، به جمعی که عالمی بزرگ را همراهی می کردند برخوردیم و به جهت احترام به جلو نیفتادیم ، ایشان بدون نگاه به عقب ایستاندند و به ملازم خود اشاره کردند که این کودکان از پشت ما به کنار روند ، ظاهرا کسر شان عالی می دانستند که همراهانشان کودکانی باشند.
اما رفتار مرحوم شیخ عکس علمای هم تراز بود؛ ایشان کمتر حاضر به همراهی جمعی از متالهین و متمکنین و متدینین بودند و هر چند بیشتر به تنهایی طی طریق می نمودند اما حتی از همراه شدن با کودکی نیز نه تنها ابایی نداشتند که استقبال نیز می کردند.
راقم این سطور نیز بارها که مرحوم شیخ را در کوچه و بازار زیارت می کردم ، در کودکی و دیگرانی در سن و سالی ولو خرد همراه با شیخ بوده ایم.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(125)
قولٌ معروفٌ و مغفره
شیخ را رنجی کثیر در دوران تحصیل نجف بود که شرح آن در دیگر فصول به تفصیل آمده است. اما او که طی این ده سال نمی توانست به وطن بیاید و اقوام را ببیند در نامه هایی که می نوشت از صعبی سخن نمی راند تا رنجش کمتری را از این دوری بر اقوام به میان آرد.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(126)
برکت کیسه
روزی به اتفاق یکی از دوستان فقط برای زیارت خدمت حضرت شیخ رسیدم. هنگام خداحافظی مبلغ دو تومان به من دادند که از نادانی نمی خواستم بگیرم ولی با اصرار ایشان و تاکید به اینکه برکت کیسه است ، گرفتم. آن روز به طور بی سابقه ای در آمدم افزایش یافت!
توضیح:خاطره ای به نقل از یک راننده تاکسی (راوی حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد رضا سامت)
(127)
مقام پرثبات
علی رغم حضور ایشان در راس مبارزات ملی و مذهبی مردم ایران و به خصوص دیار دارالمومنین قزوین در سال های قبل از انقلاب ، مقام والای مرجعیت ایشان در دستگاه های دولتی به شدت پاس داشته می شد.
یکی از آقازادگان که همچون دیگر خاندان ایشان همپای انقلابیون در مبارزات ضد دولتی شرکت می جست ، با جسارتی خاص و با جمعی کوچک در مقابل گارد نظامی ، چنان به سردادن شعارهای ضد رژیم می پردازد که عمال پهلوی به ناچار او را دستگیر و بازداشت می کنند. با گذشت ساعاتی از روز و عدم مراجعت ایشان به منزل ، احتمال دستگیری ایشان از سوی بیت می رود و موضوع به امام جمعه وقت می رسد ، ایشان با عتاب و خطابی ، فرماندار نظامی را مخاطب قرار می دهد که علما چنین بی حرمتی را به بیت شیخ تحمل نمی دارند و خواستار آزادی ایشان می گردد. فرماندار با اطمینان اظهار می دارد که چنین خبطی صورت نگرفته و مضمونا چنان “غلطی” را از سوی نظامیان تحت الامر بعید می داند.
به هر حال به پیگیری دیگر فرزند شیخ و با مراجعه به یکایک بازداشتگاه ها ، کاشف به عمل می آید که ایشان(آقازاده) به جهت همراهی با دیگر دوستانش که در تجمع حضور داشته اند و عقب نماندن از جمع دستگیر شدگان ، خود را به نامی مستعار معرفی نموده است.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(128)
غرور برجا
چون کودک بودیم ، در نوروز و سایر اعیاد با ارسال کارت تبریک مسئولان دولتی رژیم گذشته به ایشان ، این سوال برایمان پیشآمد داشت که چرا پدر به اینها بی اعتناست و بی تفاوت برخورد می کند و چنان غروری روا می دارد ؟ و چون به سن رشد و عقل رسیدیم ، علل چنین حالی بر ما مکشوف شد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(129)
عنایات بعد از موت
مدتی از ارتحال شیخ گذر کرده بود که ایشان را بر عالم خواب دیدم که سفارش و توصیه ای بر خلف صالحشان فرمودند ، صبح با جمعی از یاران دیرین شیخ که در قامت هیات علمیه ی حوزه ،سال ها همراه شیخ بودند ، در منزل شیخ ، فرزند ایشان را به عضویت هیات علمیه حوزه برگزیدیم .
توضیح:خاطره ای از مرحوم حجت الاسلام سید جواد علوی(ره)
(130)
تشنه ی وصال
چند روز قبل از آن حادثه ی الیم و واقعه ی تصادم شیخ ،شبی بعد از افطار ماه روزه ، از اتاق شیخ صدایی شنیدم ، نگران به سراغ ایشان رفتم ، شیخ به تندی از گوشه ای به گوشه ای می رفت که در آن سن و احوال برایم عجیب می نمود.
شیخ را سوال دادم که ای پدر چه حال پیش آمده است و چه احوال رخ نموده است؛شیخ خنده ای برآورد و فرمود که احوال خواب غالب گشته و طاعات برجای مانده ، این چنین می کنم که از این خمودگی بیرون جهم تا حال عبادت به تن آید.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(131)
عبدالرحیم
شیخ چون بر پشت دربی به پرسش می آمد که صاحب خانه ای از هویتش مطلع گردد ، می فرمود: ” یا الله، عبدالرحیم ” ام .
عبدالرحیم ، همچنان که اسم شیخ بود ، نشان از تواضع شیخ در معرفی از خویشتن بود که نه به رسم منَان، منیتی کند و نه چون رسم طنازان ، سکوت پیشه دارد

آن یکی آمد در یاری بزد

گفت یارش : کیستی ای معتمد؟

گفت : من ! گفتش برو هنگام نیست

بر چنین خوانی مقام خام نیست

خام را جز آتش هجر و فراق

کی پزد ؟! کی وارهاند از نفاق ؟ ! ”
رفت آن مسکین و سالی در سفر

در فراق دوست ، سوزید از شرر

پخته گشت آن سوخته ، پس باز گشت

باز گرد خانه انباز گشت

حلقه بر در زد به صد ترس و ادب

تا که نجهد بی ادب لفظی ز لب

بانگ زد یارش : که بر در کیست آن ؟ !

گفت : بر در هم تویی ! ای دلستان

گفت : اکنون چون ” منی ” ، ای ” من ” در آ

نیست گنجایش دو من را در سرا
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(132)
مدرسه ی التفاتیه
مدرسه التفاتیه توسط ” خواجه التفات ” در دوره ایلخانی در شهر قزوین بنا شد . این مدرسه بیست و شش حجره و یک مَدرَس دارد و نسبت به خیابان ، حدود سه متر پایین تر است، ملاصدرا فیلسوف و فقیه نامدار عصر صفوی درس آموخته این مدرسه می باشد و حجره ی ایشان در مدرسه ی یاد شده مشخص است و در همین مدرسه با شیخ بهایی و میرداماد آشنا شد.
اواسط دهه ی هفتاد اداره میراث فرهنگی قصد تصرف مدرسه و نگاه داری آن تنها به عنوان یکی از بناهای تاریخی کشور و ممانعت از تحصیل طلاب را نمود ؛ تلاش مسئولان و بزرگان مدرسه و حتی شهر رهگشا نگردید تا آنکه چاره ی کار به پیشنهاد امامت جمعه شهر ، تنها با دیدار شیخ با عالی ترین مقام کشور(مقام رهبری) اندیشیده شد. شیخ نیز با این راهکار و با عنایت به آن که حرف و سخنش بر زمین نمی ماند تا این محفل دینی پر رونق گذارد (و به دستور وقف شرعی آن مبنی بر تحصیل طلاب عمل شود)، موافقت و رهبری به احترام حضور شیخ دستور منع مداخله در آن مدرسه را دادند و مدرسه همچنان به تربیت طلاب اهتمام دارد.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمد علی سامت
(133)
پاسخ طاعنان
چون شیخ بزرگ علمای شهر بود ، هر واقعه ای که در زمره ی حوزه و طلاب در دید مردمان بود، در خیل احوال ایشان به حساب می آمد. طلبه ای علوم جدیده خوانده که در ضمن طلب علوم دینی به مشغولیات دیگر احوال دنیا همچون ورزش های رزمی روی آورده بود که به زعم اقوال عام این احوال او با شان لباس روحانیت مغایر بود ، به جانشینی پدر(مرحوم حجت الاسلام حاج سید عبدالرحمن سیاهپوش) ملبس گردید.
داد و قال برخی چنان برخاست که گویا خلاف شرعی رخ داده و انگار کبیره ای ارتکاب شده است و بیش از همه شیخ در مظان طعنه بود. شیخ این چنین می فرمود که حاج سید عباس(ابوترابی (ره)) میزبان و بانی ماجرا بوده است و من هم حاضر . فی الواقع این پاسخ شیخ هم رافع مسئولیت بود و هم جامع مقبولیت که چون چنین بزرگی به تشخیص عمل کرده است ، نه جای قیل دیگران است و نه قال ما.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(134)
مگر خدا بخیل است
چون شعار عده ای از انقلابیون این چنین بود که “خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی… از عمر ما بکاه و به عمر او بیافزای” ، شیخ به خنده می فرمود ، مگر صفت بخل در آفریدگار هبوط دارد که از عمر دیگری کاسته و بر دیگری افزاید . دعایتان را بر صحت عمر خویش و دیگری قرار دهید.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(135)
پیشگام در تهیه ملزومات منزل
شیخ علی رغم دقت بسیار در امر حداقل هزینه در امرار معاش بیت خویش ، بر بهره گیری از مواهب الهی که در عصر جدید به دست بشر آمده بود ، تسریع داشتند.
از نخستین کسانی بودند که منزل را به نعمت برق بهره داده یا سماورهای ساخت روس را خریداری کردند و در این قسم امور اهمال نداشتند.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(136)
اعدام ظالمانه معتمدی
انقلابیون چون به پیروزی رسیدند ، در افراط و تفریط به اعمالی دست یازیدند که معمول همه ی انقلاب های دنیاست. از آن جمله است محاکمه فرماندار نظامی قزوین (تیمسار نعمت الله معتمدی) که به دستور قاضی اعدام شد.
شیخ علی رغم آنکه خود از بزرگان و مسببین آن اعتراضات و انقلاب بود ، در احوال معتمدی که ارادت او در ماجراهای قبل از انقلاب بر علما اثبات گردیده بود ، می فرمود که او مقصر نبود و این اعدام ظالمانه بود.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(137)
این چنین با مردم
روزی نبود که مستحق و فقیری شیخ را مخاطب نسازد و با اصرار از او مال و کمکی طلب نکند ، شیخ نیز به رسم دین و به اندازه و به جا و متناسب با احوال هر شخص ، کمکی می نمود؛ اما چونان که برخی اصرار را از حد می گذراندند ، شیخ نیز اعتنایی نداشت.
باری شیخ با فقیری که ادب را خورده و حیا را قی کرده ، مخاطب گشت ، فقیر چنان پیله ای بر دور شیخ بسته بود که او را یارای مقاومت نبود و چون شیخ در مقابل اصرار مستحق به جیب خالی خویش اشاره می دارد ، فقیر گستاخانه عبای شیخ را به غنیمت می گیرد که یا شیخ ، تو هر آنچه داری از بیت المال است و این عبایت به غنیمت روزی خویش می برم .
از این کلام بر می آید ، حتی مجاوری در کنار شیخ با او همراه نمی گشت که این چنین محنت هایی برای شیخ توسط گستاخان نیاید.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(138)
زن مُردی ، همه مُردی است
چون مردی به مصیبت از دست دادن همسرش گرفتار می آمد ، شیخ متالمانه می فرمود که زن مُردی همه مُردی است که گواه اهمیت زن و قائمیت او بر ستون خیمه ی خانواده از دیدگاه شیخ بود.
زن خوب فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشا
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(139)
ذات و ذریه
مرحوم آقا سید جلیل زرآبادی(ره) به مزاح می فرمود جای شکرش باقیست که شیخ تنها به یک همسر آنهم در سن چهل سالگی بسنده کرده است و اگرنه شهر مشحون از ذراری و ذریات ایشان می گشت . ما شاء الله ، هر که بر ما تقدم سلام دارد ، نسبتی با شیخ دارد.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمدعلی سامت
(140)
تعبد متعهدانه
به گواهی مجاورین ، شیخ سال های سال ، مشتری نیمه شب درگاه الهی بود و نماز شبش به هیچ بهانه ای در شباهنگام ترک نمی گشت. اما هیچ گاه بی کوک ساعت معروفش به خواب نمی رفت .
ای غنچه خوابیده ، چو نرگس نگران خیز !
کاشانه ما رفت به تاراج ، غمان خیز !
از ناله مرغ سحر از بانگ اذان خیز !
از گرمی هنگامه آتش نَفَسان خیز !
از خواب گران ، خواب گران ، خواب گران خیز !
از خواب گران خیز !
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(141)
نظم امرکم
شیخ از لحظه ی بیداری تا وقت خواب بر برنامه ای منظم و متداوم اصرار داشت. بر ساعتی از خواب برمی خاست و در نیمه شب به نماز می ایستاد ، چون طلوع می زد ، قدری می آرمید و در ابتدای صبح به قرآن می رسید و سپس درس می گفت یا به مطالعه مشغول بود وپاسخ مراجعین را می داد و یا بر طبق برنامه ای به زیارت و جلسه ای می شتافت ؛ چون بعد از نماز ظهر و عصر به منزل می آمد ، بعد از تناول غذا ساعتی استراحت می کرد و هنگامه ی عصر به مراجعین می پرداخت و دوباره بعد از مغرب به قرآن و عبادات خاص شباهنگام و مطالعه می پرداخت و چون بر ساعت همیشگی خواب شباهنگام می رسید بر سر وقت بود. برنامه ی شیخ در تمام سال هایی که در قزوین بود با چنین مشابهتی و با دقت بر سر انجام آن صورت می پذیرفت.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(142)
هبه
هر ولد و حفدی که از نو می رسید ، صله و هبه ای از شیخ داشت ، هر چند به ظاهر قیمت کم اما پرارزش.برکت کیسه ی شیخ را به مزاح خرج اسباب عروسی و دامادی نوزاد می خواندند که صد البته این برکت افزون بر هزاران همیان پول بود.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(143)
بر جایگاه خویش
شیخ بارها به فرزندان سفارش نموده بود که او را مابین پدر و عموی خویش در جایگاهی که اکنون آرامگاه ابدی اوست ، دفن نمایند. در وصیت نامه نیز بر این موضوع الحاح کرده بود که ” رفقا همت گمارند” تا بر جایگاهی که تعیین نموده اند ، مدفون شوند و این خواسته ی شیخ ، علی رغم معذوریت های آستانه ی قدسی شاهزاده حسین بن علی بن موسی الرضا(ع) به همت و همراهی دوستان و ارادتمندانش میسر گردید.
مرحوم پدر بارها به من فرموده بودند که این محل به نسبت محلی که استاد بزرگوارشان مرحوم آیت الله حاج سید موسی زرآبادی (رحمه الله علیه ) در جانب شرقی آستانه مقدسه قرار دارند به جهت قرارگیری به رو به روی مضجع مطهر ارجحیت دارد.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(144)
اصرار بر اصول
چون دنیای کهنه با جای دادن به اسباب و اثاث نو و مترقی دنیا ، چهره عوض کرد و کار و بار منزل به سمت زندگی ماشینی توسعه یافت ، رختشورهای قدیمی به ماشین خودکار رختشویی مبدل گشت.
در این رهگذر اهل و عیال شیخ به سبک قدیم ، در پس شست و شوی ماشین ، آنرا مجددا در حوض حیاط آبکشی کرده و سپس به بند می آویختند . شیخ که در همه ی احوال داخل و خارج منزل دقیق بود با اختصاص زمانی به عمل این تازه به دوران رسیده ی دنیای نوین که یکی از پسران به مادر هدیه کرده بود ، نشست و پس از آن با اصرار ، آبکشی البسه اش را بعد از آبکشی ماشین ، حرام کرد تا شاید وسواس نسل کهنه با اسباب نسل نو برطرف شود.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(145)
گشایش در کار
هر وقت گره ای در کارم می افتاد و نزدیک بود چک هایم برگشت بخورد، بلا استثناء شرکت در نماز جماعت حضرت شیخ باعث گره گشایی و پاس شدن چک هایم می شد.
توضیح:خاطره ای از آقای حسین ربانی
(146)
قنوت وتر
احدی از احباء و خویشان ، شیخ را ندا در داد که یا شیخ ، مرا در احوال دعایت یاد کن ، شیخ فرمود : به سبب کثرت اصدقاء و احباء و خویشان ، جمعشان را به چند بخش کرده ام و هر گروه چهل نفره را در یک قنوت وتر یاد می کنم.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت (بر پایه نقلی از یکی از روحانیون مصاحب شیخ)
(147)
تحقیر روحانیت
شیخ از دوران مراجعت از نجف ، هر سال مدتی جهت زیارت آستانه ی اشرفیه ی حضرت فاطمه معصومه(علیها سلام) ودیدار با علما راهی قم می شد. از قزوین تا طهران را قصد زیارت شاه عبدالعظیم می کرد و از آنجا به قم می رفت.
جغرافیای طهران ، چنان است که باید مسافت طویلی را با وسایل حمل و نقل عموم (خطوط واحد اتوبوس) از پایانه ای به پایانه ی دیگر طی کرد تا سفر بگذرد. بعد از انقلاب و رخدادهای شیرین چون سرنگونی حکومت سلطنتی ، به جهت برخی اتفاقات ناگوار که کام ملت را تلخ کرد و برخی به نام دین ، سر دین را شکانده و از آبشخور آن بهره ها بردند ، شیخ در این مسیر ساعتی را سرپا ایستاد ، بی آنکه از سوی مسافری تعارف به نشستن شود ، حال آنکه در طی سال های گذشته ، هر گاه در این مسیر رفت و آمد می کرد به احترام سن و لباسش ، جوانان و فرتوتان ، جای خویش به شیخ می سپاردند.
شیخ فرمود که در تاریخ ، تا کنون هیچ گاه روحانیت اینقدر سرشکسته نگردیده بود که اینگونه تحقیر شده است.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حاج محمد حسین سامت
(148)
عشاء
شیخ توصیه ای اکید به تناول طعامی گرچه مختصر در عشاء داشت و معتقد بود که بر پایه روایتی از معصوم (علیه السلام)تارک این عمل به لعنی از جانب رگی در بدن گرفتار می آید.
عن امام الرضا علیه السلام:
إنَّ فِي الجَسَدِ عِرقاً يُقالُ لَهُ : العَشاءُ ؛ فَإِن تَرَكَ الرَّجُلُ العَشاءَ لَم يَزَل يَدعو عَلَيهِ ذلِكَ العِرقُ إلى أن يُصبِـحَ ، يَقولُ : أجاعَكَ اللّه‏ُ كَما أجَعتَني ، وأظمَأَكَ اللّه‏ُ كَما أظمَأتَني . فَلا يَدَعَنَّ أحَدُكُمُ العَشاءَ ولَو بِلُقمَةٍ مِن خُبزٍ أو شَربَةٍ مِن ماءٍ .
از امام رضا عليه‏السلام :
در بدن ، رگى است كه آن را «عَشاء (شام)» گويند . اگر شخصْ شام خوردن را وا گذارد ، آن رگ تا صبح ، او را نفرين مى‏كند و مى‏گويد : «خدا تو را گرسنه بدارد ، چنان كه مرا گرسنه بداشتى ، و تشنه بدارد ، چنان كه تشنه‏ام داشتى» . پس مباد كسى از شما خوردن شام را وا گذارد ، هر چند به يك لقمه نان يا جرعه‏اى آب باشد .
الكافي ، جلد 6 ، صفحه 289 ، حديث 12 ، بحار الأنوار ، جلد 66 ، صفحه 347 ، حديث 26
علاّمه مجلسى مى‏گويد: اين دعا ، يك مَثَل است براى بيان زيان ديدن آن رگ و در نتيجه رسيدن زيان‏ديدگىِ آن به بدن ، گويا كه آن رگ ، دعا مى‏كند و دعايش هم برآورده مى‏شود (بحار الأنوار : جلد 66 صفحه 347(
وسائل الشیعه ج24 . ص 330 . ح 30683
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(149)
ایام الحزن
شیخ چون جمعی از خاندان را در ایام حزن آل الله که به رسم دیگر ایام به دور نشینی گرد آمده بودند ، مشاهده می داشت ، از مزاح و بذله گویی نهی می کرد و اصحاب را به توجه در ایام حزن اهل البیت هشدار می داد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(150)
احتمال ضرر لقمه
بر هر لقمه که شبهه بر زیان و ضرر بر جسم و جانش می رفت ، شیخ دعایی به این مضمون ( اِنْ ضَرَرْتَنی فَخَصمُکَ علیّ بن ابیطالب “علیهم السلام”) را زمزمه و سپس آن را تناول می کرد.
توضیح:خاطره ای از مرحومه مغفوره حاجیه خانم افسر فاروقی
(151)
مرحوم آقا سید علی اکبر(سید آزادگان)
سید و برادرانش از مریدان شیخ بودند و محبت ها بر وی روا می داشتند تا آنجا که شیخ در برخی حالات سید که خاک نعلین شیخ را سرمه ی چشم می داشت ، بارها می فرمود ، من از اینهمه ابراز لطف اولاد حاج سید عباس ، شرمنده ام.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(152)
عقل معاش
در برف و یخبندان ، هندوانه هوس بردم و چند منی را از بازار به منزل شیخ آوردم. شیخ که از دیدن چنین فاکهه ای سرد در فصل سرما متعجب گردیده بود به خنده می پرسید عقل معاشت به کجا رفته است که در زمستان ، اینهمه هندوانه خریده ای.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حاج حامد یعقوبی
(153)
نجاةً منک یا سید الکریم
ظنی بر راه خطا رفتن احدی از بستگان نزدیک در نظر شیخ قوت گرفته بود و شیخ مدام بر تضرع و زاری و چاره جویی بود، او در عین چاره جویی و استمداد از صاحب نظران و مجاورینی که نظرشان را در حل این مساله صائب می دانست ، بیش از همه برای چاره اش متوسل بر خدای بود. اقربا این ذکر را ورد گریه های شبانه ی شیخ می دانستند که ” نجاهً منک یا سید الکریم”
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(154)
ادب دعا
شیخ را چون وقت آرمیدن بود به ادعیه ی قبل خواب همتی دائمه داشت. شیخ قبل از فروخفتن به بستر ، نه همچون دیگران به تخت دراز کشیده و در حالتی خفته که با همان حالت خضوع و ادب همیشگی در هنگامه ی دعا ، به اعمال قبل از خفتن می پرداخت .
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(155)
وسیع باش و تنها و سر به زیر و سخت
شیخ بر هر مجلس و منبری چنان ورود می گشت که انگار عادی ترین شخص به آن مجلس وارد شده ، نه قیامی ، نه بلند صلواتی و نه ولوله ای و معرکه ای ؛ که این نه از احوال مریدان او بود که حال و قال شیخ چنین می نمود که از خرده تجلیل و احترامی که تفاخر می آورد ، رهایی یابد. چنان از گوشه کنار وارد مسجدش می شد و سر به زیر به سوی سجاده اش می رفت که فرق و تفاوتی با مامومین نباشد و شیخ بر احوال غرور گرفتار نیاید.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(156)
زنان و زیان
با وقوع انقلاب و معادلات جدید در حوزه نسوان ، احدی از صبایا تنها به زیارت رفته بود ، شیخ که از این سفر به تعجب آمده بود ، با خود زمزمه می کرد که چگونه است انقلاب با ایده آزادی و امنیت برای زنان ، زیان چنین سفرهای پرخطری را باعث شده و اینگونه عرصه جولانگاه را باز نهاده است؟
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم مریم سامت
(157)
عمل به دستور
شیخ به توصیه دین مبین حتی الامکان هیچگاه تنها غذا تناول نمی داشت و تنها نمی آرمید.
بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ج‏74 63 باب 3 ما أوصى رسول الله ص إلى أمیر المؤمنین (ع)- وسائل الشیعه ج 5. ص 332. ح .6707
وَ کَرِهَ أَنْ یَنَامَ الرَّجُلُ فِی بَیْتٍ وَحْدَهُ.
یَا عَلِیُّ لَعَنَ اللَّهُ ثَلَاثَةً آکِلَ زَادِهِ وَحْدَهُ- وَ رَاکِبَ الْفَلَاةِ وَحْدَهُ وَ النَّائِمَ فِی بَیْتٍ وَحْدَهُ‏
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام حاج شیخ محمدرضا سامت
(158)
اشک و زبان
شیخ از گریستن نوزادان تعبیر به باز شدن زبانشان می کرد و می فرمود که نوزاد اگر بگرید ، زبان سخنش زودتر و بهتر گشوده می گردد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(159)
ان شاء الله قسمت خودم باشد
شیخ در باب تجهیز و آداب تکفین در قسمتی از وصایای خود فرموده است :”بحمدالله برای خود کفن تهیه کرده ام ، ان شاء الله قسمت خودم باشد”
چون چند ماهی به آن ضایعه ی عظیم و ارتحال مانده بود ، شیخ کفنش را از من طلب کرد. حادثه ای بود قریب در طی این 56 سال زندگانی با شیخ ، هر آن چه امتناع کردم تا این نا دلپسند به زبان شیخ نیاید ، شیخ اصرار کرد و نهایتا با اوقات تلخی کفن را دادم . آن را وارسی کرد و دعایی خواند و دوباره به من سپرد تا هنگامه قضا بر تنش برآید.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(160)
آب و کاسنی
دو چیز بی ضرر است ، آب اگر خنک نباشد و عرق کاسنی.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس جمال الدین باریک بین
(161)
فضای مناسب برای سلام به سید الشهدا
در طهران منزلی ابتیاع کرده بودم که جلوی بالکنش فضای باز وسیعی بود. حضرت شیخ که اولین بار به آنجا تشریف آوردند به محض دیدن آن بالکن فرمودند : اینجا برای خواندن زیارت عاشورا و سلام به حضرت سید الشهدا (علیه السلام) بسیار مناسب است.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمد علی سامت
(162)
ممحض دستورات دین
شیخ را کوچکترین دستورات دین ، جامه عمل بود: رعایت کلیه آداب در همه احوال در حضر و سفر ، موقع لباس پوشیدن به ویژه هنگام پوشیدن البسه نو(طبق دستورات خاص) ، وقت خروج از منزل ، روز به قامت آب نوشیدن و شب به نشستن و امثال ذلک. او خود مثلی بود برای تایید و ورود مستحبات برای ناظران و مجاوران .
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام حاج شیخ محمدرضا سامت
(163)
دلبستگی به فرزندان
شیخ با آنکه به دنیا دل نبسته بود اما دلبسته یاران و نزدیکان بود. هر آینه معیشت و آینده شان را متذکر بود و از زمان کودکی، صبایا را برای آینده تزویج و با اندیشه بر احوال دنیا و آخرت تربیت می کرد.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(164)
همسایگان
احترام شیخ را تمام همسایگان ، و به سبب شأن خود شیخ پاس می داشتند. روزی احدی از ایشان ، سگی از باب تفریح به منزل رفت و آمد می داد. شیخ به حکم نجاستش ، از او درخواست کرد که محله را محل رفت و شدش نسازد. همسایه بی هیچ گفت و شنود اضافه طاعت سخن شیخ کرد.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(165)
تن مپوشانید از باد بهار
با توجه به روایت شیخ می فرمود هر چیزی را خزانیست و پاییز خزان طبیعت است . از باد پاییزی تن پوشانیده و باد بهاری را به استقبال درآیید.
وَ قَالَ علیه السلام تَوَقَّوُا الْبَرْدَ فِی أَوَّلِهِ وَ تَلَقَّوْهُ فِی آخِرِهِ فَإِنَّهُ یَفْعَلُ فِی الْأَبْدَانِ کَفِعْلِهِ فِی الْأَشْجَارِ أَوَّلُهُ یُحْرِقُ وَ آخِرُهُ یُورِقُ
در آغاز سرما خود را بپوشانید، و در پایانش آن را دریابید، زیرا با بدنها همان می کند که با برگ درختان خواهد کرد، آغازش می سوزاند، و پایانش می رویاند. حکمت 123 نهج البلاغه
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(166)
گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
در افراط گری های انقلاب ، شیخ را که به تقاضای مومنین در جایگاه امامت نماز راهپیمایان ایستاده بود به جهت امامت جوانک ملایی کنار نهادند ، شیخ بی اعتنا به واقعه رخ داده ، کنار کشید تا فخر دنیا نصیبشان گردد و عطای اخری برای شیخ بماند.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(167)
عنایت از جهان دیگر
انگشتر دُرّی که به دست می کنم متعلق به حضرت ابوی (ره) بوده است و بسیار به آن علاقه دارم. روزی صبیه خردسالم آن را گرفت و با آن بازی می کرد که گم شد. مدتها من و همسرم هر چه گشتیم آن را پیدا نکردیم و از پیدا شدنش نا امید گشتیم. شبی حضرت والد به خواب همسرم می آید و می فرماید آن انگشتر داخل فلان جعبه است. خانمم که بیدار می شود می رود می بیند انگشتر را کودک همان جا که ایشان نشانی داده بودند انداخته است! لازم به یادآوری است ازدواج ما بعد از رحلت ایشان واقع شده و همسرم حضرت ابوی را زیارت نکرده بوده است.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد رضا سامت
(168)
توصیه پشت توصیه
شیخ هر آن کودکان و اهل خانه را به سفارشی در مراقبت از خود امر می فرمود. بارها می فرمود که هنگامه عبور از خیابان ، با دوچرخه های خود از عرض عبور نکنید و حتما پیاده شده و با احتیاط عرض خیابان را بپیمایید.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر سید مهدی سیاهپوش
(169)
احترام به کودکان
قدیم ترها اینگونه نبود که بر سر هر سفره ای هر کسی بشقاب و قاشقی داشته باشد. معجومه ای در سفره می نهادند و همه از آن لقمه ای می چیدند. اما شیخ از همان اوان کودکی برای هر کودکی مجزا بشقاب و قاشق تهیه کرده بود تا هم رعایت سلامتی کند و هم به این منوال رعایت احترام فرزندان.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(170)
یادی از مرحوم بروجردی
شیخ از قول مرحوم آیت الله بروجردی در هنگامه اصرار طلبه ها برای قیام علیه شاه و دستگاه حکومت می فرمودند : فردا که حکومت به دست روحانیت و شما طلبه های ناآگاه بیافتد هر کدامتان یک شاه می شوید !
توضیح:خاطره ای از آقای حاج سیدعلی اصغر قافله باشی
(171)
به قدر نیت
نوجوان که بودیم به هنگامه اذان باید مهیای درس و مدرسه می شدیم و چون امکان نماز در مدرسه را نداشتیم ، به سرعت و پس از صلای اذان، نماز را به جای می آوردیم. شیخ باری سفارش می کرد که بعضا مشاهده کرده ام برای تعجیل تان در ادای نماز ، وضو را قبل از فریضه اذان می سازید ، مراقب باشید که نیتش را باید قربهً الی الله قرار دهید و نه ادای نماز. شیخ در کوچکترین احوال سخت مراقبه داشت.
بی مناسبت نیست این حکایت را به روایتی شنیدنی در این باب که حاوی دو نکته که اولی تسهیل این مساله و دوم علت عظمت بزرگان در فروخوردن هوای نفس است نقل نماییم:
سلطان محمد خدابنده خدمت علامه حلی رسیده و عرض می کند ، من خلاف مشهور در هر وضوی خود نیت واجب کرده ام ولو آنکه وقت صلاه نیامده باشد. علامه فتوا می دهد ، قضای تمام نمازهای دوران مسلمانی اش بر عهده است .
محمد خدابنده درمانده از این حکم که قضای حدود دو دهه نماز را بر او مستولی گردانده بود نزد فرزند علامه ( فخر المحققین) رفته و از درماندگی حکم پدر عرض حاجت می برد ، ایشان ضمن تایید حکم پدر در لزوم نیت وضو به وقت نماز واجب جهت تسهیل این نو مسلمان ، می فرماید: حسب فتوای پدر ، حداقل یک نماز در این سالها بر شما به دلیل ابطال وضو ، قضا رفته و بنابراین وضوی بعد از آن نماز به حکم وضوی نماز واجب نیز صحیح است .
پدر ضمن تایید حکم ، بی چون و چرای و علی رغم شهرت اعلای خویش ، بر حکم پسر گردن می نهد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم دکتر سمیه عظیمی
(172)
کنکور
برای رقابت های ورودی دانشگاه ها مهیا می شدیم ، از شیخ تقاضای طلب خیر کردیم ، شیخ می فرمود که این قضایا مگر دعا هم دارد؟! هر آنچه زحمت بکشید درو کنید.
البته منظور تاکید بر سعی و تلاش و به همراه آن دعا کردن می باشد.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس جمال الدین باریک بین
(173)
از قیاسش خنده آمد خلق را
احدی از طلاب کتابی خوش خد و خال و در وفور به بازار روانه کرده بود تا تفسیری عرفانی از کلام وحی را نمایان سازد ، شیخ نگاهی بر آن انداخت و اسفی خورد و خنده ای برآورد.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج سید محمد نقی سیاه پوش
(174)
مراقبه از غیبت
بر مزاحی اخوی را که از او امور شگفت آور در احوال دنیا رخ می نمایاند ، به نادانی خواندم و سخره کردم ، شیخ ندا در داد که استغفار کن که حق برادرت را بر عیب نهادی و بر او غیبت روا داشتی.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمد علی سامت
(175)
صلاح مملکت
شیخ اگرچه از حضور روحانیت بر مصدر حکومت راضی نبود ، اما می فرمود چونانکه این چنین گشته باید اطاعت داشت که مکناد کشور به آسیب چند پارگی دچار آید.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(176)
دائم الوضو
شیخ دائم الوضو بود ، گاه که در کهولت و سرما و نیم شبی ، احوال وضو نبود ، تیمم می کرد .
عن الصادق علیه‏ السلام : مَن تَطَهَّرَ ثُمّ أوی إلی فِراشِهِ ، باتَ وفِراشُهُ كمَسجِدِهِ ، فإن ذَكرَ أ نّهُ علی غَیرِ وُضوءٍ فلْیتَیمَّمْ مِن دِثارِهِ كائنا ما كانَ ، فإن فَعَلَ ذلكَ لَم یزَلْ فی الصَّلاه وذِكرِ اللّه عز و جل.
هر کس طهارت (وضو و …) بگیرد و سپس به بسترش رود در آن شب بستر او به منزله ی مسجد اوست و اگر یادش آید که وضو ندارد، به همان لحاف خود، هر چه باشد تیمم کند، که اگر چنین کرد پیوسته در نماز و ذکر خداوند باشد.
وسائل الشیعه ج‏1 ص 378
من لا یحضره الفقیه ج‏1 ص 496
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(177)
موسیقی
شیخ سخت با موسیقی در هر حالی مخالف بود ، اگر که در مراسمی حرمتش نگاه نمی داشتند و موسیقی را تداوم می دادند ؛ می فرمود : بگذارید که من آواره شده و آن گاه به کارتان ادامه دهید.
البته شیخ در خصوص داریه زنی در جشن عروسی توسط خاندان نزدیک زوجین بعضا سکوت می فرمودند و اعتراضی نمی کردند.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت – حاجیه خانم پروانه معصومه عظیمی
(178)
حرام است
شیخ در مواجهه با بی توجهی مومنین به موسیقی می فرمود: والله حرام است ، بالله حرام است.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(179)
ادب مرد به ز دولت اوست
شیخ سخت حرمت دار میهمان بود و امکان نداشت که در ورود و خروج میهمانی از جای برنخیزد و احترامش برجای نیاورد. شیخ را جراحی چشم پیش آمده بود و اطبا منع متابعت از احوال گذشته کرده بودند ، اما شیخ را حرمت میهمان غالب بود تا نهایت آنکه به اصرار از پای می نشست و در همه مدت به ادب نزد او می نشست به طوری که کمتر پیش می آمد که نزد میهمان به دیواری تکیه دهد.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حاج محمد حسین سامت – حاجیه خانم سکینه سامت
(180)
مهین کلام
قرآن مقدس ترین کتاب مسلمانان به صورت وفور در منازل یافت می شود و بنابراین ظن بر بلا استفاده ماندن نسخی از آن هماره خاطر شیخ را می آزرد ؛ شیخ می فرمود ، قرآن ها را بسته نگاه ندارید و هرازگاهی قرائت سور یومیه خود را بر یکی از آنها منظور دارید.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(181)
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
در بستر بیماری سختی گرفتار و شیخ بر بالینم حاضر بود ، پس از دعای خیر فرمود : دعایی را که در قنوت نماز هماره می خوانم در آن کلمات صبر نهفته است ، آنرا تکرار نمایید تا خداوند بر شما صبر عطا نماید:
“لا اله الا الله الحلیم الکریم ” نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای یکتای بی همتایی که صاحب حلم و کرم است .
“لااله الا الله العلی العظیم ” نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای یکتای بی همتایی که بلند مرتبه و بزرگ است .
“سبحان الله رب السموات السبع و رب الأرضین السبع ” پاک و منزه است خداوندی که پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمین است .
و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم ” پروردگار هر چیزی است که در آسمان ها و زمین ها و ما بین آنهاست
و پروردگار عرش بزرگ است .
“و الحمد لله رب العالمین ” حمد و ثنا مخصوص خداوندی است که پرورش دهنده ی تمام موجودات است .
این دعا مشهور به “کلمات فرج” است. “کلمات فرج” دعا و ذکری است که اهل بیت علیهم السلام به شیعیان خود تعلیم فرموده اند و آثار شگفت انگیزی دارد. این کلمات با تفاوت هایی در بعضی از عباراتو برای اهداف مختلفی، بیان شده است که مورد مذکور از شیخ طوسی در مصباح المتهجد، ج‏1، ص39 نقل شده است . توصیه شده است این ادعیه را که به قصد برآورده شدن حاجات مولایمان، حضرت صاحب الزّمان علیه السلام و رفع غم و اندوه از دل مبارک آن حضرت و فرج و گشایش در امر ظهور ایشان است زیاد بخوانیم.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج مصطفی جباری
(182)
ذکر صلوات
شیخ را عرضه داشتم که یا شیخ ، مگر محمد و آل محمد(صل الله علیه و آله) را درودی از جانب باری تعالی و ملائکه نیست پس چه حاجت به درود بندگان ؟. فرمود: هر آنچه بیش ، به.
و می فرمودند شخص پیامبر صل الله علیه و آله هم محتاج به آمرزش الهی اند ، چه رسد به دیگر بندگان که ما ظن قوی به نیک سرشتی و آمرزیدگی ایشان داریم، لذا متداوما برای مومنین و مومنات طلب مغفرت نماییم.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم ها سکینه و نرگس سامت- حاجیه خانم پروانه معصومه عظیمی
(183)
هیچ مگو ای لب من تا دل من باز شود
شیخ را که از سفر عراق بازآمد عرض کردند که بر منبر وعظ بنشیند ، شیخ بر منبر شد. اندکی تامل ، تاملی بیشتر ؛ ذکر شریف لاحول و لاقوه الا بالله خواند ، چیز دیگری به زبان نیاورد. شیخ بر منبر سکوت محض می کند و بعد از درنگی بی آنکه سخنی براند به زیر می آید.
انگار از ازل شیخ را منبر وعظ جایگاه نفرموده بودند.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج سید محمد نقی سیاهپوش
(184)
ایشان نماینده من بوده و هستند
پس از انقلاب ، برخی شیطنت بار نزد بنیانگذار انقلاب رفته و با توجه به تعیین نماینده رسمی ایشان در شهر ، شیخ را متهم به دریافت بی اجازت وجوهات شرعیّه دانسته بودند ؛ رهبر انقلاب”آیت الله خمینی” فرموده بودند که آقای سامت نماینده من بوده و هستند.
شاید تعبیر این سخن ، موید این مطلب باشد که حضرت آیت الله جوادی آملی در خلال تفسير سوره حجرات جلسه 6 در مورخه 26-7-1395 فرمودند : ” آن وقتي که تازه انقلاب شروع شده بود و بعضي از طلبه‌هاي جوان مواظب بعضي از حرف‌ها نبودند، ايشان”آیت الله سید روح الله خمینی” فرمودند اگر ـ خداي ناکرده ـ به اين مراجع و به اين علماي بزرگ اهانت بشود، ولايت بين او و بين خدا قطع مي‌شود”
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(185)
رفتار شیخ
شیخ را ابدا در میانه صلاتین مغرب و عشاء روی سخن با کسی نبود و حتی گاه گاهی با مامومین در شکستن این سکوت معنوی نیز به تذکر می پرداخت.
رخدادی در بیت شیخ در خصوص احدی از خانواده رخ نموده بود و متعلقه در سفر بود. در همان هنگامه بین الصلاتین متعلقه شیخ سر رسید و شیخ سراسیمه از رخداد پیشآمده به استقبالش رفت ، مساله را جویا شد و نظر ایشان را پرسان. چون مساله را در حیطه ی حس مادرانه متعلقه خویش دید ، بی هیچ پیرایه نظر ایشان را تایید کرد و بر اجرای آن تصمیم صحه گذارد.
متعلقه که از پیشآمد مذکور دل چرکین بود ، قصد غیبت را بر ثالث گشود ، شیخ بی آنکه تندی کند و هم دلی را که از واقعه ی پیشآمده به رنج آمده بود به درد آورد ، دستی تکان داد و فرمود : دیگر بگذریم ، هر آنچه پیش آمده صلاح است ، ان شاء الله.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(186)
مراقبه حتی حین بیماری
شیخ را که آن عارضه عظما پدید آمد ، نحیف و بیمار بر تخت آرمیده بود و فوج فوج یاران و دوستان و اقربا بر حضورش شرفیاب. احدی از محارم به دیدن شیخ آمده بود و شیخ را دربرگرفته و می بوسید . شیخ در همان احوال و با چشمانی بی سو و گوشی لااستماع و احوالی ناخوش ، از حرام نگرانی داشت ، چرا که عیادت کننده را باز نشناخته بود.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(187)
صاحب کرامت
فرزندان مرحوم آقا سید موسی زرآبادی (که صاحب کرامات فراوان بود) همچون پدر دارای کرامات وافره بودند ، تا آنجا که بعد از ارتحال مرحوم آقا سید خلیل ، در رسانه استانی”قزوین” از زبان خود ایشان منقول است که : دو سال بعد از فوت مرحوم پدر نزد ایشان تلمذ کرده ام؟!
باری ، در حضور یکی از آقازادگان آقا سید موسی (آقا سید جلیل) بودیم و بحث کشف وکرامات ایشان بود ، ایشان فرمودند که شیخ را مقامی والاترست و شما در غفلتید.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمدعلی سامت
(188)
اصحاب امام عصر(ع)
شیخ بارها که از درب اصلی شاهزاده حسین (ع) وارد صحن می شد می فرمود، دو تن از اصحاب امام عصر در یمین و یسار ( شرق و غرب) مضجع متبرک این امام زاده اند.
بعد از ارتحال شیخ در غور این مطلب بودم که دیدم علی الظاهر در یمین امام زاده ، مرحوم آقا سید موسی زرآبادی و در یسارش خود شیخ مدفون اند، الله اعلم.
توضیح:خاطره ای از آقای محمد محمدپور
(189)
نگارش تقریرات مرحوم سید
به حضرت ابوی عرض کردم تقریرات درس مرحوم سید را چگونه می نگاشتید ، آیا هنگام درس یادداشت برداری می کردید؟ فرمودند در جلسه درس هیچ چیز نمی نوشتم و فقط سراپا گوش بودم و تمام مطالب را به خاطر می سپردم. به حجره که می رفتم از ابتدا تا انتهای درس را بر اساس آنچه در حافظه داشتم می نگاشتم و روز بعد به حضرت استاد ارائه می کردم. این مطلب به خودی خود حاکی از نبوغ و حافظه فوق العاده ایشان است. به ویژه آنکه تدریس به زبان عربی بوده و حضرت ابوی هم به همین زبان مرقوم فرموده اند. به این موضوع باید این را هم افزود که حسب اظهار هم دوره ای های ابوی منجمله حضرت آیت الله بهجت (ره) جمع آوری و تقریر درس سید بسیار بسیار دشوار بوده است ، شاید به همین جهت محرّرین درس ایشان به تعداد انگشتان دو دست نباشد. زیرا معظم له کتاب وسائل الشیعه را به دست می گرفته و بر اساس آن درس می فرموده است و آن قدر به بحث شاخ و برگ می داده که علما و فضلای طراز اول هم از عهده جمع آوری و تقریرش بر نمی آمدند.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(190)
زار الحسین(ع)
شیخ بارها می فرمود که باید قبل از سکرات موت باری دیگر به زیارت حضرت اباعبد الله الحسین(ع) نائل آیم. این اواخر که هنوز راه این سفر پرفیض مهیا نبود . حدود یک ماه قبل از واقعه تصادف شیخ از من خواست به زیارت شاه عبدالعظیم حسنی رویم.
بعد از ارتحال در این افکار که شیخ قبل از ارتحال شوق دیدار مضجع حسین (ع) را بسیار داشت غور می خوردم که این حدیث از امام هادی (ع) به خاطرم آمد:
من زار عبدالعظیم بری کمن زار الحسین(ع) بکربلا
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمد علی سامت
(191)
نذور
شیخ در نذور و عهود خود برای گرفتاری های جاریه و حوایج مستمره ، ذکر صلوات را سر می گرفت. چهارده صلوات در امور جاریه و عادیه و یک هزار و چهارصد صلوات در صعاب و امور مهمّه.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج سید محمد نقی سیاهپوش
(192)
دافع بهانه
یکی از محارم جهت آنکه شیخ را از مقصدی به منزل برساند ، در کنار محفلی حاضر گردیده بود ؛ شیخ مکدر شد که مگر ذکران نبودند که از اناث برای این امر آمدند؟!
شیخ دافع بهانه های بی مورد قلیلی از مردمان بود که مکناد نفوس مریضشان ، او را متهم به بد دلی نمایند.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(193)
دائم الذکر
شیخ به گواه همه مصاحبین ، دائم الذکر به اذکار الهیه بود.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(194)
روح
روزی طلبه جوانی از حضرت ابوی راجع به روح سوال کرد. ایشان با عتاب فرمودند: مسائل اولیه شرعیه را یاد بگیرید ، لازم نیست دنبال حقیقت روح باشید.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد رضا سامت
(195)
اعمال عاشورا
مهیای شرکت در مجالس عزای عاشورا بودم که شیخ را دیدم. فرمود: یکصد مرتبه بگوی اللهم العن قتله الحسین (ع). چون بیرون شدم و فوج فوج جمعیت عزادار دیدم که در قوالب دسته ها رفت و شد داشتند به ذهنم این دستور رسید و بعدها که در اعمال وارده این روز تتّبع می کردم ، متوجه تذکر شیخ شدم که این روز را اعمالی است این مقدار گران .
البته این عمل در کتاب شریف مفاتیح الجنان به هزار بار نقل گردیده است که یقینا حضرت شیخ جهت رعایت احوال اینگونه بر حقیر عرضه داشته بودند.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(196)
یاد شهیدین
قبل از شروع درس لمعه حضرت ابوی یک فاتحه برای شهید اول (مولف لمعه) و فاتحه ای هم برای شهید ثانی (مولف شرح لمعه) قرائت می کردند.
توضیح:خاطره ای از آقای حجت الاسلام حاج شیخ محمد رضا سامت
(197)
مسح
شیخ پس از اتمام نماز و تعقیبات برای عمل به مستحب ، دو دست را به تربت تسبیح و مهر کربلا می زد و به صورت و اندامش می کشید.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(198)
تحریف
مادحی این شعر را لقلقه لسان داشته بود که:”گمانم ابن ملجم وقت ضربت ، یا علی گفت” . شیخ را چنین گفتم و شیخ بی هیچ معطلی و با صراحت فرمود: هر آنکس که گفته ، غلط گفته است.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر سید مهدی سیاهپوش
(199)
ما به اینجا نه پی حشمت و جاه آمده ایم
شیخ را عرضه داشتم که پس از انقلاب ، مامومین شما کم شده و حلقه نمازتان مانند سابق پرجمعیت نیست. شیخ فرمود: متوجه این موضوع نگردیده ام .
ظریفی می گفت شیخ را در طی این سال ها که از مامومین بودم هماره زیر نظر داشتم که به هنگامه حضور در نماز از گوشه ای می آید و چون همه می روند می رود و در این رفت و شد ، حتی نیم نگاهی هم بر جمعیت مامومین ندارد و تنها بر زمین چشم دوخته است.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمدعلی سامت
(200)
کتاب
شیخ بر نگهداری از کتب خویش بسیار اهتمام داشت. حتی بخشی از وصیت نامه خود را به این امر اختصاص داده بود و قسمتی از ملک همسایه را خریداری کرد تا کتابخانه را برای نگهداری کتب مهیا سازد.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد کریم باریک بین
(201)
سخت نیست تو هم بیا
در عالم خواب شیخ را دیدم که کفنی بر من هبه می کرد. امتناع می کردم از اخذش تا آنکه شیخ فرمود: دخترم بگیرش ، سخت نیست.
ایشان این خاطره را برای قلیلی از نزدیکان تعریف کرده بودند و چند ماه بعد از این رویای صادقه ، در سفر زیارتی به مشهد مقدس در سانحه ای به دیار باقی شتافتند.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم زهرا سامت
(202)
ناسپاسی و تسامح باور نکردنی
با چه اصراری بر شیخ قبولاندیم که حاکم شرع شهر گردد. چون مصوبه هیئت علمیه حوزه شهر را نزد مامور نصب حاکمین شرع شهرها (مرحوم آقای مشکینی) بردم ، در کمال ناباوری گفتند که ایشان را نمی شناسم؟!
کبوتر با کبوتر ، باز با باز
کند هم جنس با هم جنس پرواز
و چه ها بر سر این شهر آمد با آن حاکم شرع تعیینی شان.
توضیح:خاطره ای از مرحوم آیت الله حاج سید عباس ابوترابی
(203)
همه احوال شیخ بر مبنا بود
روزی شیخ را دیدم در کنار بوستانی در جنب امامزادگان حلیمه و رحیمه خاتون (علیهما السلام) ایستاده بود و فاتحه می خواند. نزدیک شدم و پرسش آوردم که چرا اینجا ایستاده و فاتحه می خوانید ، شیخ فرمود که قدیم اینجا قبرستانی بود و اکنون بر جمیع مومنین فاتحه می خوانم.
حتی یک لحظه از زندگی شیخ بی مبنا و بیهوده نبود . شاید دیگران در پرسش از احوال و قیام و قعودشان جوابی نداشته باشند ، اما احوال شیخ اینگونه نبود.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(204)
احترام به عقاید فرزندان
شیخ اصرار داشت که فرزند ارشد ایشان را که آداب و فضل معنوی بسیار بود معمم گردد و در جرگه اهل علم درس دین برآید. محمد آقا در درس و مدرسه شاگرد قابلی بود و چون اصرار شیخ را می دید خود را مهیای ترک مدرسه می کرد .
به شیخ عرضه داشتم محمد از زمانی که شما امر به تعمم داده اید ، بیمار شده و در فکر و ناراحتیست و انگار علاقه ای به تلبس ندارد. شیخ به فکر فرو رفت و دیگر اصرار به این امر نکرد و ایشان در عین فضل و تعمیق علوم دینی لباس روحانیت مپوشید. آخرین فرزند شیخ نیز که با توصیه ایشان به تحصیل علوم دینی مشغول بود با این فرض که ملبس نگردد در حوزه مشغول بود و اگر نبود توصیه اکید بهجت عارفان آیت الله حاج شیخ محمد تقی بهجت فومنی (علیه الرحمه) ایشان نیز به زیر این بار طاقت فرسا نمی رفت.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(205)
مستحبات نماز
شیخ در هر نمازی ، مستحبات را حتی الامکان انجام می داد و ذکر تسبیحات حضرت زهرا (س) را هر گز ترک نمی کرد. نشستن به صورتی که پشت ساق پای چپ زیر ساق پای راست قرار گیرد (تورّک”بر یک ران نشستن بر زمین”) ، پوشانیدن آینه و شیشه مقابل ، عدم تکلم بین الصلاتین، اذان و آن هنگام یک قدم به سمت جلو سپس سجده و ما بعدش اقامه ، هنگامه سلام آخر بر یمین و یسار سلام گفتن(التفات) ، عبارت “و تقبل شفاعته فی امته و ارفع درجته” پس از صلوات تشهد رکعت دوم از جمله مواردی بود که شیخ در هر هنگامه نماز مراعات داشت.
همچنین بنا بر سنت نبوی ، شیخ هماره در رکعت اول سوره قدر و در رکعت دوم سوره توحید را قرائت می کرد و تا آنجا به این امر مقید بود که باری که ظاهرا سهوی در رکعت اول ، سوره توحید را قرائت فرمود در رکعت دوم به قرائت سوره قدر پرداختند.
و آنگاه شیخ بعد از نماز دوگانه و مغرب با لفظی رسا دعای مشهور “بسم الله الرحمن الرحیم؛اللّهمَ انی اسئلکَ الامنَ و الایمانَ بکَ وَ التصدیقَ بنبیکَ و العافیةَ من جمیعِ البلاء وَ الشکرَ عَلَی العافیة وَ الغنی عن شرارِ الناس ” را زمزمه می کرد.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی – آقای مهندس کمال الدین باریک بین – اصول کافی ج 4 . صفحه 381 باب الدعا
(206)
مستحبات ظاهر
شیخ محاسن را هماره تا حد متعارف نگاه می داشت. بنابر سنت موی بر لب را کوتاه تر از موی صورت می کرد ، عطر استعمال می نمود و موی سر به رسم طلبگی هماره کوتاه داشت. جامه سفید می پوشید و حتی در عزایی از بستگان و مصایب ائمه اطهار نیز سیاه بر تن نمی داشت.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(207)
نماز مستحبی
شیخ را در آن حال که سفری بود و در مسافت های طولانی به شهری سفر می داشت در طول راه و روی صندلی مرکب ، از نماز و نیاز مستحبی غافل نبود تا ملح سفر و شهد حضر در قرب الی الله ، داشته باشد.
توضیح:خاطره ای از آقای علیرضا عظیمی
(208)
طریق تناول
قوت غالب شیخ به اندازه ی کودکی چند ساله بود ، او بسیار کم می خورد و با جویدن بسیار غذا را آماده هضم می کرد. بدایت و نهایت غذا را پس از بسم الله و الحمدلله با نمک همراه می داشت.هنگام طعام و در وقت سفره با کسی همکلام نمی شد (که فرموده اند اذا جاء الطعام بطل الکلام) و با طمانینه تمام مشغول غذا بود و هر لقمه را حدود شصت بار می جوید.
شیخ از اطعمه و اشربه ای که بر سر سفره بود تناول می داشت. تا طعامش حرارت دیده و مضر برای سلامتی اش بود ، بر آن دست نمی برد و اگر می خواست مناسب و مطلوبش سازد با وسیله ای که در کنار سفره بود آن قدر باد می زد تا قابل تناول گردد و پس از ناهار استراحت می کرد.
همچنین شیخ می فرمودند که مستحب است که به هنگام پهن سفره اطعام ، همگی دور آن جمع آیند و با تاخیر و تاخر بر آن حاضر نشوند.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی – حاجیه خانم سکینه سامت
(209)
تدقیق در حساب
شیخ امر فرمود که برای منزل نان تهیه کنم. چون سفره چاشت پهن شد و شیخ بر آن نشست ، قبل از دست یازیدن به نان فرمود که مبلغ نانی که خریده ای چه مقدار است؟ عرض داشتم قابل نیست. شیخ اصرار کرد و من هم انکار. چون توان مقابله ندیدم ، عرض کردم که 100 تومان. شیخ خنده ای برآورد و دستی بر کیف مستعمل اما مرتّب خود برد و پس از پرداختش فرمود: 100 تومان ؟! اینکه خیلی زیاد است.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(210)
سرمایه دروغ
عرضه داشتم که یا شیخ ، صلاح می دانید بنگاه معاملات املاک تاسیس کنم؟ خنده ای کردند و فرمودند: سرمایه ات هم دروغ می شود.
البته با تاکید بر این موضوع که بنگاه معاملات شغلی است با خطر دروغ گفتن.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج سید علی اصغر قافله باشی
(211)
غبطه بر خیر
شیخ را گفتم که من در این متاع قلیل دنیا بر هیچ چیز از داشته های دیگران حسرت ندارم الا زیارت رفتن ایشان(به مضاجع متبرکه ائمه اطهار) . شیخ فرمود آن حسودی و حسرت نیست که غبطه بر خیر است و خود دارای ثواب و پاداش.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(212)
امان از سوال روز قیامت
شیخ در بحبوبه اعدام های ابتدای انقلاب بارها می فرمود :خدای بر داد آن بنیانگذاری برسد که انقلاب را با این همه کشت و کشتار پایه نمود و اگر قطره ای خون به ناحق از کسی ریخته شود ، ایشان مسئول است.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(213)
کراهات در نماز جماعت
باری هنگامه قنوت نماز مغرب ، نیت فرادی جهت اقامه مجدد برای نماز عشاء به همان نماز کردم . بعد از نماز شیخ عتابم داد که با چنین عملی تنها از فترتی که برای اقامه دو نماز به یک نماز جماعت ایجاد نموده اید محروم شدید و از ثواب یک نمازتان هم کاسته شد.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس کمال الدین باریک بین
(214)
جاذبه
شیخ با تبعیت از فرمایش امیرمومنان (علیه السلام) آنقدر جاذبه داشت که حتی دشمنانش عاشقش می شدند. بعضا کسانی که پنهان و آشکار با شیخ دشمنی می کردند بعدها از ارادتمندان و مخلصان درگاهش گردیدند.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(215)
زیارت
شیخ می فرمود در زیارت صرفه جو نباشید. سوغات بخرید ، به همسفران مساعدت کنید و سفر را در خیر سپری سازید.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(216)
پیاز
شیخ شبهای چهارشنبه سه لقمه پیاز بنا بر توصیه یکی از علما تناول می فرمود و در هر لقمه معاویه را لعن می کرد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(217)
تذکیر به مادحین
شیخ از اینکه مداح و منبری برای مجلسی مبلغ تعیین کند ، سخت برمی آشفت که این معاملت از آن اموری نبود که بتوان برای آن عددی و رقمی معین کرد و باید به آنچه صاحب مجلس هبه می کند ، راضی بود.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(218)
شفا
شیخ هر که را بیماری عارض می گشت ، به نیت توسل به امام موسی بن جعفر(علیه السلام) صدقه ای بر زیر بالینش می نهاد و در اولین فرصت آنرا به مستحق می داد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(219)
ادب آداب دارد
شیخ را طریقه وآداب نشستن آنگونه بود که حتی در اندرونی نیز آداب را مراعات می کرد. نزد همسر و فرزندان نیز مودب می نشست و کمتر او را پای بر روی پای و دراز کشیده و لمیده حتی در خصوصی ترین شئونات زندگی اش جز هنگام خسبیدن دیده بودند. در این اواخر که سن شیخ به کهولت رفته بود و شیخ چند لحظه را بعد از ناهار ، پای بر پای دراز می داشت ، باعث تعجب اهل منزل بود که شیخ در این طویل سالیان چنین نبود.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(220)
مبداء و مؤید
شیخ را پرسیدم که شما مؤید فلان امام جماعت در فلان مسجد هستید ، شیخ فرمود که مؤید ایشان فلانی است که حاکم شرع است. عرضه داشتم که شما مؤید را تایید می فرمائید ، خندیدند و ….
توضیح:خاطره ای از آقای حاج علیرضا عظیمی
(221)
توجه در نماز
در هنگامه ی نماز عید فطر در محفلی خصوصی با حدود بیست ماموم ، شیخ به امامت نماز ایستاده بود. اتفاقی در بین نماز موجب خنده حضار شد و همه آن ماموین نماز را شکسته و از صفوف نماز خارج شدند ، اما شیخ را تا به انتها حتی لبخندی نیامد و نمازش را به صحت به پایان برد.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(222)
اسراف بدن به خاطر عدم اسراف غذا
شیخ در مواجهه با کسانی که کناره خمیر نان و غذای اضافی را به خاطر عدم اسراف می خوردند می فرمود ، خودتان را اسراف می کنید تا غذا اسراف نشود؟!
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(223)
گلایه از شیخ
آورده اند که روزی بهجت عارفان که هم دوره شیخ در نجف اشرف بود به شیخ می فرماید: امروز کسی آمده بود و از شما سخت گلایه داشت. الحق و الانصاف نیز که حق با او بود . شیخ بهم بر می آید و با نگرانی می پرسد در ذهن ندارم که حقی را پایمال و بر کسی ستمی کرده باشم. آیت الله بهجت فومنی می فرماید: بلی، خیر و خوبی از شما گلایه آورده بود که شما هر کجا قبل از آن که او وارد شود ، وارد می شوید و همه جا از او پیشی می گیرید.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(224)
شیوه نماز
شیخ در قرائت و حالات نمازش حرکات عجیبی نداشت. نه کلمه ای را غلیظ ادا می کرد ، نه صوتی بر قرائتش می داد و نه سر و روی به طور غریبی خم و راست می داشت. عادی جلوه می کرد نمازش ، پرصلابت و بی هیچ پیرایه بود.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(225)
گذشت بی منت
در عصبیتی سخنی ناصواب به نزد متعلقه شیخ از احوال شیخ گفته بودم و شرمسار شیخ بودم که مباد بر دل گرفته باشد.
بعد از مدتی به شیخ عرضه کردم عذری بر شما دارم که امید بخشش است. شیخ فرمود از چه مطلب ؟ عرض کردم که نزد متعلقه ، فلان کلام ناصواب را به شما گفته ام. شیخ فرمود نه متعلقه بر من این کلام را بازگو کرده و نه آنکه من چیزی از شما بر دل دارم.
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخن های سخت خویش
توضیح:خاطره ای از مرحوم آقا سید کاظم قافله باشی
(226)
دستور الهی متغییر نیست
شیخ جای معینی معمولا در کنار اهل بیتش می نشست. روزی شیخ وارد شد و احدی از صبایای شیخ به احترام ایشان از جای همیشگی شیخ بلند شد تا شیخ جلوس کند. شیخ خرق عادت کرد و آنجا ننشست. شیخ را پرسیدند که چگونه است ، فرمود: نهی است در جلوس بالفور جای نسوان برای مردان. عرض شد ایشان که نامحرم نیست ، فرمودند روایت مطلق است.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج علیرضا عظیمی
(227)
نهایت ادب
شیخ فرزندان خویش را با القاب محترم و صفات معتبر خطاب می کرد ، حتی در بستر بیماری بر این عادت مستدام بود . در بیمارستان این دقت و مداومت ،بیماران و اطبای پیرامون را به تعجب و تحسین وا می داشت.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج سید محمد نقی سیاه پوش
(228)
مرحوم شریعتی
همچون دیگر علما و مومنین از نشر آثار مرحوم شریعتی نگران بودند و آنرا مروج قشری گری و آداب اهل تسنن می دانستند. به اصرار احدی از فرزندان اهل مطالعه یکی از کتب ایشان را تورقی فرمودند و از آن پس این حساسیت از بین رفت . متاسفانه عده ای لجوج با بزرگ نمائی برخی از خطا ها در آثار مرحوم شریعتی به ایشان تهمت می زدند.
ذکر این نکته بی مناسبت نیست که مرحوم شریعتی” در مجموعه آثار 29 حسین وارث آدم صفحه 356″ در تحلیل نهایی و کلی خود از عملکرد و سیره و روش دوران زمامداری خلیفتین معتقد بود که که : اگر علی (علیه السلام)در برابر نمی بود حکومت آن دو حکومتی بی نظیر در جهان جلوه می کرد؛ و این تنها در شکل ظاهری حکومت آن دو بود و برخی از معاندین “که خود رژیم پهلوی در راس آنها بود” با مستمسک قراردادن چنین تحلیل هایی سعی در معکوس جلوه دادن چهره این معلم شهید را داشتند ، معلمی که در اثبات حقانیت تشیع مذهبی او کتب متعددی همچون “حسین وارث آدم” ، “علی حقیقتی بر گونه اساطیر”، “ابوذر” و ده ها کتاب تنها در عنوان و هزاران جمله از سخنرانی های بیاد ماندنی اش گواه اوست.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(229)
کسب اجازه از مادر
شیخ در احترام بسیار بر والدین شهره بود تا آنجا که حتی در سفرهای کوتاه به شاه عبدالعظیم و قم نیز با کسب اجازه از ایشان ، اقدام به سفر می نمود.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(230)
حتی به اندازه یک قلم
نزدیک منزل شیخ بودم ، قلمی ناچیز در جنب منزل شیخ افتاده بود . گمان کردم که متعلق به ایشان است که لاجرم در کنار منزل ایشان رها شده ، برداشتم و به شیخ دادم. فرمود که خیر برای من نیست و چرا بدون فکر آنرا برداشته اید ؟
توضیح:خاطره ای از آقای حجت الاسلام عبداللهی
(231)
یاران همنشین
مرحوم آقا سید عباس ابوترابی (ره) که دیرینه ای شیرین در رفاقت با شیخ داشت بعد از ارتحال شیخ ، می فرمود: برای من زندگی بدون ایشان سخت و صعب است.
سیّد یکصد و ده روز بیش از شیخ در دنیا نماند و در راه زیارتی علی بن موسی الرضا (ع) دعوت حق را لبیک گفت.
حضور خلوت انس است و دوستان جمعند
و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حاج حمیدرضا یعقوبی
(232)
عظمت اباعبدالله(ع)
ظهر عاشورا بر روی گلبرگی در منزل یکی از محبان اهل بیت (ع) نقش “یا حسین” ظاهر گشت. شهر از این کرامت شگفت زده و حیران بودند و کرور کرور جمعیت در آن خانه رفت و شد داشتند.
شیخ را گفتم که این چه احوال است ، فرمود: در مقابل عظمت امام حسین(ع) که آسمان و زمین در عزایش خون گریستند ، هیچ.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت – در منزل مرحوم جرنگی در خیابان بوعلی- کوچه سنگ 15
(233)
تبحر در مبحث حج کتاب لمعه
می فرمودند هر کس مبحث حج کتاب لمعه را خوب بخواند و بفهمد ، ان شاء الله حج تمتع نصیبش می شود.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد رضا سامت
(234)
دعای سفره
شیخ پس از هر اطعام در جمع و سفره ی بزرگی این دعا را می خواند:
‎الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ‎ ، اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه ، الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اَللَّهُمَّ زِدْ وَ لَا تَنْقُصْ ، اَللّهُمَّ مُنَّ عَلَیْنَا بِالْبَرَکاتِ الْوافِراتِ الْوافیاتِ و اُدفع عنّا العاهات و الافات و البلیات و اغفرلنا و لوالدینا و لجمیع المؤمنین و المؤمنات بحرمه سورَةِ المُبارَکَةِ الفاتَحةَ مع َاَلصَّلَوات
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام حاج شیخ محمد رضا سامت
(235)
سخت نگرفتن در مسائل
شیخ در طهارت سختگیر نبود. باری کودکی داشتم که گمان کردم با لباس آلوده به بول فرش و قالی را نجس کرده است، می خواستم با زحمت و مشقت آبکشی کنم. شیخ فرمود که نیاز به این امر نیست ، تا یقین نکرده اید نمناکی نجاست به فرش سرایت کرده ، آبکشی آن وسواس است.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم پروانه معصومه عظیمی
(236)
نورٌ عَلی نورٌ
شیخ را گفتم مرددم که وضو دارم یا نه ؟ فرمود چه ایراد است اگر تجدید کنی که اگر وضو داشتی نور علی نور می شود.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(237)
آداب محرم
شیخ در دهه اول محرم ( و چه بسا در کل دو ماه محرم و صفر ) زیارت عاشورا را بر پشت بام منزل با تمام آداب متقنه اش بر جای می آورد و در مراسم روضه خوانی بلند بلند در عزای اباعبد الله الحسین (ع ) می گریست و اشکش را با دستمالی که به عنوان تبرک برای کفنش تدارک دیده بود، خشک می کرد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(238)
اصرار بر بهره بردن از وجود مرحوم ابوترابی
همراهی شیخ و مرحوم حاج سید عباس ابوترابی (ره) شهره عام و خاص بود. شیخ از جلای وطن سید سخت ناراحت بود و هماره ایشان را علی رغم همه مضایقی که توسط حاسدین بر او آمده بود به بازگشت به شهر دعوت می کرد. باری در محفلی خصوصی شیخ چه اصرارها کرد و نهایتا آن جلسه را با تکدر از عدم قبول سید برای بازگشت به شهر ترک گفت.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج سید علی اصغر قافله باشی
(239)
تعهد
شیخ را به حالت نحیف و بیمار ، از مریض خانه به منزل آورده بودیم ، مهیای نماز شد و باید نشسته نماز می خواند ، لحظه ای احساس نمود که مامومی می خواهد به ایشان اقتدا کند ، در همان حالت نزار که حتی نفس سخن گفتن هم نبود اشاره کرد که ماموم قائم نمی تواند بر امام قاعد اقتدا کند . شیخ حتی در همان احوال هم از انجام وظایفی که سال ها بر عهده داشت غافل نبود.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد حسن سامت
(240)
مادر
وقتی خبر درگذشت والده را به شیخ دادند ، از حال رفت و دقایقی از خود بیخود شد. شیخی که حتی در فوت نزدیک ترین افراد اجازه جاری شدن اشک بر دیدگان خود را نمی داد و ناله ای هم نمی کرد اینگونه بود ، چرا که شیخ علی رغم کهولت خود و طبعا کهولت بیشتر والده اش ، در مقام او چنین درمانده بود.
آورده اند که شیخ کبیر انصاری چنان در ماتم فراق مادر پیر خود بی تابی کرد که بعضی او را برای این شیوه و زاری سرزنش نمودند، شیخ فرمود : چگونه در این اندوه غور نخورم و تاب آورم که هر چه امروز بر من وارد است از دعای ایشان است .
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(241)
دقت در بیت المال
میزان بیت المالی که در ید شیخ بود ماهیانه به میلیون ها تومان می رسید ولی شیخ با وسواس بسیار بر خرج منزل خویش دقت داشت تا آنجا که متعلقین هماره در تنگی معیشت بودند و یکی از علل معمّم نشدن پسران ، همین سخت گیری ها بود اما در این اواخر که فرزندان شیخ رشد کرده و صاحب مقام و مال و منال بودند ، جهت رفاه حال والده و منزل ، مخارج زیادی از منزل را متقبل شدند تا شیخ آنچه را که از بیت المال بر دست دارد خرج منافع عمومی مسلمین نماید. جزاهم الله خیرا.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(242)
تقاضای آیت الله وحید خراسانی
حضرت آیت الله وحید خراسانی از بنده خواستند هر موقع بر سر مزار حضرت والد (ره) می روید از طرف اینجانب هم فاتحه ای قرائت کنید.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام حاج شیخ محمد رضا سامت
(243)
تکریم آیت الله جوادی آملی
حضرت آیت الله جوادی آملی به حوزه علمیه قزوین دعوت شده بودند و در برنامه ، اقامه نماز جماعت در مسجد النبی (صل الله علیه و آله) به امامت ایشان پیش بینی شده بود . حضرت ابوی هم شرکت کرده بودند. وقتی آیت الله جوادی آملی متوجه حضور حضرت ابوی شدند از ایشان خواهش کردند جلو بایستند و خود نیز به مرحوم والد اقتدا نمودند.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام حاج شیخ محمد رضا سامت
(244)
احترام میهمان
شیخ در تکریم میهمان بسیار کوشا بود و هماره هر مشغله ای که داشت در حضور میهمان و پایین تر از او می نشست.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(245)
الهام
تصادمی شدید برای احدی از آقازادگان شیخ پیشآمد کرد ، شیخ صبح آن روز نزد متعلقه می رود، از احوال او می پرسد و با اضطراب صدقه ای برای ایشان می دهد. وقتی خبر تصادم ایشان را دریافت می کنند ، متوجه می شوند که ایشان با عیال خود در جاده ای تصادم کرده و از قضا و علی رغم ضربه سختی که به جانب او آمده هیچ آسیبی به ایشان نرسیده ولی عیال که حتی ضربه ای بر آن ناحیت نیز فرونیامده بود بر اثر برخوردی کوچک در درون وسیله نقلیه به حالت کما رفته بود که الحمدلله بهبود یافت.
شیخ می فرمود ای کاش به من گفته بود در این مسافرت با عیال است و من صدقه ای را هم به نیت ایشان می دادم.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(246)
شطرنج
در گوشه بیت شیخ بر روی کاغذی که به شکل شطرنج طراحی شده بود ، حرکات این بازی را به برادرم می آموختم. شیخ از ما بسیار دور بود و گمان نمی کنم چیزی از این صحنه به چشم سر دید یا با گوش شنید اما ناگهان براق شد و فرمود: راضی نیستم در منزل من کسی شطرنج بازی کند.
توضیح:خاطره ای از آقایان مهندس کمال الدین و جمال الدین باریک بین
(247)
و ننزّل من القرآن ما هو شفاءٌ و رحمهٌ للمومنین
چون خبری از بیماری و گرفتاری شخصی به شیخ واصل می گشت ، شیخ بی درنگ رو به قبله می شد خواه ایستاده بود یا نشسته ، دست بر دعا می گشود و زیر لب زمزمه ای می فرمود و در حق او و رفع حوایجش دعا می فرمود.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(248)
مُقسِّم
شیخ می فرمود مقسم یا مغموم است یا ملعون. اشاره شیخ به این بود که مقسم یا باید از خود گذشتگی کند و از حق خود در تقسیم کوتاه آید و یا ظلم ورزد و به ناحق بر سهم خود بیافزاید.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(249)
مرحوم حافظیان
مرحوم حافظیان از جمله زهاد و عرفای زمان بودند که دارای علوم متعدد منجمله علوم غریبه بودند . از جمله علوم ایشان دعای حفظیست که نزد مومنین مشهور و زبانزد است. تا آنجا که عزیزالله عطاردی در کتاب «فرهنگ خراسان» بخش طوس در شرح حال ایشان نوشته‌اند: او پس از تحصیلات و فراگیری علوم متعارف و کسب فیوضات معنوی از محضر اساتید از جمله مرحوم نخودکی و سیدموسی زرآبادی، عازم هندوستان شد و در آن کشور پهناور مقیم گردید او در هندوستان به محافل و مجالس اهل علم و ادب و عرفان نزدیک شد و در اکثر شهرها و ولایات هندوستان به تحقیق و تفحص پرداخت و با طبقات گوناگون آشنا شد حافظیان پس از مدتی اقامت در هند یکی از شخصیت‌های بزرگ مسلمان در آن کشور گردید و در همه شهرها و ولایات مشهور شد.
از جمله اقدامات وی بازسازی ضریح حرم علی بن موسی الرضا و نصب ضریح جدید در نیمه شعبان ۱۳۷۹ هجری قمری است.
روزی آن سالک روشن ضمیر(تعبیر محمدرضا حکیمی از ایشان به عنوان سالک شرعی و نه سالک صناعی) به شیخ عرضه می دارد برای علمم جز شما امینی نیافتم و می خواهم این علوم را به شما بسپارم. شیخ فرمود: ما را به این علوم غریبه نیاز نیست.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج علیرضا عظیمی
(250)
نماز ایشان ما را بس
چون برای احدی از آقازادگان دختری از تجار تهران را نشان کرده و ایشان نیز شناختی از شیخ و خاندانش نداشتند ، برای تحقیق و تدقیق به قزوین آمدند تا از احوال و اکناف شیخ پرسش کنند ، چون هنگامه ظهر بود در معیت شیخ به مسجد رفتند تا نماز به جای آورند ، بعد از نماز گفته بودند که همین نماز شیخ ما را در تحقیق بس.
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(251)
خواص شیره
شیخ می فرمود در خانه ای که شیره انگور باشد ، دل درد نیست.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(252)
کراهت بر دَمَر
شیخ هر که را که بر روی شکم و سینه می آرمید تذکیر شدید می داد و او را از این عمل که در روایات به شیوه ی شیاطین نسبت داده شده است ، باز می داشت و بعضا فرزندان و اهل منزل را که اینگونه آرمیده بودند ، بیدار کرده تا از دمر بپرهیزند.
امام حسن عسکری(ع) در حدیثی برای احمد بن اسحاق بیان داشته اند که:
إِنَّ نَوْمَ الْأَنْبِیَاءِ عَلَى أَقْفِیَتِهِمْ وَ نَوْمَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى أَیْمَانِهِمْ وَ نَوْمَ الْمُنَافِقِینَ عَلَى شَمَائِلِهِمْ وَ نَوْمَ الشَّیَاطِینِ عَلَى وُجُوهِهِم‏
خوابیدن پیغمبران (ع) بر پشت و خوابیدن مؤمنین بجانب راست و خوابیدن منافقین بجانب چپ و خوابیدن شیاطین به رو افتاده و دمر است ( اصول کافى، شیخ کلینی، ترجمه مصطفوى، ج‏2/ ص448.)
در حدیث معتبر دیگر فرمود که آدمی بر رو نخوابد و هر که را بینید که بررو خوابیده است او را بیدار کنید و مگذارید بر آنحال(حلیه المتقین- فصل چهارم)
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(253)
حواس پرتی ناشی از تاثر شدید به خاطر به خطر افتادن آبروی مومن
در تمام مدت مدیدی که مکبّر نماز جماعت حضرت ابوی بودم ایشان دچار سهو نشدند. اما یکی از روزها در نماز ظهر حمد و سوره را که باید آهسته ادا گردد با صدای بلند قرائت کردند. آن روز به توطئه و دسیسه طاعنین و مذنبین رژیم گذشته به منظور لطمه به روحانیت یکی از شاگردان شیخ به عملی خلاف متهم گردید تا آنجا که در کوی و برزن او را به طعن و تمسخر القاب ناصواب داده بودند و شیخ سخت از این اتهام متاثر بود و آن ایراد پدید آمد.
روزی رسول الله صلی‌الله علیه و آله وسلم به کعبه نگاه کردند و فرمودند: ای کعبه! خوشا به حال تو، خداوند چقدر تو را بزرگ و حرمتت را گرامی داشته است! به خدا قسم حرمت مومن از تو بیشتر است، زیرا خداوند تنها یک چیز را از تو حرام کرده، ولی از مومن سه چیز را حرام کرده است: مال، جان و آبرو تا کسی به او گمان بد نبرد.
علامه مجلسی، بحارالانوار،ج64، ص71
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(254)
مُحرم ننمودن ممیزان
شیخ تاکید داشت فرزندان ممیز خود را که به سن تکلیف نرسیده اند در حج و عمره مُحرم و مکلف ننمایید تا تکلیفی زیاده بر آنان مستولی نگردد ، چرا که زحمت این امر بیش از ثواب و پاداش آن است.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(255)
دقت بر بیت المال
شیخ را برای گرمایش منزل پیشنهاد نصب دستگاه های مرکزی گرمایشی دادم شیخ با تندی و عتاب فرمود ده هزار تومان برای این کار بدهم ؟! در حالیکه که آن روزها با صد برابر این مبلغ هم نمیشد آن منزل را به آن دستگاه ها مجهز نمود ، اما شیخ به جهت وسواس بر حفظ بیت المال حتی با مبلغ اندک مذکور هم راضی به این امر نبود با اینکه برای رفاه خانواده ضرورت داشت.
توضیح:خاطره ای از آقای محمد محمدپور
(256)
شانه به سر
چون دختر بچه ای شانه بر دست می گرفت و بر موی می آویخت ، شیخ به مزاح می فرمود که دیگر هنگامه رفتنش بر خانه بخت است.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(257)
گذشت
پس از آن حادثه ی الیم و تصادم شیخ که منجر به ارتحال ایشان شد ، ریاست عدلیه شهر (مرحوم کریمی راد”وزیر اسبق دادگستری”) پیغام فرستاد که در صورت اوامر شیخ در چند ساعت ضارب را خواهند جست ولی شیخ بی هیچ پیرایه از او گذشت کرد و فرمود عمدی که نبوده است و اجازه شناسایی او را هم نداد. هر چند که از آن نانجیب به گوش رسید که شیخ مقصر آن تصادم بود ، نه من؟!
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(258)
نسیم شمال
روزی احدی از آقازادگان از شیخ درباره دوران جوانی و ذکر خاطراتی از آن روزها پرس و جویی می کرد که شیخ اینگونه فرمود : در جوانی مقالات سید اشرف الدین قزوینی را دنبال می کردم که در آن حکومت را به باد انتقاد می گرفت و الحق که طناز قابلی بود. شیخ در همان احوال که از نسیم شمال می گفت ، خنده ای هم بر لب داشت.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(259)
روزه داری
شیخ می فرمود به روزه داری که سحری خورده باشد هیچ آسیبی نمی رسد . (مگر به خاطر مریضی توان روزه گرفتن نداشته باشد)
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(260)
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دستگاه اطلاعات ماهیانه بولتنی از اخبار و اطلاعات محرمانه کشور را به منزل شیخ ارسال می داشت. شیخ بی اعتنا به آن کتابچه ها آنرا به کناری می نهاد و بارها فرموده بود این قبیل امور به کارشان نمی آید و ارسال آنرا به ایشان قطع کنند.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(261)
ملانصرالدین
شیخ این داستان از ملا را تعریف می کرد و خود می خندید که ملا را گفتند ملا شباهنگام و وقت خواب ، ریش بلندت را زیر لحاف می گذاری یا روی آن. ملا تا آن زمان بر این موضوع نیندیشیده بود و هر شب راحت می آرمید اما آن شب را تا به صبح خوابش نبرد چرا که گاهی ریش را زیر لحاف و گاهی روی آن می گذارد و خواب بر چشمش نمی آمد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(262)
لطیفه
شیخ در این اواخر دچار ثقل سامعه شده بود و گاه سلام و علیک دوستان و مجاوران را به خوبی نمی شنید و برخی بی خبران آنرا به حساب غرور او گذارده بودند ! باری، احدی از همسایگان (مرحوم شهاب) تماسی می گیرد و برای اطمینان از اینکه شماره تلفن را درست گرفته است، می پرسد: 5617 ؟
شیخ می شنود: سنگکی 17 ! و می فرماید اشتباه است و قطع می کند.فرزندشان که حضور داشته سوال می کند چرا قطع کردید؟ می فرماید سنگکی 17 را می خواست که به عرضشان می رسد خیر شماره تلفن را گفت. تعریف این قضیه موجب انبساط خاطر دوستان گردیده بود و شیخ را نیز به خنده می انداخت.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(263)
داستانی از بیت شیخ
روزی شیخ برای نماز صبح که عادت به اعلان آن داشت اهل منزل را صدا می زند ، احدی از صبایا راکه به تازگی ازدواج کرده بود با اضافه کردن “خانم” و دیگری را بدون آن. دیگری اعتراض می کند که چرا ایشان را به سبب تاهل اینگونه صلا می دهید؟! و شیخ می خندد .شیخ هر گاه این داستان را به یاد می آوردتبسم می کرد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم ها مریم و طاهره سامت
(264)
نماز بدعت
شیخ را در ابتدای انقلاب عرضه داشتند که تصمیم گرفته ایم همه ی نیروهای انقلاب را در مسجد شهر گرد آورده و نماز وحدت بخوانیم ، شیخ امتناع کرد و فرمود که این نماز بدعت است نه وحدت. چرا که ما نمازی با عنوان نماز وحدت در دین مبین نداریم.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج علیرضا عظیمی
(265)
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(علیه السلام)
علی رغم اصرار اولاد به سفر هر ساله شیخ به زیارت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) با طیاره جهت رفاه حال شیخ ، می فرمود که ثواب مشقت در راه زیارت ایشان ارجح بر رفاه در این راه است.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(266)
مجلس روضه حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا جلیل زرآبادی
حضرت ابوی می فرمودند روضه جلیل آقا مورد توجه پنج تن آل عبا علیهم السلام است.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد رضا سامت
(267)
اخلاص
باری حاکم ، سالی رمضان را سهوا با یک روز تاخیر اعلان داشت. چون اختلاف در بین مردم بسیار پدید آمده بود ، ساده دلی با شیخ گفته بود که مادرم بر خواب شب اول رمضان را به دیروز دیده است و آیا این امر می تواند حجت باشد(؟!) شیخ هم به حکم شرع ، حرف او را مردود دانسته بود.
فردا روز که اشتباه حاکم معلوم شد ، شیخ می خندید و می فرمود : ظاهرا اخلاص مادر آن خانم از حاکم بیشتر است؟!
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(268)
دعوت اول
شیخ بسیار بر اجابت دعوت اول داعی میهمانی مقید بود تا آنجا که اگر دعوت غریبه ای را ابتدا اجابت کرده بود و بعد از آن احدی از فرزندانشان ایشان را دعوت می نمود ، شیخ همان دعوت اول را اجابت می کرد و چون همگان بر این رفتار شیخ آگاه بودند ، گلایه ای را هم بر دل نمی داشتند.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(269)
بادا مبارک در جهان سور و عروسی های ما/ سور و عروسی را خدا ببرید بر بالای ما
شیخ به آن سبب که تالارهای پیش از انقلاب محل بی بند و باری بود و از آن جهت که بعدها و پس از انقلاب ، تالارها محل تجمل و بعضا اسراف و تبذیر ، موافق مراسم سور فرزندان در تالارها نبود و در اواخر عمر شریف که بعضی از فرزندان به این امر مبادرت داشتند ، شیخ با اکراه در این امر موافقت نمود.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(270)
اهمیت زیارت عاشورا
می فرمودند که زیارت عاشورا ، بر دیگر زیارات وارده اباعبدالله(ع) در کتب شریف ادعیه ارجح و معتبرتر است و سعی بر بهره جویی از آن گردد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(271)
حفظ و حفاظ
شیخ علی رغم اعتماد به دین و تدین همه همسایگان ، لیکن به جهت راحت و رفاه ایشان و استحیای اهل منزل ، حفاظی مناسب دورتادور منزل ساخت تا جائی بر حیاط منزل شیخ مشرف نباشد. شیخ چنان بر این این امر اهتمام داشت که خود شخصا بر دور و کنار و جای جای حیاط و اندرونی می ایستاد و حفاظ را بررسی می کرد که کمتر روزنه ای در آن موجود نباشد.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(272)
اثبات حلول ماه نو
شیخ نظر حاکمیت را در اعلام و ثبوت ماه نو که سال های اخیر علی الخصوص در ابتدا و انتهای ماه مبارک رمضان محل اختلاف و تفرقه شیعیان گردیده است ، قبول داشت و می فرمود دلیلی بر آن نمی بینم که ایشان بخواهند در این امر دروغ بگویند.
البته با این توضیح که طبق مبنای فقهی خود حاکم که استهلال را با چشم مسلح نیز کافی می داند.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(273)
سختی عقبی بر دنیا
آن هنگام که از سختی های روزمره به تنگ می آمدم و راه نجات را در مرگ خویش پیش شیخ درد دل می گفتم ، شیخ می فرمود فکر می کنی آن دنیا سهل است؟ در صورتی که حال عقبی بسی سخت تر از این دنیاست و از کجا به سهولت کار آن سرایت آگاه و مطمئنی؟!
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(274)
سردارآزادگان
با تنگ شدن اوضاع و شیوع تهمت و افترا به مرحوم حاج سید علی اکبر ابوترابی در ابتدای انقلاب و بحبوحه جنگ ، ایشان طی استفتایی غیر مستقیم از حاکم شرع و مرجع خویش در خصوص حضور در جبهه های نبرد می پرسد و سپس بدون اطلاع و در حالیکه عبا و عمامه خود را در منزل شیخ می نهد رهسپار جنگ می شود ، مرحوم ابوترابی در بازگشت به میهن و شهر نیز بدایتا به منزل شیخ باز می گردد که گفته اند : کل شی یرجع الی اصله
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حاج حامد یعقوبی
(275)
ساده زیستی
جامگان شیخ در نهایت پاکیزگی اما ساده و بی آلایش بود و پینه و وصله داشت. شیخ با آن همه شوکت حاصل از مقام علمی ، آن هنگام که سر بر بالین خاک نهاد ، دو دست بیش البسه کامل از قبا و عبا و جفتی لباده و عمامه نداشت.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(276)
طواف
شیخ می فرمود در وقوف مکه مکرمه به جای مُحرم شدن چندباره که دلیل روایی ندارد ، پنجاه و دو بار (منظور هفت دور گرد خانه خدا گردیدن) بر گرد کعبه طواف نمایید.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمد علی سامت
(277)
رابطه با مرحوم آقا سید عباس ابوترابی
مرحوم سید در زمره فلسفیون بود و از مشرب فکری ایشان بهره می جست در حالیکه شیخ به شدت از فلسفه احتراز داشت . سید از مکتب فقهی قم برخاسته بود در حالیکه شیخ بیشتر پرورده مکتب فقهی نجف بود اما میزان محبت این دو به یکدیگر زبانزد خاص و شهره عام بود و ذره ای از میزان رفاقتشان در عین تفاوت های مشرب فکری کاسته نشد.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حاج حامد یعقوبی
(278)
ورزش
شیخ نرمش و ورزش را هیچگاه ترک نمی فرمود. به تناسب سن در جوانی تحرکاتی بیشتر داشت و در میانه حیاط منزل صبحگاهی نرمش می کرد و در دوره فرتوتی هر چند کمتر اما از ورزش غافل نبود ولو به اندازه پیاده روی .
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(279)
رابطه با مجتهدین قم
موقع حضور شیخ در قم ، منزل ما محل رفت و شد علما و مجتهدین بود. به خصوص علمای بزرگواری چون مرحوم بهجت ، وحید خراسانی و آقا موسی زنجانی و دیگران که برای دیدار با شیخ به منزل ما تشریف می آوردند. باری خاطرم هست در ایام کودکی روزی که باران شدیدی می بارید در خانه را زدند ، چون دم در رسیدم یک روحانی را دیدم که از شدت باران عبا به سر کشیده و منتظر پشت درب ایستاده است ، عرض کردم با منزل ما فرمایشی دارید؟ ، فرمودند : “بلی ، شیخ منزل شماست ؟ عرض کنید بهجت هستم”
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حاج حامد یعقوبی
(280)
بشارت ظهور
شیخ می فرمود چهل سال پس از قیام عده ای که به نام دین برپاخاسته و حکومت تشکیل دهند ، قیام قائم آل محمد(صل الله علیه و آله) محتمل است.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(281)
نائب الزیاره
می فرمود در زیارت و به نیابت از ملتمسین دعا بر خود رنجش راه ندهید که حتما برای تک تک افراد زیارت نامه بخوانید . زیارت کنید و نماز به جای آرید ، همین که همه را در حین اعمال یاد کنید کافی است.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(282)
توالد
روزی فرمودند :((قلّه العیال من سعاده الرجل)) عرض کردم پس روایت دیگر که می فرماید:(( تناکحوا تناسلوا انّی اُباهی بکُم الامم ولو بالسقط)) چیست؟ ظاهرا پیچ موضوعات دست خود علماست و می توانند به هر طرف بخواهند بپیچانند! که تبسمی فرمودند.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(283)
تقدم در سلام
یکی از شاگردان شیخ می فرمود ، عمری تلاش کردم نسبت به ایشان پیش سلام باشم اما هیچگاه موفق نشدم قبل از شیخ بر ایشان سلام گویم.
توضیح:خاطره ای از آقای حجت الاسلام شیخ کاظم شفیعی
(284)
در آداب زیارات
شیخ در همه زیارات آداب خاصی داشت ، ادعیه خاصی می خواند و راز و نیازش طولانی بود ، روزی با جمعی از دوستان و همراهی مرحوم سید (ابوترابی) به حرم حضرت معصومه (س) مشرف بودند ، همه علما از زیارت بازگشته بودند و منتظر شیخ و متعجب از اینکه شیخ این چنین در آداب زیارت جامع و کامل است (*)
شیخ هر سال حداقل یک بار به مشهد و قم مشرف می شد و معمولا در بالای سر مبارک می نشست . می فرمود از بدو ورود به حرم سلامت را می گیرند (**) و حتی در خصوص ائمه می فرمود ایشان را محدودیت مکان نیست . در مشهد حال زیارت نبود که شیخ می فرمود از همین منزل که بیتوته کرده ایم سلام دهی ، پاسخ می گیری ، هر چند در خصوص امام زادگان می فرمود باید در بقاع متبرکه عرض ارادت کرد . در سفر به قم عده ای دورتر از حرم نشسته بودند و از دور سلام و زیارت می کردند و شیخ چون تذکیر داد نیز نیوش نکردند که ظاهرا دین نیز بازیچه ی هوس های دلبرانه گردیده است ؟(***)
توضیح:خاطره ای از * آقای مهندس حاج محمد حسین سامت ** آقای عبدالجواد حیدری *** مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(285)
الحاح در دعا
روزی جوانی صادق بر هنگامه دعا سخت افراط در الحاح داشت، شیخ چون این احوال را دید فرمود : زیاده بر حد در دعا مویه و ضجه نکنید ، دعا خواستن است ، بخواهید و بیش از متعارف خود را در رنجش نیندازید.
در ذیل حدیثی از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) که فرمود: خَیْرُ الدُّعاءِ الخَفِىُّ وَ خَیْرُ الرِّزْقِ ما یَکْفِى: بهترین دعا آن است که پنهانى (و از روى نهایت اخلاص) صورت گیرد، و بهترین روزى آن است که به قدر کافى بوده باشد (نه ثروت اندوزى هائى که مایه محرومیت دیگران و بار سنگینى بر دوش انسان باشد).
مى خوانیم: مَرَّ بِقَوْم رَفَعُوا أَصْواتَهُمْ بِالدُّعاءِ فَقالَ اِنَّکُمْ لا تَدْعُونَ الأَصَمَّ وَ لا غائِباً وَ اِنَّما تَدْعُونَ سَمِیْعاً قَرِیْباً:
پیامبر از کنار جمعیتى گذشت که صداى خود را به دعا بلند کرده بودند، فرمود: شما شخص کَرى را نمى خوانید و نه شخصى را که از شما پنهان و دور باشد، بلکه شما کسى را مى خوانید که هم شنوا و هم نزدیک است !
مجمع البیان و نور الثقلین (جلد ۱، صفحه ۷۲۴، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، ۱۴۱۲ هـ ق)، ذیل آیه مورد بحث ـ وسائل الشیعه ، جلد ۷، صفحه ۱۶۴، چاپ آل البیت ـ بحار الانوار ، جلد ۹٠،صفحه ۳۴۳ ـ مسند احمد ، جلد ۴، صفحات ۳۹۴، ۴٠۲، ۴٠۳، ۴٠۷ و ۴۱۸، دار صادر بیروت ـ صحیح ۲بخارى ، جلد ۴، صفحه ۷۵، و جلد ۶، صفحه ۱۶۲
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(286)
مباحثه برای احراز اعلمیت
بعد از ارتحال آیت الله گلپایگانی که از مراجع مهم بعد از ارتحال آیت الله خمینی بودند ، چون جامعتین چندین مرجع معرفی داشت ، روز و ساعتی نبود که شیخ مورد پرسش و سوال نباشد که اعلم مراجع را که می دانند؟ شیخ می فرمود که با آقایان مباحثه نکرده ام تا اعلم را بشناسم .
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(287)
در آداب زیارت از بعید
شیخ را اگر به علتی نمی توانست داخل به بقعه متبرکه امامزاده حسین (ع) شود ،پس از سلام دست بر روی خاک ایوانش می نهاد و خاک آنرا توتیای چشم می داشت.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج سید محمد نقی سیاه پوش
(288)
از جوانان اهل بهشت
هنوز چند شباهنگامی از ارتحال شیخ نگذشته بود که پدرم را بر خواب دیدم با ناراحتی به من خطاب کردند که برخیز و روانداز و ملحفه ای بر روی برادر انداز . سپس فرمودند که او از جوانان اهل بهشت است. چون با اضطراب برخاستم دیدم که حاج شیخ رضا از سرما بدون روانداز و بالاپوشی بر خود پیچیده و بر خواب آرمیده است.
توضیح:خاطره ای از خانم نرگس سامت
(289)
کفران نعمت
پیرمردی دیدم فرتوت و خسته از حال و قال دنیا، از عوض شدن روال و رویه های دنیا که سختی دنیا بر حال او اثر کرده و تلخ کامی هایش در دوره ی زار و نزار پیری که باید در تفریح و استراحت باشد به کار سخت می گذشت. از روزگار گلایه داشت که چه بر سرش آورده و آنرا به کفران نعمات گذشته پیوند می داد. در حین کلام از اصل و نسبم پرسید و چون از شیخ فهمید آهی کشید و گفت : روزگاری که شیخ می فرمود جای روحانیت در مسجد است او را عتاب می کردیم که شیخ مرد زمان نیست. شیخ می فرمود مساجد سنگرست ، روحانیت برای سیاستی که با دروغ و نیرنگ و حیله همراه است ساخته نشده ، اما چه بیش بر او ظلم داشتیم و غیبتش کردیم و امروز می بینیم که چه بر سرمان آمده است.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی
(290)
احترام همسایه
در عالم همسایگی حرف و حدیث همیشه هست. کدورت و کلام سخت پیش آید ، اما شیخ همه را به صبر و تحمل در این شدائد توصیه می فرمود که باید احترام همسایه را در همه حال نگاه داشت.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(291)
لایستقدمون ساعهً و لا یستاخرون
والده را جهت تشرف به مکه مکرمه رحیل سفر داشته بودم و بارها نیز بر پدرم عرضه داشتم که مایلم شما نیز در این سفر همراه ایشان مشرف شوید ، اما شیخ امتناع کرد و می فرمود کار دارم ، باید در رمضان در مسجد و کنار مردم باشم.
در همان روزهای سفر والده بود که این اتفاق ناگوار افتاد و شیخ تصادم کرد . اگر شیخ در سفر بود در حضر چنین نمی شد اما یقینا قول قرآن در خصوص اجل تاخیر و تعجیل ندارد و بر مرگ این امور راه ندارد.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمد علی سامت
(292)
مبوس جز لب ساقی و جام می
از سوی بیت رهبری برای عرض تبریک عید و احوال پرسی از بیت شیخ به منزلمان آمدند. اصرار داشتند که از مواهب و مناقب شیخ با ایشان سخنی برانم و از خاطراتی که با شیخ داشتم کلامی بگویم اما به سبب آنچه در مکتب شیخ آموخته بودم ، کلامی به زبانم جاری نشد . شباهنگام شیخ را در خواب دیدم که به دیدارم آمده و بوسه ای حوالتم داد و اینگونه مرا ترغیب کرد.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(293)
با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است
چون سفری برای متعلقه پیش می آمد و شیخ تنها می ماند برای عرض ادب و از تنها درآمدن شیخ میهمان منزلش می گشتم ، بر شیخ هر آنچه اصرار می کردم که مقدمات نان و سفره برآرم رخصت نمی فرمود و خود خوان و سفره مهیا می کرد و نیک بر میهمان خدمت می داشت.
توضیح:خاطره ای از مرحوم حجت الاسلام یعقوبی
(294)
نگران با من استاده سحر
سخت نگران حاج شیخ محمد رضا بود. می فرمود که می ترسم او را که در خوبی سرآمد بود از من بربایند و بدخواهان ایذائش دارند.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(295)
تفاوت از زمین تا آسمان است
چون عازم سفر حج بودیم به خیال آنچه در دیگر قافله های حج که روحانی از حمد و سوره حاجیان می پرسد نزد شیخ رفتم که ایشان بر قرائتم صحه بگذارد ، اما شیخ بی اعتنا به این امر فرمود که نیاز نیست و ان شاءالله درست است و بیهوده در این امر وسواس به خرج ندهید.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(296)
فالله خیرٌ حافظا
روزی دیدم که شیخ از معبری شلوغ می گذرد، نزدیک رفتم و عرضه داشتم که اجازه همراهی می فرمائید تا خدای ناکرده برای شما اتفاقی پیش آمد ننماید ، شیخ فرمود که آیا تو همیشه با منی؟! خدای با بندگان است و او دستگیر ماست.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج سید محمد ابوترابی
(297)
به هر لقمه ای شکر و نام خدای
از رسول الله (صل الله علیه و آله) نقل است که ایشان هر لقمه ای را به نام خدای تناول می فرمود و شیخ نیز بر پایه این سنت هر لقمه اش با بسم الله بود و انتهای هر وعده غذایش با هزاران شکر.
توضیح:خاطره ای از مرحوم حجت الاسلام یعقوبی
(298)
بگفت آبرو می گذاری برایش
در بحبوحه انقلاب احدی از ارتشیان بر اثر درگیری ها سخت آسیب دیده بود و انگشت اتهام را بر جوانکی ساخته بودند. جوانک در بند بود و احتمال می رفت حکم سنگینی علیه او صادر شود . پدر جوان دست به دامان شیخ شده بود تا آبروی شیخ به داد ایشان برسد. شیخ استخاره کرد و به ژاندارمری رفت ، رئیس ساواک (انصاری) سخت به شیخ توهین نمود اما شیخ ایستادگی کرد و بر بیگناهی جوان صحه گذاشت تا جوان را که در معرض حکم سنگینی بود نجات بخشد.
همگان از این حادثه و آزادی جوان که حتی احتمال اعدامش می رفت متعجب بودند و از پدر سوال می کردند که پسر را به چه مقدار رشوه رهانیده ، پدر می گفت این از لطف خدا و آبرو گذاری شیخ بود ولاغیر.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج مصطفی جباری (داستانی در خصوص آقای حسین تبریزی)
(299)
رابطه با حاج آقا موسی (زنجانی)
آقا موسی شبیری که از مبرزین علم الرجال و مدرسین پرشاگرد و یکی از مراجع قم است به سببی دست نوشته های شیخ را که تقریرات درس مرحوم سید(ابوالحسن اصفهانی) است مطالعه می نماید و یکی از منابع درس خود قرار می دهد در حالی که ایشان معمولا بیشتر به اقوال متقدمین استناد می کنند نه متاخرین *
میزان ارادت سید موسی به ایشان تا آنجا بود که در مجلسی در منزل احدی از علمای مشهد (آقا سید احمد زرآبادی) که جمعی از بزرگان همچون آقایان مروارید و فلسفی حضور داشتند ، به قصد بوسه بر دست شیخ رفت اما شیخ که هرگز و هیچگاه راضی به این کار نبود دست پس کشید.**
توضیح:خاطره ای از آقایان * دکتر حاج محمد علی سامت** حجت الاسلام حاج شیخ محمدرضا سامت
(300)
باید نشست
شیخ را پرسش می کردم که چرا علما در برخی ستم ها که می شود ساکتند ، می فرمود که الان باید نشست و سکوت کرد تا وحدت جامعه از بین نرود.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(301)
امساک
شیخ که از مرض اثنا عشر رنج می برد در دوران کهولت و بعد از جراحی چشم بنابر توصیه اطبا از روزه گرفتن منع شده بود اما سخت امساک می کرد ، سحری می خورد و افطار می کرد ، اما تنها و آن هم در پستوی خانه به هنگامه ظهر با جرعه ای شیر و مقداری معجون و تنها جهت اطاعت امر خدای در توصیه پزشکان متخصص و متعهد که نظرشان لازم الاجراست روزه را می شکست و تمام روز را امساک می داشت.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(302)
رخصت متعلقه
باری شیخ بار و بنه بست تا عازم مشهد شود. چون موقع رحیل شد و پیش من آمد عرض کردم که به حق همسری ام راضی به این سفرتان نیستم که باید تنها بار زندگی در این چند روزه به دوش کشم ، شیخ بازنشست و فرمود که نمی روم. فرزند ارشد که از این سخن به تعجب آمده بود عرضه داشت آیا رخصت همسر نیز در این امور شرط است ، شیخ فرمود بلی. اینگونه بود که با این رفتار آن عالم بزرگ و شیخ العلمایی که همگان در نعتش سخن ها گفته اند و اینگونه در منزل مطیع خاندان بود ، تجدید نظر کردم و شیخ رحیل آن سفر گشت.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(303)
شاگرد بازیگوش
شیخ شاگردی شهره عام و خاص داشت نه از باب علم و فهم بلکه به لحاظ شلوغ کاری و قلدری در برابر مخالفین نظرش که گاه گاهی به جلسه شیخ می آمد. باری روزی هنگام درس که راجع به نکاح بود لبخندی بر لب آن شاگرد بازیگوش آمد ، شیخ روی به او کرد و گفت: ظاهرا چیزی هم دستگیر شما شد که الحمدلله لبخندی زدید.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام حاج محمد حیدری
(304)
مرجعیت آیت الله خمینی
آیت‌الله سامت بسیار مورد توجه، اعتماد و مراجعه مردم قرار داشت، اما درس امام را ندیده بود و تحصیلات عمده ایشان در محضر آیات نجف بود. نظر ایشان در این رابطه تاثیر فراوانی بر فعالیت‌ها داشت، لذا به جناب آقای موسوی‌خوئینی‌ها که از شاگردان برجسته مرحوم شیخ علی‌اکبر الهیان و آقای سامت و بسیار مورد اعتماد ایشان بود، متوسل شدیم. آقای خوئینی‌ها از قم به قزوین آمد و مذاکرات مفصلی با آیت‌الله سامت داشت و ایشان را در جریان سوابق علمی و حوزه درسی بسیار عمیق امام قرار داد و آیت‌ا… سامت قبول کرد که در مراجعات تقلیدی هم نام امام خمینی را ببرد و هم نام آیت‌الله خویی را. در مورد قبض وجوهات امام نیز که می‌توانست برای ایشان و مقلدین مشکلاتی را ایجاد کند. قرارشان بر این می‌شود که قبض داده نشود و آقای خوئینی‌ها هر چند مدتی وجوهات مربوط به امام را از آقای سامت گرفته، تحویل آیت‌الله پسندیده، وکیل امام در قم بدهد و در صورت لزوم یک قبض کلی برای ایشان ارسال کند که این همکاری آیت‌الله سامت در ارجاع مردم به امام بسیار موثر بود.
توضیح:خاطره ای از حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسین علیخانی در صفحه روزشمار انقلاب قزوین – روزنامه ولایت- 6-12-1393
(305)
حتی به قدر پاروی منزل
طلبه که بودیم برای آنکه عرض ارادتی بر شیخ کنیم ، پارو به دست می گرفتیم و منزل شیخ از برف می پالودیم. شیخ ولو به آن زحمت کوچکی که داشتیم ، حق الزحمه ای بر ما عنایت می کرد و ولو به این مقدار حق الناسی بر خود به گردن نمی گرفت.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام آقای علی عباسی
(306)
اصرار به تسویه حساب
شیخ حساب خرید و خدمت هر کسی را ولو به اندازه دانه ارزنی می پرداخت که مبادا چیزی بر گردن او باشد ، بگذریم که برخی از طاعنان نیز بی حساب بر او تهمت می داشتند که شیخ حق و حسابشان نداده و شیخ بعد از آن طعن ها بود که وسواسش بر این امر بیش گردیده بود.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(307)
نذر
می فرمود نذر نکنید ، نذر اصرار بیهوده است مگر در مهمات ، از خدا بخواهید که بر شما ببخشاید و او اگر صلاحتان بیند دریغ ندارد.
هر چند که نذر بر صلوات را از آن مستثنی می داشت.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس کمال الدین باریک بین- حاجیه خانم سکینه سامت
(308)
بزرگداشت
نزد آیت الله بهجت که رفتیم سخنی از آن مراسم بزرگداشت شد ، ایشان به تدقیق گوش فراداشتند و بعد از پاره ای سخنان و توضیحات راجع به محذوریت ایشان و اصرار مسئولین در برگزاری آن مراسم فرمودند : در تعجب بودم که شیخ چگونه بر آن امر حاضر شد و اکنون متوجه شدم که او را چاره ای جز قبول نبوده است.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(309)
واسطه
نوجوان بودم و به تبع آن شیطنتی کرده بود که پدر سخت بر آشفته بود. با همان سن و سال کم و درماندگی نزد شیخ آمدم و از ایشان استمداد کردم . شیخ پدرم را سفارشی نمودند سپس نزد پدر رفتم.
خشنود بود از آنکه واسطه ای چنین گزاف برای عرض حالم تراشیده بودم و اینگونه بود که مورد بخشایش قرار گرفتم.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج ابوالفضل شالباف
(310)
توصیه آیت الله سید عباس کاشانی
مرحوم حضرت آیت الله حاج سید عباس کاشانی (ره) امام جماعت اسبق صحن حضرت ابوالفضل (سلام الله علیه) قزوینی هایی را که در قم خدمت شان می رسیدند و برای رفع مشکلات و برآورده شدن حاجات التماس دعا می گفتند دلالت می کردند که بر مزار حضرت آیت الله سامت (ره) بروید ، قرآن بخوانید ، دعا کنید و حاجات خود را از خداوند طلب نمائید.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد رضا سامت
(311)
اعمال شب جمعه
شیخ شب جمعه اعمال بسیاری به جا می آورد که از جمله مهمترین آنها قرائت سوره “ص “بود.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس کمال الدین باریک بین
(312)
قنوت
شیخ می فرمود قنوت گرچه از مستحبات اما بسیار مهم است ، چرا که همه چیز اعم از خواست ، الحاح و التجا در آن نهفته است.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس کمال الدین باریک بین
(313)
خون بی گناه
شیخ در پاسخ به انقلابیون افراطی برای شرکت در تظاهراتی که احتمال خون ریزی داشت می فرمود : باعث ریختن خون بیگناهی نمی شوم.
توضیح:خاطره ای از حاج آقای میر رحیمی (صاحب نمایندگی کرمان خودرو)
(314)
ادعیه زیارات
شیخ بر زیارت امین الله و دعای عالیه المضامین در زیارات بقاع متبرکه تاکید داشت و اقربا را بر آن امر می فرمود.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(315)
هدیه ی ناصواب
تنها بر شیخ نتوانستیم هدیه ای را بقبولانیم که شیخ در این امر بسیار سرسخت بود و هیچگونه همراهی با ساواک نداشت.
توضیح:خاطره ای از مامور ساواک(به نقل از آقای رضا رحیمی)
(316)
نظم
برای یکی از خدمات شهری ارائه ی قبض لازم می شود که شیخ فی الفور و در چند لحظه آن را از جای معینی که در بایگانی منزل داشت بیرون آورده و ارائه می دهد. این همه دقت و نظم شیخ بسیار شگفت انگیز بود که چگونه قبض مربوط به بیست سال قبل را در چند دقیقه یافته و ارائه داده است؟!
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(317)
مضیقه مالی
شیخ می فرمود: حامی مالی بنده برای عزیمت به نجف اشرف جهت کسب علوم حوزوی پدر آقای باریک بین بود که گاهگاهی مبالغی برای بنده می فرستادند.
به غیر از مرحوم والد آیت الله باریک بین ، خالوی شیخ نیز که از متمکنان بود برای شیخ مقرری می فرستاد ، قدیم تر ها اینگونه نبود که علما شهریه منظمی بدهند و در واقع طلبه ها توسط کار خودشان یا خانواده ها تامین می شدند.
اختناق رضاخانی موجد مضایق و مانع کمک می شود و شیخ شدیدا در تنگنای مالی قرار می گیرد تا جاییکه روزگار گذراندن برایش سخت می شود. خود ایشان می فرماید ، روزی در حرم حضرت امیر (ع) نشسته و متوسل حضرت برای رفع این تنگنا شده بودم . آقا سید ابوالحسن (اصفهانی ) هم در گوشه ای مشغول زیارت بودند و مرا که تازه به نجف وارد شده بودم نمی شناختند . صدایم زدند و مبالغی پول به من دادند که تا مدت ها رافع مشکل و حوائجم گردید و بعدها الحمدلله شهریه ها منظم شد و بساطش توسط سید فراهم آمد. این امر از کرامات ویژه حضرت امیر (ع) بر من بود.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت * سایت ویکی پدیا بخش حجت الاسلام آقای حاج شیخ هادی باریک بین
(318)
دعای حفظ
شیخ برای حفظ منزل هر شب بر درب های منزل آیات زیر را می خواند و سپس به سوره توحید ختم می کرد:
قُلِ ادْعُواْ اللّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَيًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِكَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا . 110 سوره اسرا
چون سوار مرکب می شد ، ادعیه زیر را می خواند:
بسم الله و بالله و من الله و الی الله و فی سبیل الله اللهم الیک اسلمت نفسی و الیک وجهت وجهی و الیک فوضت امری فاحفظنی بحفظ الایمان من بین یدی و من خلفی و عن یمینی و عن شمالی و من فوقی و من تحتی وادفع عنی بحولک و قوتک فانه لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.( دعای امام سجاد)
و چون شخصی عازم سفر بود قسمت زیر از آیه 85 سوره مبارکه قصص را در گوش راست و چپ می خواندند:
إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ همچنین می گفتند : فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین .
توضیح:خاطره ای از آقای حجت الاسلام حاج شیخ محمدرضا سامت
(319)
منزل مبارک
شیخ هر خانه ای را که صاحب خانه ای از اقربا بر آن می شد با آینه و قرآنی متبرک می کرد ، در آن منزل دو رکعت نماز می خواند و به این ترتیب بر منزل مبارکی اقربا می رفت.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حاج حامد یعقوبی
(320)
اول سلام
کودک بودم و هر روز که مدرسه می رفتم شیخ از شاهزاده حسین (علیه السلام) بازمی گشت. والدینم بر من آموخته بودند که حق بزرگان نکو دارم و سلام و ادب را فراموش نکنم. آن روزگاران که من کودک مدرسه ای بودم شیخ سن زیادی داشت اما چه بسیار پیش می آمد که اول بر ما کودکان سلام می گفت و ما شرمنده این همه بزرگواری شیخ می شدیم.
توضیح:خاطره ای از آقای باقر میرزا علی محمدی
(321)
حتی به اندازه چند قِران
شخصی در هنگامه حساب دیون شرعی در منزل شیخ سهوا مقدار اندکی پول بر جای گذارده بود ، شیخ که او را نمی شناخت بارها و بارها و برای چند ماه دنبال او می گشت تا شاید او را یافته و امانت بازپس دهد. چون اطلاع یافته بود او از حاجیان بوده مرا که رئیس کاروان حج بودم خواست تا شاید از طریق من نشانی از او یابد . شیخ جهت پرداخت چند قران به صاحبش این مقدار خود را در زحمت انداخته بود.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج سید محمد نقی سیاه پوش
(322)
گونی پول
قدیم ترها اینگونه نبود که حساب و کتاب و پرداخت با چک و سفته و واریز به حساب و … باشد ، بعضی اوقات به خصوص اشخاصی که از اطراف می آمدند گونی گونی وجوهات می آوردند ، اما شیخ همه آنها را بی هیچ چشم داشت برای مراجع تقلید ارسال می کرد در حالیکه خود بعضا در مضیقه مالی قرار داشت.
توضیح:خاطره ای از آقای عمادالدین عظیمی به نقل از یکی از مجاوران (شاید آقای حاج اکبر آبله کوب)
(323)
اولاد
یکی از صبایا بیمار شده بود و نیاز به شیر بود . قدیم تر ها وسائل مجهز نبود که به راحتی بتوان مایحتاج برآورده کرد. منزل نبودم و بچه ها نادانسته به جای ظرف شیر ، قابلمه ای را که حمل و نقلش به خصوص با عبا و قبا برای شیر بسیار سخت بود به ایشان داده بودند ، شیخ مسافتی طولانی در سرما و یخبندان آن روزگاران طی کرده و شیر را خریده بود. چون آمد می لرزید تنش از سرما و دستش از درد.
هنوز هم بعد از سال ها که آن خاطره را به یاد می آورم بغض می کنم برای این همه بزرگی شیخ که در عین آن کرامات چگونه در احوال منزل مطیع بود.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(324)
صلوات خاصه
در علت و معنای صلوات خاصه ای که ثواب آن برابر ده هزار صلوات است از شیخ پرسیدم :
اللّهمَّ صَلِّ علی سَیِّدِنا و نَبیِّنا مُحمَّدٍ و آله ، ما اختَلَفَ المَلَوانِ و تَعاقَبَ العَصرانِ و کَرَّ الجَدیدانِ و استَقبَلَ الفَرقَدانِ و بَلِّغ روحَهُ و اَرواحَ اَهلِ بَیتِهِ مِنِّی التَّحِیَّةَ وَ السَّلامَ
خدایا ، درود بفرست بر مولای ما و پیامبر مان حضرت محمّد و خاندانش ، تا آن گاه که روز و شب می آیند و می روند ، و بامداد و شامگاه پی در پی می شوند ، و روزها و شبها به دنبال هم می رسند و آن دو ستاره قطبی بزرگ و کوچک روی می آوردند؛ و روان او و خاندانش را از سوی من درود و سلام برسان.
شیخ لبخندی زد و بر این سخن بسنده کرد که این از امور آسمانی است.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(325)
شرط عدالت امام
شیخ را عرضه داشتم که آنچه در شرط اقتدا در نماز جماعت برای امام در عدالت بر شمرده اند کشفش سخت است . آیا اقتدای جمعیتی وافر همچون زائران و مجاوران حرم رضوی بر امام حاضر ، کفایت می کند؟ فرمود: خیر ، باید احراز شود عدالت امام.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(326)
نماز قضای جماعت
شیخ از آنکه عده ای به جماعت و به رسم این چند روزگار پربدعت ، نماز قضای بخوانند ، سخت احتراز می کرد. می فرمود که امام باید خود نماز قضا داشته باشد که بتواند نماز قضای جماعتی را امامت کند و اگر او خود قضای نمازی بر عهده دارد و در به جای آوردن قضا کوتاهی می کند شرط عدالت را ندارد و یا امام جماعت باید نماز قضای میتی که واقعا نماز قضا به گردنش باشد به عنوان نیابت بخواند و نوعا نمازهای استیجاری احتیاطی است.
به همین خاطر مساله باید توضیح داده شود و با شرایطش نماز قضا خوانده شود.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام حاج شیخ محمدرضا سامت
(327)
علویه
شیخ سخت شیفته رسول الله (صل الله علیه و آله) بود و می فرمود که ای کاش افتخار دامادی او نیز نصیب من می گردید ، اما آنچنان بر زندگی زناشویی خویش متعهد بود که علی رغم این آرزو، هیچگاه قدمی در مسیر انجامش ننهاد.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(328)
عالم بی عمل
در تظاهراتی که به منظور تغییر رژیم برپا می شد به اصرار مردم و حتی مومنین و خواص شرکت می جست. در منزل نیز مورد عتاب بود که چرا شیخ را احترازی اینگونه است ، شیخ می فرمود اینان عالم بی عملند. من یقین دارم آنچه می گویند قادر به انجامش نبوده و نیستند و تنها توقع مردم را در امور بیشتر می کنند.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(329)
هضم غذا
شیخ علی رغم بسیار کم خوراکی از شیرینی و حلوای پس از غذا استقبال می کرد و می فرمود : شیرینی جات پس از غذا موجب هضم است.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(330)
تفقه
در منزل ما به تبع مقام علمی شیخ ، هر کس به قدر همت خود از فقه و فتوا مطلع بود و بسیاری نیز در این زمینه مطالعاتی داشتند . هر گاه بحثی در خصوص مسائل دینی در می گرفت و احدی از آقازادگان نظری می داد ؛ شیخ می فرمود فلانی در رشته خویش کاربلد است و نباید تصور شود چون طبیب و مهندس حاذقیست ، حق اظهار نظر در این مسائل را هم دارد. صدور حکم ، تفقه می خواهد و هر عالمی جز عالم مجتهد مجاز به این کار نیست.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(331)
هنگام اذان
شیخ را هنگامه اعلام رسمی اذان مغرب به افق طهران ، یقین اذان شهر قزوین بود و می فرمود چون سرخی باز رود مغرب باز آید ، حال آنکه دقایقی پس از پایان اذان طهران این اعلان رسمی در قزوین صورت می پذیرد .
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حاج محمد حسین سامت- آقای دکتر حاج سید محمد نقی سیاهپوش
(332)
دروس حوزه
شیخ در هر سه مقطع حوزه یعنی سطح ، جامع و خارج تدریس داشت و هر روزه سه مجلس درس می گفت. شیخ استاد مطلق لمعتین و شیفته شهیدین بود و مکاسب می گفت و خارج فقه نیز از دیگر حلقه های درس شیخ بود.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حاج محمد حسین سامت
(333)
اصل قرار دادن ایمان در تزویج
شیخ می فرمود که “ایمان” شرط کافی و جامع و مانع در پیوند ازدواج است و چون این شرط محقق باشد دیگر امور لازم دنیوی بالتبع خواهد آمد ، پس خانواده ها باید در این امر میمون ، اصل را بر این مبنا گذارند .
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(334)
أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَى تَقْوَى
از اینکه قرار به تجدید بنای بیت شیخ به حسینیه باشد مطلع نبودم، در عالم خواب دیدم در اتاق کوچک و محقری که بیتوته اصلی شیخ بود همه بستگان اعتکاف کرده و مشغول دعا و عبادتند و بر دور شیخ گرد آمده اند ، در کمال تعجب دیدم که احدی از آقازادگان مکلای شیخ بر جلوی همه ایستاده و امامت جماعت می کنند.
چون به قزوین آمدم، شنیدم که قرار به بنای حسینیه ای بر بیت شیخ با تولیت این آقازاده است و هزینه ای هنگفت را جهت بنای این حسینیه تقبل نموده اند. جزا کم الله خیرا.
خاطر نشان می گردد ، بنای این حسینیه بر خانه ای هبه گونه (حکایت 96 این کتاب) و پس از سال ها طاعت و عبادت شیخ در آن استوار گردیده است.
توضیح:خاطره ای از خانم مهندس سمانه باریک بین
(335)
آداب وضو
شیخ هنگام وضو سخت مبادی آداب بود و جز دعا سخنی نمی راند و بر اطراف توجه نداشت و اگر هم با او سخنی می شد با ایما و اشارت بر تداوم سکوت تا پایان وضو تاکید می داشت .
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(336)
مهریه ازدواج
شیخ ، مهریه بیش از حد معمول را شوم می دانست .
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): فَأَمَّا شُومُ الْمَرْأَةِ فَكَثْرَةُ مَهْرِهَا وَ عُقْمُ رَحِمِهَا
امّا شوم‌ بودن‌ زن‌ در اينست‌ كه‌ مهريّه‌اش‌ بسيار باشد و رَحِمَش‌ بچّه‌ نياورد
وسائل الشیعه – ج 21- ص 250
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(337)
تخفیف در شیوه زندگی
شیخ در پاسخ آنانکه از مال و اموال خواستگاران برای زندگی آتی پرس و جو کرده و با وسواس نگران اسکان دخترانشان بودند می فرمود : بالاخره هیچ مردی زن به چادر نمی برد و خانه ای تهیه می کند.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(338)
پیشآب قبل از خواب
شیخ توصیه ای اکید به پیشآب قبل از خواب می فرمود و آنرا بر حدیثی در این خصوص مرتبط می دانست.
قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام لِلْحَسَنِ ابْنِهِ علیه السلام يَا بُنَيَّ أَ لَا أُعَلِّمُكَ أَرْبَعَ خِصَالٍ تَسْتَغْنِي بِهَا عَنِ الطِّبِّ فَقَالَ بَلَى يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَالَ لَا تَجْلِسْ عَلَى الطَّعَامِ إِلَّا وَ أَنْتَ جَائِعٌ وَ لَا تَقُمْ عَنِ الطَّعَامِ إِلَّا وَ أَنْتَ تَشْتَهِيهِ وَ جَوِّدِ الْمَضْغَ وَ إِذَا نِمْتَ فَاعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى الْخَلَاءِ فَإِذَا اسْتَعْمَلْتَ هَذَا اسْتَغْنَيْتَ عَنِ الطِّب‏
در سفارشى به فرزند خود امام مجتبى عليه السلام فرمودند: فرزندم! آيا چهار نكته به تو نياموزم كه با رعايت آنها از طبيب بى نياز شوى؟ عرض كرد: چرا، اى اميرالمؤمنان. حضرت فرمودند: تا گرسنه نشده اى غذا نخور و تا اشتها دارى از غذا دست بكش و غذا را خوب بجو و قبل از خوابيدن قضاى حاجت كن. اگر اين نكات را رعايت كنى، از مراجعه به طبيب بى نياز مى شوى.
وسائل الشیعه ج 24 ص 245
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(339)
استخاره
در لزوم این عمل در کار دیگران اصرار و توصیه ای نداشتند ولی هماره می فرمودند که اگر چنین کردید ، حتما بر آن عمل کنید.
همچنین چون شخصی استخاره با قرآن می خواستند ، شیخ امتناع می فرمود و عرضه می داشت که استخاره با تسبیح ارجح است که اجازه آنرا از مرحوم سید موسی زرآبادی گرفته ام.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(340)
نوافل
شیخ تا دو ماه پیش از ارتحال که در بستر بیماری افتادند بر ادای همه نوافل تاکید داشتند و همه ی 51 رکعت روزانه (البته در اواخر عمر شریف نوافل ظهر و عصر را به غیر از ماه مبارک رمضان رجاءً بعد از نماز عصر می خواندند) را بر جای می آوردند و بر نافله عشا تاکید وافر داشتند و می فرمودند اگر هیچ نافله ای را نمی خواندی حتما نافله عشا را بخوانید.خاطر نشان می گردد نافله عشا دو رکعت به مانند نماز صبح است که پس از نماز مزبور به صورت نشسته ادا می گردد.
مضاف بر این تواصی، خاطرم می آید که احدی از اقربای شیخ چون وقت نماز رسید برخاست و مشغول نماز شد، شیخ با عتاب فرمود ؛ نمازت را خواندی بی آنکه نافله ای بخوانی!؟
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حاج محمد حسین سامت – حاجیه خانم سکینه سامت
(341)
با درد مدارا کنید
هماره توصیه می فرمودند که باید با درد مدارا کرد و آن را تا سر حد مرض به دارو و درمان مسپارد که فرج در تسکین طبیعی درد (البته تا حد میسرات) است.
امْشِ بِدَائِكَ مَا مَشَى بِكَ .
“با درد خود بساز چندان که با تو بسازد”.
نهج البلاغه ، حکمت 27
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(342)
ازدواج مانع علم اندوزی است
شیخ می فرمود که بعد از ازدواج ، امکان گستره ی علم مهیا نمی شود و آدمی با ازدواج بر زندگی روزمره روی می آورد ، بنابراین باید ساعی بر کسب علم ، قبل آن باشد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(343)
قبر
با شیخ در گورستانی می رفتیم و چون بر کنار قبوری رسیدیم که می شد با مبلغی آنرا برای آتیه خریداری کنم ، با شیخ مشورت نمودم ؛ اما شیخ محذورم کرد.
توضیح:خاطره ای از مرحوم آقای حاج احمد عظیمی
(344)
سهل گیری و اشتیاق
در رساله ی مرجع تقلیدم خوانده بودم که احتیاط واجب آن است که مسح سر را از بالا به پایین کشم ؛ چون نوجوان بودم و نمی دانستم که در “احتیاط واجب” می توانم به نظر مرجع دیگری عمل کنم، سال ها به جهت عادت و راحت ، چنین نمی کردم و مسح را از پایین به بالا می کشیدم.
شیخ روزی بر حسب اتفاق ، وضویم دید و از علتش پرسید و عرضه داشتم که در رساله عملیه چنین دیدم. شیخ بی آنکه از بطلان نمازهای گذشته سخنی براند ، فرمود که از این به بعد چنین عمل نکن.
شیخ با این تذکیر ، سهلی بر زندگی دینی ام وارد ساخت بدون اینکه مشقتی بر من وارد سازد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم پروانه معصومه عظیمی
(345)
دفع بلا
شیخ می فرمود چون نام مرضی صعب العلاج به میان آمد ، بر محمد و آل او سه بار بانگ درود سر دهید تا دفع آن خطر برای شما و اطرافیانتان باشد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(346)
از لسان دوست
احدی از فرزندان شیخ از صمیمی ترین یاران من بود و صد البته بر مدار دین بیش از من دائم و خاشع بود . باری شیخ مرا دید و فرمود که بر دوست خود سفارش کن که نماز را در بدایت وقت و در مسجد بخواند.
توضیح:خاطره ای از آقای سهیل خضر حیدری
(347)
الصلاه تنهی عن الفحشاء و المنکر
یکی از منسوبان شیخ به سبب محروم بودن از علم خواندن قرآن ، متداوم بر نماز مستحبی بود تا احوال خوش دین خود را در آن بیابد. هر گاه مورد مطایبه دیگران قرار می گرفت که آن کثرت به علت نابلدی قرآن است ، شیخ می فرمود ثواب ایشان کم از قاری قرآن نیست.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم پروانه معصومه عظیمی
(348)
صرفه جویی در آب
هر چند که در صرفه جوئی آب ساعی بودم ، حتی آن دوران که سخنی از کمبود این مایحتاج سترگ بشری بر سر زبان ها نبود اما هر گاه که شیخ در هنگامه شستشوی البسه از کنارم می گذشت ، تذکری می داد و می فرمود : این آب فقط متعلق به من و شما نیست و برای همگان است ؛ بیش از پیش بر صرفه نگاه داشتن آن همت گمارید.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(349)
دست ایشان شفاست
مفتخر به طبابت شیخ در ایام و احوال بیماریشان بودم و هرگاه کسالتی برایشان پیش می آمد جهت بهره ای از وجودشان و توصیه ای از علم طبابت شرفیاب حضورشان می شدم. خدا توفیق داده بود که واسط سلامت شیخ نسخ و داروهای تجویزی من باشد . از همین روی بود که شیخ می فرمود :”آقای دکتر ، پای حضورتان و دست طبابتان شفاست”
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر علی اکبر یزدانی
(350)
حذر از غذای سوخته
شیخ موکدا از آنچه بر اثر حرارت از اطعمه سوخته و سیاه گردیده بود ، حذر می کرد و بعضا تناول آنرا شبهه ناک می دانست. اطبا نیز اخیرا بر زیان غذای سوخته تاکید وافر دارند.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(351)
بنت حسین بن علی(ع)
وجود دختری سه ساله از اهل بیت (ع) در واقعه ی عاشورا مورد اختلاف همیشگی مورخین از متقدمین و متاخرین بوده است. شیخ در مورد بر صحت وجود این نازدانه از اباعبدالله (ع) به کتب معالی السبطین شیخ محمد مهدی حائری مازندرانی و مُنتَخَبُ التواریخ ملامحمد هاشم خراسانی استناد می فرمود .
علاّمه حائری در کتاب «معالی السبطین» با یک واسطه نقل می کند که:
«حضرت رقیه سلام الله علیها، پنج یا هفت سال داشت و در شام وفات کرد. مادرش «شاه زنان» دختر یزدجرد بود.»
همچنین در مورد مرقد مطهر حضرت، جریان ذیل را نقل می کند:
«بعضی از صالحان گفته اند: «قبر شریف حضرت رقیّه علیهاالسلام ویران شده بود؛ از این رو عده ای تصمیم گرفتند بدن مطهّر آن حضرت را از قبر بیرون آورند و قبر را به طور اصولی و محکم بازسازی کنند، امّا از هیبت حضرت رقیّه علیهاالسلام کسی جرأت نکرد وارد قبر شود و جنازه را بیرون آورد، تا اینکه یکی از منسوبان به خاندان امامت به نام «سیّد بن مرتضی» اعلام آمادگی کرد و وارد قبر شد. او پس از آنکه پارچه ای روی کفن و بدن مطهر حضرت رقیّه علیهالسلام انداخت و آن را با پارچه پیچید، دریافت که آن حضرت دختر کوچکی است، و پشتش بر اثر ضربات بسیارع مجروح شده است: «فاذا هی بنت صغیره و کان متنها مجروحاً من کثره الضرب» «او دختر کوچکی بود که کمرش از شدّت ضربه مجروح شده بود.»»
معالی السبطین: ۲/۲۱۴
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام حاج شیخ محمد رضا سامت
(352)
آداب بزرگی
سابق بر این مرسوم بودکه در اعیاد ، مومنین به دیدار بزرگان شهر بشتابند و از وجود ایشان بهره برند. بر این منوال بیت شیخ در چنین اعیادی مملو از جمعیت می شد تا دیدار با ایشان تجدید گردد. در تمام دقایق و لحظات این چنین و دیگر جلساتی که شیخ با عوام و خواص داشت هماره دوزانو و مودب می نشست و چون وقت خداحافظی میهمان فرا می رسید ، او را تا در منزل مشایعت می کرد.
باری شیخ را عرضه داشتم که من بر این مشایعت شما رضایت ندارد ، شیخ خنده ای کرد و فرمود من بر لزوم رضایت شما حجتی ندارم و برای رعایت ادب چنین می کنم.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام بهرامی
(353)
سن ازدواج دختران
شیخ می فرمود بنابر سفارش نبی مکرم اسلام (صل الله علیه و آله) سن تزویج دختران نه سال است .
هر چند که شاید منظور شیخ در این بیان ، رشد دختران عرب در این سن آن روزگار بود که به تکلیف و بلوغ شرعی نائل می آمدند و گرنه در این روزگار چنین سنی یقینا مناسب احوال تزویج ایشان نیست.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(354)
نماز غفیله بدل از نوافل نماز مغرب
شیخ می فرمود وارد است که نماز غفیله بجای دو” دو رکعتی” نوافل مغرب خوانده شود .
خاطر نشان می گردد نافله مغرب چهار رکعت است که به صورت دو نماز دو رکعتی همانند نماز صبح خوانده می شود که شیخ می فرمودند به جای دو رکعت از این نافله می توان نماز غفلیه را جایگزین کرد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(355)
دعا در رفع مرض
شیخ در هنگامه بیماری خود نیز بسیار برای شفا دعا می فرمود ؛ باری بر شیخ مرضی صعب عارض شد و شیخ عمل زیر را که در کتاب شریف مفاتیح الجنان آمده است انجام داد و از آن مرض خلاصی یافت.
يك پيمانه گندم بخرد و به پشت بخوابد و گندمها را روى‏ سينه خود بريزيد و بگويد:
اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذى اِذا سَئَلَكَ بِهِ الْمُضْطَرُّ كَشَفْتَ مابِهِ مِنْ ضُرٍّ وَ مَكَّنْتَ لَهُ فِى الاَْرْضِ وَ جَعَلْتَهُ خَليفَتَكَ عَلى خَلْقِكَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ عَلى اَهْلِ بَيْتِهِ وَ اَنْ تُعافِيَنى مِنْ عِلَّتى
آنگاه برخيزد و بنشيند و گندمها را از اطراف خود جمع كند و دوباره اين دعا را بخواند ، سپس آن را به چهار قسمت تقسيم كند و هر چارك آن را كه يك«مد»[تقريبا 10 سير] است به مسكينى دهد و اين دعا را بخواندكه ان شاء اللّه تعالى از بيمارى بهبودى يابد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(356)
پیشگیری بهتر از درمان
هر که دو عمل را مراقبه کند بر هیچ مرضی دچار نیاید (ان شاء الله) یک آنکه کمر خود با شال بندد و دوم آنکه سر را نیز بپوشاند، البته به همراه عمل کردن به حدیث معروف حضرت امیر (علیه السلام) که شرح آن در حکایت 338 آمد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(357)
سند ساواک
شیخ به علت بازداشت طویل المدت حجت الاسلام حاج سید رضا خضری و نگرانی زاید الوصف اهل و عیالش از وضع و حال او طی نامه ای خطاب به ساواک خواستار آزادی مشار الیه می شود و از وی ضمانت می کند تا موجبات خلاص ایشان فراهم آید. شیخ به واسطه مقامش ، بر چنین وساطت هایی جهت استخلاص مومنین معترض انقلابی بسیار همت می گماشت.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(358)
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
در دوران کهولت پدر به ایشان عرض کردم زمان عزیمتتان به مسجد برای نماز و عبور شما از معابر ، من فرسنگ ها دورتر از شما سخت نگران حال و سلامت تان هستم تا به صحت بر مسجد رفته و بازگردید.
شیخ فرمود از احوال ما بی خبرید که چگونه در سالهای کودکی تان با هزاران تاب و التهاب نگران سلامت رفت و شدتان بودیم تا بدین سن و سال رسیده اید.
شیخ چنان بر سلامت فرزندان خود مراقبه داشت که در آن سال ها احدی از کسبه را سفارش داده بود که چون به کناره محل عبور و مرور ماشین ها رسیدم ، مرا از خیابان عبور دهد؛ هر چند که مرا طبع نوجوانی آنگونه بود که راه خود کج می کردم که از آن محل نروم و خود به تنهایی از خیابان بگذرم.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(359)
عطسه
چون بر شخصی عطسه ای عارض می شد ، شیخ تناسب آن با صبر در عمل آتی را مستدل و مستند به عقل و شرع نمی دانست که امر الهی در چنین پیشآمدهایی قرار نگرفته است.
عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع یَقُولُ :
التَّثَاؤُبُ مِنَ الشَّیْطَانِ وَ الْعَطْسَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ
احمد بن محمد بن ابى نصر گوید: از حضرت رضا علیه السلام شنیدم که میفرمود: دهن دره از شیطان است و عطسه از خداى عزوجل است
اصول کافى جلد ۴ صفحه : ۴۷۲ روایه : ۵
وسائل ج 12- ص 90
همچنین می فرمودند که هر کس عطسه کند تا سه یا هفته روز (اقوال مختلف احادیث) زنده خواهد بود . قضیه ای را در همین رابطه نقل می کنم:
خانواده عمو جانم (آقای حاج میرزا ابوالقاسم دادگو) اطلاع دادند که حال ایشان خوب نیست و در واقع در حال احتضار به نظر می رسیدند. به اتفاق حضرت ابوی به تهران رفتیم و به بالین ایشان که رسیدیم بعد از خواندن اذکار و ادعیه ، عمو جان عطسه ای کردند. حضرت ابوی فرمودند برگردیم قزوین ، مطمئنا ایشان تا سه روز دیگر رحلت نخواهند کرد. همینطور هم شد . بعد از حدود دو هفته اطلاع دادند که عموجان به رحمت خدا رفته اند.
نقل از امام صادق (علیه السلام) :صاحب العطسه یامن الموت سبعه الایام “کافی ج2 .ص 657”
نسیم ، خادم امام عسکری (علیه السلام) قالت: دخلت علی صاحب الامر (علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه الشریف) بعد مولده بلیله فعطست عنده فقال لی: یرحمک الله! قالت نسیم: فرحت بذلک ، فقال لی : ألا أبشرک فی العطاس؟! فقلت: بلی یا مولای! فقال: هو أمان من الموت ثلاثه ایام.
بر حضرت صاحب الزمان(ع) بعد از گذشت یک شب از ولادتش داخل شدم ، نزد او عطسه کردم ، حضرت فرمود: یرحمک الله . من از این جمله خوشحال شدم . آن گاه فرمود : آیا می خواهی تو را در عطسه بشارت دهم؟ عرض کردم : بلی ای مولای من فرمود: عطسه تا سه روز انسان را از مرگ در امان می دارد .
بحار الانوار – ج 52- ص 30
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت – آقای حاج شیخ محمد رضا سامت
(360)
هجرت
چون احدی از بستگان کارش در شهر و موطن خویش رونق نداشت ، به توصیه شیخ به شهر دیگر هجرت کرد تا مشمول آیه (أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِيهَا –نساء آیه 97-) نباشد و طلب روزی خود را در زمین موسع خدای بیاید و از قضای روزگار ، این هجرت باعث فراخ شدن روزی او شد .
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(361)
اعمال شب نیمه شعبان
بعضی از اعمال لیله مبارکه نیمه شعبان :
1- بعد از نماز مغرب قبل از آنکه با کسی تکلم نماید ، بیست و یک مرتبه بخواند : اللهم انک علیم حلیم ذو اناه و لاطاقه لنا بحکمک یا الله یا الله یا الله الامان الامان الامان من الطاعون و الوبا و موت الفجاه و سوء القضا و شماته الاعداء . ربنا اکشف عنا العذاب انّا مومنون انّا موقنون برحمتک یا ارحم الراحمین
2- روز چهاردهم یا شب پانزدهم از برای هر یک نفر ، هفت دانه نخود . به هر نخود یک سوره قل هو الله احد و سه مرتبه صلوات بخواند و به نخود بدمد و آن را طبخ نموده و در شب نیمه شعبان بخورند . ان شاء الله از چندین مرض سالم ماند.
3- سه مرتبه سوره مبارکه یس را بخواند . یکی به قصد حیات ، یکی به نیت وسعت ، یکی به نیت صحت .
راقم ملتمس دعاست. رحیم سامت
همچنین شیخ بر تناول هفت دانه نخود که قبل از پختن با خواندن یک مرتبه سوره توحید و سه مرتبه صلوات بر هر دانه متبرک گردیده بود در شب نیمه شعبان به جهت سلامتی برای همه اعضای خانواده اصرار داشت.
توضیح: دست نویس شیخ ابتدای کتاب زاد المعاد علامه مجلسی در کتابخانه شخصی- خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(362)
نماز گم شده
نگین انگشتری شیخ که بر آن نام پنج تن آل عبا (علیهم السلام) حک شده بود مفقود گشت. شیخ عاری از حب دنیا فقط به سبب آنچه در آن انگشتری نوشته شده بود ، نماز معروف گم شده را ادا کرد. سالی گذشت و احدی از همسایگان که آن نگین را بر کوی و در میان خاک و خاشاکی یافته بود و جهت حکم آن به شیخ رجوع نمود. در نتیجه این اتفاق میمون شیخ حاجت روا گردید.
آنچه در کتاب شریف مفاتیج الجنان در این امر آمده است این است که سوره يس را در دو ركعت نماز بخواند و بگويد: يا هادى الضّالّة علىّ ضالّتى
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(363)
درخواست از علامه
شیخ پس از تصمیم علامه رفیعی بر عزیمت به تهران و اقامت در آنجا دو بار به حضورش رفت و علامه را تشویق بر ماندن در قزوین نمود که حوزه و مردمان به وجود ایشان نیازمندتر از طهران است ، هر چند که علامه منصرف نشد و اواخر عمر شریفش باب الجنه قزوین از وجود او بی بهره ماند.
توضیح: خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(364)
حاج آقا فخر تهرانی
هنگامیکه اعلام شد آقا فخر رحلت کرده اند ، شیخ در مناقب ایشان که از اوتاد زمان بود فرمود: یقینا ایشان خدمت حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شرفیاب شده است . در همان حال از مقام سید الاستادشان مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی پرسیدم و شیخ فرمود اطلاع ندارم که به چنان مقامی واصل گردیده باشند.
مرحوم شیخ هر وقت که به قم مشرف می شدند به مرحوم ابوی می فرمودند که حتما جلسه ایشان مشرف شویم . مجلس ایشان شامل دعا و اطعامی از آبگوشت بود و حاضران هر یک نخودهای غذا را قبل از طبخ به ذکر شریفه صلوات مزین می کردند.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام حاج شیخ محمد رضا سامت – آقای مهندس حاج حامد یعقوبی
(365)
احتیاط بر اعمال
شیخ در دوران بیماری خود در سال ها پیش از ارتحال اگرچه به قدر تکلیف بر اقامه صلاه یومیه فائض بود اما با دقتی بی بدیل جهت اعاده آن ، چوب خطی منظم تنظیم و پس از صحت حال به اعاده پرداخت. در دوران ناخوش احوالی منجر به ارتحال نیز با وجود انجام تکلیف بر بستر ، بر اعاده وصیت فرمودند ، گرچه حقیر به واسطه انجام وظیفه فرزندی آن را بر خود لازم می دانستم و به جا آوردم.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(366)
نظر ایشان صائب است
دفتر مرحوم آیت الله منتظری(قدس الله نفسه الزکیه) به رسم مالوف دیگر بیوت اجازه مصرف ثلث سهم امام (علیه السلام) را به شیخ در امور حوزه قزوین تحریر کرده بود ، لیکن شیخ که از اغلب مراجع رخصت مصرف نصف را در امور زعامت خود داشت در میان مراوداتشان با آن مرحوم به این مساله اشاره کرده بود، مرحوم آیت الله منتظری (ره) پس از اطلاع و تکدر از اشتباه دفتر در این موضوع ، موکدا بر وجاهت شیخ و اجازه ایشان بر میزان مورد درخواست مکتوبه ای به حضور شیخ تقدیم می دارند و بر مقام عالی شیخ مجددا تاکید می ورزند.
توضیح:خاطره ای از حاج محمد سامت
(367)
اصرار بر نهی از منکر ولو بر میهمان
شیخ علی رغم میهمان نوازی اش ناهی منکر ولو بر ایشان بود. هنگامیکه احدی از بستگان خلاف رسم مالوف میهمانان حجاب را مرعی نداشته بود، شیخ ایشان را تذکیری فرمود تا واجبی را بذل مستحبی نکرده باشد.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(368)
علقه بر والده
با اینکه مادرشان عمر طولانی کرده بود ، نزدیک چهلم مزار مادر بود که به یک باره هق هق گریه همراه با ناله و فغان و ابراز دلتنگی شان برای مادر ، تعجب اطرافیان را از این میزان ارادات و علاقه شیخ بر والده اش برانگیخت.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم طیبه سامت
(369)
ارادات بر مادر
والده را به همت متعلقه با عائله بنده به کربلا مشرف گرداندند .شیخ بعد از یک ماه اقامت ما در آن مشاهد شریف از حرم امن الهی بازگشت و چون به محضر مادر شرفیاب شد، دو زانو نزد ایشان نشست و دست ایشان را بوسه داد و فرمود: اکنون که خدمت شما رسیدم در معیتتان در جای جدید سکنی کنیم و بر مزاحمت از خاندان ثقفی بکاهیم. هر چند که ایشان رفیق نیمه راه نشد و ادامه سفر را با ما همراه بود .
به خاطر نمی آورم در آن مدت سفر ، جز نوک بینی والده شیخ را دیده باشم و شیخ در دامان چنین مادری پرورش یافته بود.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج ابوالفضل ثقفی
(370)
اعلمیت شیخ
قزوین شهر عالمان بود ولی چشم و گوش همه ایشان بر فتوای شیخ می چرخید ، علی الخصوص مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد مظفری(از اعضای خامسه کمیته استفتای آیت الله خویی) که هر جا شیخ را می یافت به گعده می پرداخت و مسائل و مشاکل فقهی خود را مطرح می فرمود. شیخ کم سخن می گفت و کلام را با تانی به پاسخ می برد ، اما چون سخن می فرمود، کلامش پخته بود.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام حاج سید مهدی حائری
(371)
آداب تواضع شیخ
تواضع ایشان زبانزد خاص و عام بود.اکثرا دو زانو در جمع جلوس می فرمودند و تا آنجا که ممکن بود پیاده رفت و شد می کردند تا هم بر خشوعشان افزون شود و هم در دسترس عموم برای پاسخگویی مسائل علمی و شرعی باشند .
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام حاج سید مهدی حائری
(372)
مقام شیخ
حضور آیت الله سیستانی با جمعی از علاقه مندان و مقلدان شرفیاب شدیم. رویه ملاقات های اندک روزانه ایشان اینچنین است که معمولا افراد از دربی وارد شده و بعد از سلام و عرض ادب خارج می شوند ، چون نوبت به من رسید معروض داشتم که داماد شیخ هستم . ایشان بلافاصله جمعیت را به جلوس دعوت و دقایقی از مقام ایشان تمجید کردند و منجمله آنکه تاکید فرمودند ، مقام شیخ در اعلمیت فقهی بود و اگر ایشان قصد مرجعیت داشتند ، یقینا اعلم علما و افقه فقها بودند .سپس خلف ایشان را که ملبس به جامه روحانیت گردیده اند به میانه روی و پرهیز از یمین و یسار همچون مرام شیخ توصیه فرمودند.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج سید علی اصغر قافله باشی
(373)
سکینه القلوب
عالمی در منبرش نقض وعظ کرد و گفت بعضی از پول سهم امام خانه کذایی می خرند و کذا و کذا. در راه به خدمت شیخ شرفیاب شدم و عرض منبر ایشان کردم ، ایشان بدون آنکه هیچ حالت خاصی حتی در چهره شان پدید آید ، با حالتی ملیح به کلمه “عجیب” بسنده کردند.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد کریم باریک بین
(374)
و باز هم شطرنج
شیخ که از حکم حاکم شرع زمان (آیت الله خمینی) پس از حکومت جدید التاسیس سخت به تعجب و رنجش آمده بود ، فرمود : آن آقا که خودش حکم به حرمت داده بود ، چگونه شد نظرشان مقید به خارج نشدن از آلت قمار شد ؟!
توضیح:خاطره ای از آقای حاج سید علی اصغر قافله باشی
(375)
انتخاب همسر
یک ماه قبل از مراجعت از نجف ، نامه ای به والده نگاشتند و با توجه به قصد مراجعت ، صورتی از مشخصات زنی نمونه را جهت تزویج برایشان ذکر کردند تا با انتخاب والده ، همسری شایسته نصیبشان گردد و الحق که صبیه مرحوم حجت الاسلام فاروقی ، افسری بود در اندرونی ایشان.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج خلیل حسن زاده
(376)
رندان تشنه لب
مرحوم حاج سید ابوالحسن اصفهانی ، مرجع تام و تمام شیعیان زمان که در سفارش خود به شیخ هنگام مراجعت به دارالمومنین قزوین جهت امر تزویج و دیدار با خانواده فرموده بودند ، “شما اصرار نداشته باشید که برگردید ، اگر شرایط مهیاست همانجا سکنی گزینید” قبل از ورود شیخ ، به بازاریان و علما در تکریم ایشان نامه ای می نویسند و بالواقع مردمان شهر را شیفته مراجعت این عالم متلمذ نجف می نماید تا جاییکه به محض دریافت خبر حضور ایشان ، مردم به استقبال شیخ شتافته و فی المجلس شیخ را به مسجد بزرگ شهر برای اقامه نماز جماعت رهنمون می گردند. این امامت بیش از نیم قرن دوام یافت.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(377)
تمثیل شیخ
مثلی بر مزاح می فرمودند که شخصی احتیاجی می یابد و به قصد طلب کمک از منزلی استخاره می کندکه خوب نمی آید . چون بر او فشار می آید ، نیت می کند که با پای راست برود چطور است؟ که مجدد خیر نمی آید ، سومی را بعد مدتی به قصد پای چپ باز می کند و به همین ترتیب به رفتن با دست می رسد که استخاره اش خیر می آید. چون به روی دست به سمت خانه حرکت می کند ، در آن حالت وارونه پولی از میانه لباس می افتد و از فشار فقر می گریزد . این حکایت ، مثلی است در جهت آنکه معیار استخاره را باید در عاقبت آن دید.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(378)
نخست روز که دیدم رخ تو
با ابوی و اخوی در قطار بودیم که ناگهان جوانی به گمان آنکه من از طلاب حوزه مقدسه نجف ام و مشغول مراجعت از موطن به نجف ، از حال و احوال حوزه ، اساتید و جای و مکان و دیگر ملزومات برای وقوف و تحصیل در حوزه سوال نمودکه راجع به همه آنها برای ایشان توضیح دادم و بعد از پایان سفر از هم جدا شدیم. بعد مدتی ، شیخ را دیدم که فرمود هر آنچه گفتی ، ناصواب بود . خنده ای شرمسارانه کردم و عذر تقصیر خواستم و شرح حقیقت گفتم که از خدمت اجباری گریزان بودم و در آن حال سعی بر مخفی داشتن نام و نشان داشتم که هر آن امکان جلب دژبان و مامور بود . اینگونه گردید که خداوند سعادت مرافقت و مصاحبت با شیخ را نصیبم گرداند و سال ها همراه با ایشان در حوزه نجف اشرف از مکتب قرآن و عترت بهره مند گشتیم .
توضیح:خاطره ای از مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ محمد آخوندی
(379)
خاطره ای از حاج شیخ عبدالکریم
احدی از علاقه مندان ( آیت الله احمدی فقیه) در خلال مراسم بزرگداشت شیخ از ایشان چنین پرسید که آیا مقام علمی حاج شیخ عبدالکریم حائری را درک نموده اید. شیخ فرمود ، بلی ولی به حد یک جلسه. آن زمان که ما شرح لمعه را نزد مرحوم حجت تلمذ می کردیم ، حاج شیخ عبدالکریم خارج می گفت. روزی مرحوم سید در درس حاضر نشد و جمعی از طلاب جهت تیمن و تبرک به درس ایشان شرفیاب شدند . سپس ایشان سوال کرد که آیا چیزی از آن به خاطر شریف دارید . با آنکه شاید حدود هفتاد سال از آن روزگار می گذشت فرمودند بلی . حاج شیخ عبدالکریم بحث سبحه در جماعت را مطرح فرمودند و معتقد بودند که در جماعت نیازی به سبحه نیست . حسن توجه شیخ و ذهن پویای ایشان در آن کهولت به همراه برنامه منظم ایشان در دوره طلبگی و رعایت ترتیب دوره و دروس ولو به قیمت از دست دادن محضر بزرگ عالمی چون حاج شیخ عبدالکریم جای تامل فراوان داشت!
مساله از این قرار است: مستحب است وقتی شخصی در محلی نماز می خواند و درمقابل او کس دیگر قرار دارد یا محل رفت و آمد افراد است ، نمازگزار بین محل سجده خود و طرف مقابل یک مانعی قرار دهد اگر چه آن مانع یک تسبیح باشد . اما در مورد جماعت چون مقابله رو در رو نمی باشد و پشت به پشت است نیاز به گذاردن تسبیح نیست.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمد علی سامت
(380)
ذهن پویا
در اواخر عمر مبارک شیخ عده ای از همسایگان قدیم برای پرونده ای حقوقی در مساله ارث به نزد من آمدند و مدعی شدند که وصی (مرحوم حاج یحیی سلطانیه) و ناظر (شیخ) بر حسن وصایت عامل نبوده اند . علی رغم اعتماد بر شیخ و تنها در جهت عمل به وظیفه در امر وکالت ، خدمت شیخ رسیدم و در خصوص مساله کسب تکلیف کردم. با آنکه بیش از سی سال از مساله نه چندان مهمی همچون نظارت بر حسن وصایت گذشته بود ، شیخ شرح ماوقع را جزء به جزء تبیین فرمود و ضمن تجلیل از مقام وصی (مرحوم حاج یحیی) که از خیرین و مومنین بود بر تضرر وصی جهت حسن وصایت مذکور سخن گفت و از وراث وصی طلب تمام مدارک مزبور کرد و حجت شرعی را در امر منظور بر من معمول داشت.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمد علی سامت
(381)
توجه به اقربا
در دوران بیماری منجر به ارتحال شیخ که هم کهولت و هم درد مضاعف بر شیخ عارض بود، احدی از بستگان سببی شیخ که نسبش هم نزدیک نبود ، خدمت شیخ رسید . من بدون آنکه متوجه باشم ، عرض ادبی کردم و در نزد شیخ ایستادم ، اما شیخ در آن حال نزار و با وجود کهولت بسیار به دلیل حافظه بسیار پویا و همچنین حسن توجه به بستگان ولو اقربای سببی که نسبشان هم نزدیک نیست ، ایشان را شناخته بودند و در همان حال به من فرمودند ” ایشان را شناختید؟ ”
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمد علی سامت
(382)
اعتدال
چون دعوای حیدری و نعمتی میان دو عالم بزرگ شهر به میان افتاده بود، احدی از ایشان با تندی بر شیخ برآمد که چرا در عام بر اعلمیت دیگری حکم داده اید . شیخ ضمن تاکید بر نظرشان و رعایت احترام ایشان ، ، با اعتدال و تدبیر موضوع را فیصله داد.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام حاج شیخ محمد رضا سامت
(383)
الدنیا دارُ مَمَرّ
(دنیا گذرگاه است)
حضرت ابوی کرارا این جمله را که فرمایش مولا امیر المومنین علی علیه السلام است نقل می کردند و نا پایداری دنیا را یادآور می شدند.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام آقای حاج شیخ محمد رضا سامت
(384)
عامل بر وظیفه
سالی اختلافی اندر علمای شهر در امر حلول ماه نو و عید روزه شد . احدی از علمای شهر به حلول ماه نو حکم کرد ولی شیخ با تلگراف از حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) کسب تکلیف کرد. روزی هنگامه خروج از مسجد در دالان با ایشان مواجه شد که با ترش رویی شیخ را خطاب داد که چگونه است به فتوای ما عمل نکردید ؛ شیخ در عین تکدر از این اختلافات دامن گیر به این جمله بسنده کرد که ما به وظیفه عمل کردیم.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(385)
انعام عید
هر گاه عید بود ، به هنگام ورود به منزل شیخ و جهت یادآوری عیدی ، با غلظت هر چه تمام ترعرض می کردم ” اسعد الله ایامکم”، شیخ می فرمود که روز عید را بر خاطر دارم ، اما ان شاء الله بعد درس. پس از درس که نوبت دریافت تبرکی از شیخ می رسید ، عرضه می کردم با این مبلغ حتی خیار نیز نمی توان خرید؛ شیخ خنده ای می کرد و می فرمود ، خوب چیز دیگری تهیه کنید که این مبلغ کفاف آن را می دهد.
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام نعمت الله رامندی
(386)
توصیه آیت الله بهجت
برای راه و روش زندگی از شیوه پدر بهره بگیرید، شما گمان می کنید که اگر کسی ناگهان و بدون علت بر گونه شیخ بنوازد ، ایشان چه می کند!؟
هیچ ، راهش را می کشد و می رود به کناری و از ضارب درمی گذرد.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمد علی سامت
(387)
اندر محضر شیخ
مرحوم آیت الله مظفری که از اجله علمای حوزه نجف دیده آن روزگار بود ، حاشیه ای بر عروه نگاشته اند که نزد حوزه دارای اعتباری است. به خاطر می آورم که مکتوباتشان را در این باب ، در جزواتی منظم جهت تصحیح به خدمت شیخ عرضه می داشتند و متن نهایی را با بهره گیری از تفقه شیخ به کتابت در می آوردند .
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمد علی سامت
(388)
مستند الوسیله
مجموعه تقریرات درس مرحوم سید را شیخ به دقت و وسواسی دقیق گردآوری کرده که اکنون به صورت مجموعه ای است که هنوز به زیور طبع آراسته نگردیده است ولی این کتاب با نام مستند الوسیله به رؤيت برخی بزرگان رسیده است. مرحوم آیت الله بهجت می فرمودند به دلیل دشواری مباحث مرحوم سید ، هیچ نسخه ای از تقریرات سید کامل نیست و الحق شیخ در این امر زحمت دشواری را متحمل شدند. همچنین مرحوم لواسانی می فرمودند ، شیخ تا درس روز سید را مکتوب نمی کردند ، نمی خوابیدند تا صبح فردا آنرا به رؤيت ایشان برسانند.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمد علی سامت
(389)
اهمیت اجازه اجتهاد شیخ از مرحوم سید
با تتبع در کتاب اجازات مرحوم سید که شصت و نه اجازه در آن مکتوب است ، مبیّن است که تنها پنج اجازه منجمله اجازه اجتهاد شیخ را خود مرحوم سید با خط مبارکش مرقوم فرموده است.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمد علی سامت
(390)
تغسیل در فرات
شیخ در هنگامه وقوف در کربلا ، در گرما و سرما بر تغسیل در فرات تاکید داشت.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حمید جباری به نقل از مجاورین شیخ
(391)
تدبیر شیخ
شیخ چون بر امر دلخوری فرزندان و اهل بیت از بعض میهمان خود که بر ایشان نارواهای بسیاری روا داشته مطلع بودند ، خلاف روال معمول که ما خدمت میهمانان می رسیدیم ، از حضور ما ممانعت می کردند تا مبادا حرمتی در این بین شکسته شود و شیخ شرمسار گردد.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر حاج محمد علی سامت
(392)
کفن و آمادگی برای سفر آخرت
شیخ کفن خود را در همه اعتاب مقدسه به همراه داشت تا شاید این قماش ، شفاعتی گردد برای رحیل آخرتش و چنانچه مقدّر باشد در مشاهد مشرفه رحلت کنند مورد استفاده قرار گیرد.
توضیح:خاطره ای از مرحومه حاجیه خانم افسر فاروقی
(393)
توجه شیخ
نوجوانی بودم و در دستشویی مجاور اتاق شیخ مشغول وضو ساختن بودم. شیخ علی رغم آنکه در کهولت بود و در اوج فقاهت و علم ، اما از تربیت احفاد هم غافل نبود و در همان چند لحظه که چشم بر من آورده بود، متوجه اشتباه من در ترتیب مسح گردیده و بر من تذکیری فرمود تا وضوی خویش اصلاح کنم.
توضیح:خاطره ای از آقای دکتر سید مهدی سیاه پوش
(394)
عمرتان را تلف نکنید
کوچک که بودیم ، با هم سالان به بازی های کودکانه مرسوم در کوی و برزن می پرداختیم. شیخ از کنارمان گذری کرد و فرمود ، وقتتان را تلف نکنید و به امور نیک و اخلاق و آداب و دین بپردازید که وقت تنگ است و راه دشوار.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج رضا ملکی
(395)
هوشیاری شیخ
در دوران کهولت شیخ ، در عین آنکه از بستگان سببی دور شیخ بودم ، عرضه داشتم که حقیر را به جای آوردید ؟ فرمودند نه تنها شما بلکه پدرتان را هم می شناسم . این عبای روی دوشم را پدرتان چهار دهه پیش برای من دوخته است.
توضیح:خاطره ای از آقای محمد حکیمی ها
(396)
رعایت حال همسایگان
شیخ در احوال همسایگان بسیار مراعات داشت، گاه به درب خانه مان تشریف می آورد و می فرمود ، خدمت رسیدم تا احوال تان پرسم و دیداری تازه کنیم.روزی با دسته ای اسکناس به درب خانه مان آمد و فرمود ، این سهم ما برای تعمیر دیوار مشترک است که نیاز به تعمیر دارد. اگرچه در این امر قصوری متوجه خانه شیخ نبود و نمناکی حیاط ما موجب فرسایش دیوار شده بود ، اما شیخ با مراعاتی که بر احوال همسایگان داشت ، چنین فرمود . هر چند که پدر نیز احترام شیخ بسیار می داشت و از پذیرفتن آن پول خودداری کرد و خود مخارج تعمیر آن دیوار را به عهده گرفت.
شیخ بارها به درب خانه مان می آمد و از اهل منزل به سبب سر و صدای فرزندان عذر تقصیر می خواست که شیخ بر رعایت حال و احترام همسایه بسیار دقیق بود.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس میثم زرآبادی – حاجیه خانم افسر یعقوبی
(397)
رزق کافی و وافی
به شیخ عرض کردم خدا به شما یک خاور پر از اسکناس مباح بدهد ، فرمودند این دعا را مکن ، عرضه داشتم که به نظر دعای بدی نمی آید، فرمود که اگر این پول وفا نکند ، چه؟! عرض کردم پس چه بگویم ؟ فرمود بگو خدایا بر ما به اندازه کافی و وافی روزی عنایت فرما . آنجا بود که فهمیدم در مقابل عظمت شیخ ، عقل من چه قدر پار سنگ می برد!
توضیح:خاطره ای از حجت الاسلام نعمت الله رامندی
(398)
امامزاده حلیمه خاتون
شیخ در دورانی که بقعه امامزاده حلیمه خاتون (س) به نعمت برق درنیامده بود ، یکی از نذورش را هبه چلیک”بشکه کوچک” نفت برای روشنایی امامزاده قرار می داد. شیخ سخت بر این امام زاده معتقد و خود را مقید به زیارت مستمر ایشان می دانست.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(399)
پاسداشت بزرگان
روزی شیخ را حوالی شمال خیابان عبید زاکانی دیدم که ایستاده و فاتحه می فرستد . پرسیدم که این چه احوال است ؟ فرمود: بزرگی در این حوالی مدفون است و اکنون جهت ادای احترام بر ایشان ایستاده و فاتحه قرائت می کنم.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(400)
آداب فاتحه
چهار بند انگشتش را روی قبور مومنین می نهاد و می فرمود : دریچه ای باز می شود تا میّت ، شخص حاضر بر بالای قبر را ببیند.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حمید جباری – آقای یوسف دادگو
(401)
تزویج بنات
شیخ اگرچه در امر تزویج بنات بسیار سهل و خوش گمان بود و به صرف نیک نامی و ادای واجبات بر داماد رخصت نکاح فرزندانش می فرمود ، اما در خصوص دو دسته تمایلی به تزویج نشان نمی داد : اهل قشون و اتول داران صحرا.
البته در عهدی که شیخ فرزندان را تزویج می کرد ، شاغلین این دو مشغله شریف امروزین غالبا یا در زمره اهل زور بودند و یا بر لهوی مُصر و لذا نظر شیخ ناسنجیده نبود.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(402)
حجیّت نماز شیخ
در جوار منطقه درب کوشک که بعد از پیروزی انقلاب واحدهای مسکونی متعددی جهت مردم کم بضاعت توسط دولت احداث گردید، هماره بحث تشکیک غصبی بودنشان نقل محفل عوام بود. امام جماعت محله ( مسجد ثارالله) در تبیین این امر و عدم غصبی بودن این املاک بارها به نماز چند باره شیخ در مسجد محله و همچنین در منزل حقیر اشاره می کرد و آنرا بر این امر حجت می دانست.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج سید علی اصغر قافله باشی
(403)
کراهت فروش خانه
شیخ شدیدا از آنکه شخصی به هر جهتی خانه و کاشانه بدون خرید خانه دیگری فروشد احتراز می داد و بر کراهت شدید آن تاکید می نمود.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(404)
تفریح پر دردسر
هنگامه صبح که شیخ با جمع مجاورانش از جنب دکان قصابی ام می گذشتند به رسم مالوف آن روزگاران که مردم به دلیل فقدان ابزار سرمایش ، خرید خود را روزانه می کردند، ایشان و بالتبع جمع همراه مایحتاج روزانه شان را از من تهیه می کردند و من به واسطه دست پربرکت شیخ در همان بدایت روز دو برابر میزان درآمد دیگر هم صنفان روزی کسب می کردم. روزگاری گذشت و من جهت گذران اوقات فراغتم در دکان ، رادیویی خریدم .صبح ها برای شنیدن نوای ورزش زورخانه ای آن را روشن می کردم و مابعدش رادیو به پخش ترانه و آواز می پرداخت و من بی توجه به آن پیچش را نمی بستم. مدتی گذشت و از مشتری پربرکتی که نفس حضورش اجلّ از بیع و رزق روزانه ام بود ، اثری نمی دیدم . پرس و جو کردم که شیخ را چه پیش آمده که مدتیست راه کج می نماید و از دکان ما عبور نمی کند. شستم باخبر گشت که شیخ بی آنکه بر من تذکیری دهد از آنچه در این روزها بر دکان افزوده ام مکدرست و زحمت زیادی راه را بر خود هموار می کند تا از عقاب نیوشیدن آن ترانه ها بر امان ماند. آن جرثومه را که باعث قطع فیض و تقلیل رزق شده بود از خود بریدم و مدتی نگذشت که دوباره قدوم شیخ موجب برکت کسبم گردید .
توضیح:خاطره ای از مرحوم آقای اصغرمعصومی فر
(405)
اهمیت مستحبات
احدی از مجاوران به شیخ عرضه کرد که من فقط به واجبات عمل می کنم و مستحبات را به جای نمی آورم،شیخ با اینکه هماره بر انجام واجبات و ترک محرمات تاکید داشت ، نهی فرمود و گفت : مستحبات بسیار بر بالا بردن درجات آدمی موثر است .
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت- آقای دکتر حاج سید محمد نقی سیاه پوش
(406)
آداب زیارت اموات
شیخ توصیه می فرمود که بر هنگامه صبح به زیارت مردگان روید که ایشان را آگاهی بر احوال زمینیان بیش است.همچنین توصیه می فرمودند که در زیارت ایشان با یک حمد ، یازده توحید و یک آیت الکرسی همه رفتگان و آرمیدگان در خاک را یاد نمایید. البته در برخی روایات، قرائت هفت مرتبه سوره مبارکه قدر نیز مضاف موارد فوق وارد است.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج سید علی اصغر قافله باشی – آقای حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمد رضا سامت
(407)
صبر شیخ
روزی مرحوم ابوی با چهره رنگ پریده و عمامه خاک آلوده وارد منزل شد و در پاسخ سوالی که از ایشان بر آن احوال شد فرمودند: لغزش پا موجب این قضیه شده است.
لیکن چندی بعد دوستان نقل کردند :
شیخ پیاده از کنار خیابانی در شهر عبور می کردند که در همان خیابان انقلابیون افراطی مشغول تظاهرات بودند ،سرکرده آنها متوجه حضور شیخ می شود و با تحریک او همگی با شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه بسوی ایشان حمله می کنند، شدت حمله به حدی بود که عمامه ایشان بر زمین افتاد و در نهایت مردم و عابرین دور ایشان را گرفته و از مهلکه خارج میکنند.
تاسف ماجرا در آن بود که تعدادی از همین مهاجمین بعدها در جنگ کشته شدند.
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد حسن سامت
(408)
آداب سحر
شیخ مرا در اسحار ماه صیام در آن روزگاران که خبری از وسایط ارتباط جمعی نبود با آنکه کودکی بیش نبودم ، امر به زمرمه دعای معروف ” اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ بَهَائِکَ بِأَبْهَاهُ….” می فرمود تا سفره مان منور به این دعا گردد و سپس خود در مناجات سحرش به قرائت دعای مشهور ” یا مَفْزَعی عِنْدَ کُرْبَتی……” اهتمام می فرمود.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم ها فاطمه و سکینه سامت
(409)
دعای حفظ
متن دعایی که شیخ در زمان بمباردمان دژخیمان بعثی بین همه مجاورین توزیع نمودند :
بسم الله الرحمن الرحیم و هو المستعان و به نستعین
آیات و دعای حفظ از بلیات و حوادث باذن الله تبارک و تعالی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَلاَ يَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ فَاللّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّه إِنَّ رَبِّي عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ حَفِيظٌ إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ . و حَفِظْنَاهَا مِن كُلِّ شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ وَحِفْظًا مِّن كُلِّ شَيْطَانٍ مَّارِدٍ إِن كُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَيُعِيدُ وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ وَاللَّهُ مِن وَرَائِهِم مُّحِيطٌ بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌ فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ آیات فوق را همیشه با خود داشته باشد و هر صبح و شام بخواند.
(( ))
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بِسمِ الله و بِالله و مِنَ اللهِ و اِلَی اللهِ و فی سَبیلِ اللهِ و عَلَی مِلَّةِ رَسولِ الله صَلَی الله عَلَیهِ و آله ، اَللهُمَّ اِلَیکَ اَسلَمتُ نَفسی و اِلَیکَ وَجَّهتُ وَجهی و اِلَیکَ اَلجَأتُ ظَهری و اِلَیکَ فَوَّضتُ اَمری اَللهُمَّ احفَظنی بِحِفظِ الایمان مِن بَینِ یَدَیَّ و مِن خَلفی و عَن یَمینی و عَن شِمالی و مِن فَوقی و مِن تَحتی و ما قِبَلی وادفَع عَنّی بِحَولِکَ و قُوَّتِکَ فَاِنَّهُ لاحَولَ و لاقُوَّةَ اِلّا بِک (بِالله) این دعا را هر صبح و شام بخواند و در مواقع توجه خطر . و در هر صبح و شام خداوند تبارک و تعالی را به عظمت و صفات جمال و جلال یاد کند و کافی است برای این منظور این آیات را بخواند : هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ حشر 22-24
و بعد بگو خدایا خودم را با آنچه به آن احاطه دارم امروز (یا امشب) و همه اوقات به تو سپردم. و بگوید اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد و عَلِيّ و فَاطِمَةَ و الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْن و عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ و الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتَُ اللَّهِ علَیهم اَجمَعین خُلَفاءُ اللهِ فی أرْضِهِ و حُجَجُ اللهِ عَلی خَلقِهِ وَ اُمَنائِهِ فی بِلادِه اللّهُمَّ صَلِّ علَیهم اَجمَعین اَفْضَلَ ما صَلَّیْتَ عَلى اِبْراهِیمَ وَ آلِ اِبْراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَّجِیْدٌ
و بعد خطاب به آنان صلوات الله علیهم اجمعین نماید و بگوید خودم را با آنچه به آن احاطه دارم امروز (یا امشب) و همه اوقات به شما سپردم و نیز هر صبح و شام سه مرتبه بگوید بین دو صلوات اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی فِی دِرْعِکَ الْحَصِینَةِ الَّتِی تَجْعَلُ فِیهَا مَنْ تُرِیدُ
توضیح:خاطره از خانم نرگس سامت –تصویر سندی که در پیوست آمده است به خط خود ایشان است .
آقای دکتر حاج سید محمد نقی سیاه پوش- این دعا را ایشان به خط خودشان نوشته و در هنگام اعزامم به جبهه به من عطا فرمودند.
(410)
مراقبات مرحوم حافظیان
شیخ بر نصب حرز مشهور مرحوم حافظیان به عنوان حفظ هر ابنیه و امکنه ای تاکید داشت و در شدائد و گرفتاری ها بر بهره جستن از دستور العملی مشهور به “بخور” ایشان صحه می گذارد.
توضیح:تصویر این حرز در انتهای کتاب خواهد آمد – تهیه بخور مرحوم حافظیان در مشهد میسر است
(411)
تلگراف شیخ
بدایتی که از نجف آمده بودم برای ماه صیام از قم به فومن می رفتم ، بین راه در قزوین خدمت شیخ می رسیدم و عرضه می داشتم ، هر گاه حلول ماه شوال برای شما یقین آمد بنده را نیز مطلع فرمایید و اینگونه بود که در آن سال ها چون تلگراف شیخ در مورد حلول ماه نو به دستم می رسید خیالم راحت می شد و بسیار خوشحال می شدم.
توضیح:خاطره ای از مرحوم آیت الله بهجت (به نقل از آقای حاج محمد سامت)
(412)
فتوای حلول ماه نو
احدی از مقلدین مرحوم آیت الله خوئی بعد از ارتحال ایشان در خصوص باقی ماندن بر فتوای ایشان در اثبات حلول ماه نو به محض رؤيت در هر یک از بلاد اسلامی و جواز آن بر بلاد دیگر سوال کرد. شیخ با اشارت دست فرمودند در این مساله بر مرجع حیّ اعلم دیگری رجوع کنید و این مساله را از ایشان مقلد نباشید.
توضیح:خاطره ای از سرکار خانم دکتر مینا جباری
(413)
اعاده نماز احتیاطی
شیخ از اینکه نماز واجبی که صحیحاً بجا آورده شده از باب تردید در صحت قضا گردد احتراز می دادند و تاکید بر دقت در وقت نماز می فرمودند.
توضیح:خاطره ای از آقای مهندس حمید جباری
(414)
دعای رفع همّ و غم
از همان بدایت کودکی ، شیخ بر ما آموخته بود با دیدن خواب های آشفته به ذکر دعای زیر با قرائت سوره اخلاص بر چهار سوی پناه آرید تا خداوند هر آنچه شرّ است از جمیع جهات دور گرداند:
اللّهمّ لا خیر إلّا خیرک، و لا طیر إلّا طیرک، و لا إله غیرک ،اللَّهُمَّ لا يَأتى بالحَسَناتِ إلاَّ أنتَ وَلا يَدْفَعُ السَّيِّئاتِ إلاَّ أنْتَ ولاحوْلَ وَلا قُوَّةَ إلاَّ بِالله الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(415)
ما نگوییم بد و میل به نا حق نکنیم
چون به تمجید مراجع حوزه نجف ، مقام شیخ نزد مردم نیک پاس داشته می شد و مامومینش افزون بر دیگر طاق های مسجد گردید ،احدی از ائمه مسجد با ظن آنکه شاید تاثیر بُعد و قرب در تکثر مامومین باشد از شیخ می خواهد به طاق ایشان آید تا شاید در طاق شیخ ، مامومینی فراوان همچون گذشته جمع شوند. مدتی گذشت و تغییری در جمعیت با این جابجایی فی مابین شیخ و ایشان به بار ننشست. چون این بار مجدد تقاضای بازگشت شیخ به طاق را کرد ، شیخ که از این منزاعات به تنگ آمده بود ، کنج منزل و خلوت اختیار نمود . مردم چونان از غیبت شیخ و علت آن آگاهی یافتند با سلام و صلوات شیخ را به مسجد همراهی می کنند و شیخ را به طاق و رواق قبلی اش باز می گردانند.
خلوت‌گزیده را به تماشا چه حاجت است؟
چون کوی دوست هست، به صحرا چه حاجت است؟
حافظ! تو ختم کن که هنر خود عیان شـود
با مُــــــــــــــــدعی نزاع و مُحاکا چه حاجت است؟
توضیح:خاطره ای از آقای حاج محمد سامت
(416)
سفر
شیخ از آنکه سفری بر شباهنگام واقع شود احتراز می داد و بر کراهت آن تاکید داشت.
توضیح:خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت
(417)
در ماتم فراق
شهر قزوین شد عزادار ای پسر از فراغ دوری اون تـــــاج سر
از ازل بودی تو رهــــــبر سامتا از برای شهر قزوین تــــاج فر
ای عزیزان جمله بی بابا شــدیم دیده مان هرگز نبیند اون پدر
شهر قزوین رهبرش سامت بودی سامتا رفتی نیایـــــــی تو دگر
من عظیمی ، دخـت آن بابا بُودم همچو گشتم در زمانه بی پدر
توضیح:شعر از حاجیه خانم قمر تاج عظیمی
(418)
توصیه ای از وصیت نامه
سفارش به اولاد و احفاد:
…. خدا را همیشه ناظر اعمال خود بدانند و از طریقه مستقیم شرع که فقها رضوان الله علیهم بیان فرموده اند منحرف نشوند و از نماز غفلت ننمایند و حتی الامکان سعی نمایند که در اول وقت با شرایط انجام دهند و روزانه از مال خودشان هر چند مختصر هم باشد برای حقیر و والده خود صدقه بدهند و روزانه به قرائت قرآن مجید ولو سوره مبارکه فاتحه الکتاب و سوره مبارکه توحید ما را یاد نمایند و روزانه صلوات بر محمد و آل محمد ولو یک مرتبه هم باشد برای ما هدیه نمایند.
توضیح:متن مذکور از وصیت نامه استخراج شده است .
(419)
نان و نعمت
یکی از منسوبین صدّیق ، از شباهنگام ارتحال شیخ، رویایی ناب به خاطر می آورد که در کوی منتهی به کاشانه ی ایشان ، با اشک و فغان و درد نهان ، نانی به کف دست می آمدم. ناگاه ، یکان یکان نان ها از دست به زمین افتاده و من در این احوال فریاد می آوردم که نعمت از دست رفت . به هنگام هشیاری ، دیدم که نعمت از دست رفت.
توضیح: خاطره ای از حاجیه خانم مریم شهیدی
(420)
حوض کوثر
به رسم آیین تشییع بزرگان پیکر مقدسش را بر سجاده و مکانی که سال ها بر آن در مسجد شهر به طاعات و عبادات مشغول بود تا به صبح ، کفن پوشان نهاده تا جمع مریدان در برش تا به صبح به بهانه ی رحیم ، رحمانیتی طلب نموده و تشییع را صبح پسین به جای آرند. در این احوال یکی از جمع خاندان در عالم خواب ، پدر را که کفن پوشیده در کنار حوض مسجد و با نظاره جمعیتی انبوه ، در حال دست یازیدن به سوی آسمان با ذکر “یا علی” مشاهده می نماید، گویی آنجا حوض کوثر و تشنه در طلب ساقی آن است.
توضیح: خاطره ای از حاجیه خانم سکینه سامت

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس