چهلم مزار

این یادگار نامه به همت احفاد و اولاد مرحوم آیت الله میرزا رحیم سامت (ره) و به کوشش سرکار خانم مهندس باریک بین “از احفاد ایشان” در چهلم مزار شیخ تهیه گردید:
فصل اول
دوران زندگی از ولادت تا رحلت


تاریخ ولادت و نیاکان
حضرت آیت اله حاج شیخ رحیم قزوینی در ششم ربیع الثانی سال 1321 ( ه . ق ) برابر با 1281 ( ه . ش ) در خانواده ای مذهبی و مومن ، در شهر قزوین دیده به دنیا گشودند. ایشان فرزند میزا حسن از نوادگان مرحوم محمدبن فتح اله قزوینی ملقب به ملاّ رفیع هستند. نامبرده ( جد ایشان) از علمای قرن یازدهم هجری می باشند که عالمی فاضل، ادیبی کامل و شاعری ماهر بوده و در اشعار خود به واعظ تخلٌص می نمودند. به شهادت بعضی از فقرات تالیف گرانقدر ایشان ـ کتاب ابواب الجنان ـ از علم معقول نیز حظی وافر داشته . و در انشاء نظم و نثر کم نظیر و در وعظ و خطابه بی نظیر بوده است و بالجمله آن بزرگ مرد به فنون کمالات صوری و معنوی آراسته و از اخلاق رذیله پیراسته و از شاگردان مرحوم خلیل قزوینی است .((1))
از سروده های معروف اوست :
واعظ اگر چه امر به معروف واجب است کاری مکن که قلب گنهکار بشکند
قابل ذکر است که نیاکان مرحوم سامت از اهل علم و فضیلت و تقوی بوده اند ، پدر واعظ قزوینی نیز از علمای بزرگ بوده و فرزندان ایشان نیز به ترتیب هر یک دانشمندی برجسته و صاحب تالیفات مهم بوده اند.

ایام کودکی و فراگیری مقدمات علم و همچنین اشتغال در بازار
حضرت آیت اله سامت در ایام کودکی از عنایات و تربیت پدر و مادر بهرمند بوده اند . همین که آمادگی برای خروج از خانه و رفتن به مکتب خانه هایی که به منظور فراگیری و دستور زبان فارسی و قرائت قرآن و آموزش مسائل دینی فراهم آمده بود ، را در خود یافتند ، به همراه همسالان به آن مکتب خانه ها رهنمون گشتند .از همان اول عشق و علاقه خاصی به عبادت و پرستش خداوند متعال داشتند که این امر ایشان را به سوی مساجد و معابد شهر می کشید.
مرحوم میرزا حسن ( پدر مرحوم سامت ) که مجلس تعلیم قرائت قرآن برای مومنین و اطفال را داشتند ، هرگاه موضوعی پیش می آمد که مانع ادامه کار بود ، فرزندشان ( مرحوم سامت ) را با وجود اینکه نوجوانی بیش نبودند برای ادامة تدریس و تعلیم متعلمین جانشین خود قرار می دادند.
آیت اله سامت سیکل اول دبیرستان جدید التاسیس آن زمان را به پایان رسانیده و به علت دائر نبودن کلاس های بالاتر از آن در قزوین ، به ناچار قسمتی از نوجوانی را در بازار گذراندند.

ورود به حوزه علمیه قزوین
به گفته خود ایشان معاشرت با دوستان اهل علم منجمله مرحوم آقا سید احمد حاج سید جوادی ( عماد ) گرایش به تحصیل علوم دینی را در آن حضرت تقویت نمود . معظم له در سن بیست سالگی به حوزه علمیه قزوین قدم نهادند و به مدت پنج سال با وجود اشتغال در بازار مجٌدانه مقدمات علوم عربیت و منطق و قسمتی از فقه و اصول را پیگیری می نمودند. در همان اثنا ، چند سال نیز در مدرسه دیانت ـ دومین مدرسه جدیدالتاسیس قزوین ـ به تعلیم و تدریس اشتغال داشتند.
اساتید مرحوم سامت در حوزه علمیه قزوین مرحوم سید هبه اله تلاتری ، حاج شیخ محمد تقی مدرسی ، علامه سید موسی زرآبادی و حاج میرزا محمود رئیسی و حاج شیخ علی اکبر الهیان و بارزترین آنها مرحوم حاج شیخ یحیی مفیدی بودند که ایشان بسیار در ترغیب و تشویق حضرت آیت اله سامت در ادامه راه روحانیت و پیمودن آن راه تاثیر داشته اند . بی مناسبت نیست مطلبی که مرحوم آیت اله سامت به عنوان خاطره ای از محضر درس آن بزرگ نقل می کردند در اینجا ذکر گردد: (( وقتی هنوز قزوین بودم و خدمت مرحوم مفیدی مطٌول می خواندم؛ روزی سر درس ، ایشان عبارت مشکلی را از مطٌول مطرح کردند و گفتند (( هرکس این عبارت را فهمیده برای من بنویسد و بیاورد . من آن عبارت را مطالعه کردم و معنای عبارت را از طلبه ای مانند ما ( در سطح معلومات مقدماتی ) انتظارش نمی رفت نوشتم و برای ایشان آوردم . ایشان وقتی عبارت را مطالعه کردند، فرمودند : (( بر شما واجب است که برای ادامه تحصیل به نجف بروید.))

تحصیل در حوزه علمیه قم و اصفهان
با استعداد و نبوغ فوق العاده ای که در ایشان وجود داشت و شیرینی و حلاوت علوم دینی و عربیٌت ، عزم خود را بر ادامه این راه جزم کرده و عازم شهر مقدس قم شدند و در جوار بارگاه ملکوتی حضرت معصومه علیها السلام اقامت گزیدند . در این مدت سطح را نزد عالمانی چون شیخ حسن نویسی ، میرزایی همدانی و مرحوم آیت اله حجت کوه کمری فرا گرفتند و همچنین می توان از دیگر اساتید ایشان در این حوزه پر برکت حاج میرزا یحیی مفیدی قزوینی که در آن زمان در قم اقامت داشتند و شیخ ابوالفضل مفسٌر را نام برد.
سپس جهت پیشبرد اهداف عالیه خویش به اصفهان که در آن هنگام حوزه علمیه آن تا حدودی رونق داشت رحل اقامت افکندند و مدتی را در مدرسه معروف نیماورد که جایگاه بسیاری از دانشمندان بزرگ بود گذراندند. اساتید ایشان در اصفهان حضراتی چون سید مهدی درچه ای ، سید محمدعلی نجف آبادی و حاج آقا رحیم ارباب بودند.
پس از اقامت در اصفهان مجدداً برای تکمیل دروس مورد نظر خود به قم مراجعت نمودند.

ورود به حوزه علمیه نجف اشرف و تحصیل در آن مکان
شور و عشق رسیدن به مراحل بالایی از دانش و عرفان و علوم الهی در افکار ایشان قرار را از معظم له سلب نموده بود ؛ لذا همواره سفارش اکید استاد مرحوم مفیدی را مبنی بر لزوم عزیمت به نجف اشرف به یاد می آوردند ، در نتیجه بااشتیاق تمام و سینه ای مالامان از عشق و امید وارد نجف شدند . ایشان خاطره ذیل را از زمان ورود شان به آن شهر مقدس چنین نقل می کردند : وارد نجف شدم ، کسی را نمی شناختم ، مثل بسیاری از تازه واردها غریب و تنها بودم . یکسره وارد حرم مطهر مولی الموحدین آقا امیرالمومنین (ع )شدم. پس از زیارت عرض کردم : آقا من تنها و غریبم . آمده ام در کنار مرقد مطهر شما علوم اهل بیت را فرا بگیرم . هیچ کس را نمی شناسم که مرا راهنمایی کند و دستم را بگیرد از شما بهترین حجره را در بهترین مدرسه ها می خواهم پنج ساله هم به درجه اجتهاد برسم . طولی نکشید که به لطف الهی و توجه و عنایت آن بزرگوار، بهترین حجره در مدرسه نصیب من شد . ولی مدتی را که به حضرت امیر ( ع) عرض کرده بودم برای رسیدن به درجه اجتهاد تبدیل به ده سال شد.
ایشان عمده خارج فقه و اصول را در خدمت آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی ( اعلی اله مقامه ) مرجع منحصر شیعیان در عصر خود ، آقا ضیاء عراقی اصولی نابغه فراگرفتند و به گفته خود آن مرحوم ( سامت ) تا روز بازگشت به قزوین درس مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی را ترک نکردند و مقید بودند که بدون وقفه در فقه ایشان شرکت بجویند . همچنین دو دوره اصول را نزد مرحوم آقا ضیاء عراقی گذراندند که تقریرات دوره اول به طور کامل به دستخط معظم له موجود است .
مرحوم آیت اله سامت در وصف احوال اساتید خود چنین می فرمودند: « مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی ، مرد فوق العاده ای بود برفقه خیلی مسلط بود و بر این فن تبحّر داشت . بر کرسی تدریس که قرار می گرفت ، وسائل الشیعه را باز و روایت های مربوط به بحث را قرائت می کرد ، آنچنان دسته بندی شده و جذاب مطلب را ارائه می داد که انسان خسته نمی شد .
ایشان از نظر هوش و ذکاوت فوق العاده بود . روزی یکی از دوستان به نام آقا شیخ علی مشکوه ، که قصد داشت به ایران بازگردد رفته بود خدمت مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی برای خداحافظی و گرفتن اجازه نامه . وقتی از محضر آقا سید ابوالحسن اصفهانی برگشت دیدم می خندد . گفتم چرا می خندی ؟ گفت امروز چیز شگفت انگیزی دیدم . بیست سال پیش ، وقتی آقا سید ابوالحسن اصفهانی به حال اعتراض عراق را ترک کرده و به ایران آمده بود . در قم به خدمت ایشان رسیدم و اجازه نامه ای از محضر ایشان گرفتم . اکنون پس از بیست سال که از آن زمان می گذرد به خدمت ایشان رسیدم تا اجازه اجتهاد را بگیرم ،فرمود : آن اجازه که در قم به شما دادیم چه کردید ؟ این واقعاً از فردی چون ایشان ، با آن همه اشتغال ، آن هم در سن کهولت امر عجیبی بود. عجیب تر اینکه ایشان محٌرر نداشت . خود ایشان ، به همه استفتائات و نامه ها پاسخ می داد که کار بسیار سنگینی است . اما مرحوم آقا ضیاء عراقی ، ایشان در تدریس خیلی پشتکار داشت و پر حوصله بود . به یاد دارم در مرض فوت ایشان ، با جمعی از دوستان به عیادت وی رفتیم. در همان حال گفت :
راجع به فلان مساله به نظر جدیدی رسیده ام که پس از رفع کسالت مطرح خواهم کرد که متاسفانه بهبود نیافتند و چشم از دنیا فرو بستند و به دیار باقی شتافتند. به خاطر همین شدت علاقه به تدریس و شاگرد پروری بود که بارهای بار می گفت : « خدا را شاکرم که مرجع نشدم و این مسئولیت به دوش من قرار نگرفت »
و بعضی از اساتید مرحوم سامت در حوزه علمیه نجف اشرف حاج شیخ محمد حسین نایینی، حاج شیخ محمد حسین کمپانی غروی ، حاج میرزا ابوالحسن مشکینی ، شیخ موسی خوانساری ، حاج شیخ کاظم شیرازی و محمدرضا آل یاسین می باشند.
بی مناسبت نیست که در اینجا خاطره ای که ایشان از زمان تحصیل در نجف اشرف نقل می نمودند ذکر گردد: « در مضیقه مالی بودم و در حرم مولا امیرالمؤمنین ( ع ) با حال اضطرار نشسته بودم ، بدون اینکه حرفی بزنم حضرت آیه اله العظمی حاج سید ابوالحسن اصفهانی که در جای دیگری نشسته بودند و مرا با اشاره فرا خواندند و مبلغی پول به من دادند که مشکل مالی ام برطرف شد . »
و همچنین می فرمودند: « در تمام مدت ده سالی که در نجف اشرف بودم حتی یکبار هم ندیدم کبوتر یا پرنده ای بر روی گنبد حضرت علی بنشیند.به نظر می رسد رعایت حرمت و احترام بیش از حدّ مقام شامخ حضرت ایجاد می کند که چنین باشد . در خانه خدا نیز هیچ پرنده ای بالای بام کعبه نمی شیند. »
از لابه لای صحبت های مرحوم سامت چنین بر می آید که بهترین اوقات زندگی و شیرین ترین ایام عمر ایشان همان مدت اقامت ایشان در نجف اشرف و توفیقات حاصله از مجالس درس و بحث و محافل علماء و تشرف به زیارت ائمه معصومین بوده است.

اجازه نامه ها
مرحوم آیه اله سیدابوالحسن اصفهانی (قدس سره) و مرحوم آیه اله حاج سید عبدالهادی شیرازی ( اعلی اله مقامه ) در زمانی که آیه اله سامت در نجف اشرف برای تحصیل علوم دینی اقامت داشته اند ، با دستخط خودشان به ایشان اجازه اجتهاد داده اند . قابل ذکر است که آیه اله سامت نقل فرمودند: « وقتی که عازم قزوین بودم برای ملاقات مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی و خداحافظی خدمت ایشان رسیدم .ایشان مریض احوال بودم . حسب المعمول مکتوب هایی که از بیت ایشان صادر می شد به خط سایرین و امضاء ایشان بود ، لیکن با همان حال اجازه را به دست خودشان مرقوم فرمودند و گفتند : مقام شما از اینها بالاتر است و لیکن حال من بیش از این اقتضاء نمی کند.»
همچنین مرحوم آیه اله اصفهانی طی نامه ای که بسیار تعریف و تمجید از مرحوم آیه اله سامت نموده اند ، از قاطبه اهالی قزوین خواسته اند که از هرگونه احترام و تعظیم و مساعدت نسبت به ایشان دریغ ننماید و اسباب زندگی راحت و مناسب حال آن بزرگوار را فراهم نمایند و از متملکین قزوینی درخواست صرف همت برای مرتب ساختن وضع و آسایش ایشان نموده اند و اصرار داشته اند که ایشان چه قصد اقامت و یا مراجعت دارند کوتاهی در رسیدگی به ایشان نشود ، و این قضیه دلالت بر علاقه شدید و کثرت اهتمام مرحوم اصفهانی نسبت به اعتلای شان ایشان را می رساند . مشابه همین سفارش نیز حضرت آیه اله خوئی به این مضمون دارند: « سزاوار است مومنین نعمت وجود معظم له را مغتنم شمرده از محضر مبارکشان استفاده نموده ، در تعجیل و تبجیل لایق به مقام علمی ایشان حتی المقدور کوتاهی و خودداری ننمایند. »
حضرت آیه اله سامت از آیات عظام : میرزا آقا شیرازی اصطهباناتی ، سید عبدالهادی شیرازی ، سید ابوالحسن اصفهانی ، سید محسن طباطبائی الحکیم ، سید حسین بروجردی ، سید شهاب الدین مرعشی نجفی ، سید روح اله موسوی خمینی ، سید محمد رضا گلپایگانی ، سید محمود شاهرودی ، سید محمد هادی میلانی و سید ابوالقاسم موسوی خوئی اجازه در امور حسبیَه داشتند . همچنین ایشان از آیه اله سیدابوالحسن اصفهانی ، آیه اله سید عبدالهادی شیرازی و آیه اله سید محمد هادی میلانی و … اجازه روایتی داشتند.
یکی از صفات مرضیه ایشان این بود که در کارهای مشکل از خداوند متعال استخاره می نمودند تا آنچه خداوند صلاح می داند به آن عمل شود. بسیاری از مردم نیز مرتبا از ایشان درخواست استخاره می کردند و ایشان نیز با وجود این که وقتشان گرفته می شد هیچ گاه از پاسخ مثبت دریغ نداشتند .

اجازه استخاره کردن را از مرحوم آیت اله سید موسی زرآبادی ( قدس سره ) که از علماء بزرگ و صاحب کرامت شهر قزوین بوده اند داشتند و با این کیفیت اطمینان بیشتری بر ایشان حاصل شده بود که خداوند نظر مرحمت و التفات در امر استخاره و راهنمایی کارها خواهد داشت.

بازگشت و اقامت در قزوین
مرحوم آیت اله سامت ده سال در حالت تجرد در نجف اشرف به تحصیل علم و دانش و افاضه از محضر علمای بزرگ و اساتید حوزه در تحت عنایات حضرت امیرالمؤمنین (ع ) مشغول بودند . پدر بزرگوار ایشان چون حالت تجرد را بیش از آن بر ایشان مصلحت نمی دیدند لذا طی نامه ای از ایشان می خواهند که برای تشکیل خانواده به شهر خودشان قزوین مراجعت کنند ، با این مقدمه معظم له تصمیم به مراجعت می نمایند و با خانواده ای از اهل علم و ادب ( صبیه مرحوم شیخ ابوطالب فاروقی ) وصلت می کنند که حاصل این ازدواج فرزندانی صالح است و کوچکترین پسر ایشان همانند پدر طریقه روحانیت را پیشه کرده اند. پس از امر ازدواج ، علاقه شدیدی که برای ادامه تحصیل داشتند ایشان را از اقامت در قزوین باز می داشت و هوای بازگشت به نجف اشرف منتهای آرزویشان بود و قبل از آمدن به ایران نیز تمهید مقدماتی نموده بودند که بتوانند بدون ممانعت از جانب دولت عراق به آن کشور برگردند. از طرفی مرحوم مفیدی نیز که مرتبه علم و اجتهاد ایشان را مسلم و کافی می دانستند، نظر بر این داشتند که ادامه تحصیل لزومی ندارد لذا ترغیب و تشویق بر اقامت ایشان را در قزوین ترجیح می دادند و از طرفی دیگر مرحوم آیه اله اصفهانی نیز وجود معظم له را برای شهر قزوین لازم تر از ادامه تحصیل تشخیص داده بودند لذا دست تقدیر چنان رقم زد که ایشان با تفال به استخاره از رفتن به نجف منصرف شوند و اهل قزوین از وجود ذیجود ایشان بهره مند گردند. با وجود اینکه آن مرحوم داعیه ای بر شناساندن خود و اظهار فقاهت نداشتند بیشتر اهل فن نظرشان برآن بود که با وجود علمای بزرگی که در آن زمان وجود داشتند ، فقاهت ایشان در شهر قزوین ممتاز و در مرتبه عالیه ای بوده است .

فعالیت های اجتماعی و علمی
حوزه علمیه قزوین که از دیر زمان رونق بسزایی داشته است در آن زمان که ایشان به قزوین مراجعت می کنند در اثر سیاست رضاخانی و علل دیگر در حال رکود بوده و تعداد معدودی طلبه داشته است . بیشتر مدارس قدیم از طرف حکومت وقت غصب و برای آموزش جدید تحت تصرف وزارت فرهنگ قرار گرفته بود . فقط در مدرسه مولاوردیخان تعدادی طلبه ( در حدود پنج یا شش نفر ) حضور داشتند که مرحوم آیه اله سامت از همانجا فعالیت تدریس خود را آغاز و برای آنان جلسات درس و بحث دائر می نمایند . از برکت وجود آن بزرگوار حوزه علمیه قزوین به حرکت در می آید و به تدریج به رونق آن افزوده می گردد ، تا آنجا که با تلاش و سعی آن مرحوم و همکاری بعضی از علما تعدادی از مدارس از دست رفته مانند : التفاتیه و شیخ الاسلام به جایگاه اصلی خود بر میگردد و طلاب علوم دینیه در آنها ساکن می گردند. در مدت پنجاه سال اندی که مرحوم آیه اله سامت در قزوین ادامه حیات دادند همواره مشغول به وظیفه اصلی انبیا و اولیاء از نشر و ترویج احکام و تعلیم و تدریس علوم دینیه و رسیدگی به وضعیت حوزه و حفظ آثار پایگاه های علمی پیامبر و راهنمایان دین از مساجد و مدارس و تکایا کمال اهتمام را داشتند . بیشترین همت ایشان تدریس بود که اضافه بر تدریس سطح فقه و اصول به تدریس سطح فقه و اصول به تدریس خارج فقه نیز می پرداختند. در پنجاه سال اخیر شاید کسی مانند ایشان در تدریس شرح لمعه توفیق نداشته است زیرا از بدو ورود به قزوین تا آخرین سال حیاتش این کتاب با ارزش را برای طلاب علوم دینی تدریس می نمودند . اقامت نماز جماعت از اوایل ورود تا پایان زندگی در بزرگترین مسجد شهر قزوین ( مسجد شاه سابق و مسجد النبی فعلی ) از دیگر توفیقات معظم له بود. منجمله از فعالیتهای ایشان اخذ وجوهات شرعیه و زکوات از مومنین و صرف آنها در حوزه قزوین و شهریه ماهیانه طلاب و تعمیر اماکن متبرکه ( مساجد و غیره ) و ارسال مازاد آن به آیات عظام نجف و قم بود.

تقریرات
آثار قطعی ایشان که تا کنون به چاپ نرسیده عبارتند از :
1ـ تقریرات مباحث درس خارج فقه آقا سید ابوالحسن اصفهانی در طهارت ، بیع و حجَ
2ـ تقریرات کامل دروس خارج اصول فقه مرحوم آقا ضیاء الدین عراقی
3ـ تقریرات خارج فقه آقا ضیاء الدین عراقی در غصب ، قضاء و زکات
4ـ تقریرات خارج از فقه مرحوم آیه اله نایینی در خیارات
5ـ تقریرات درس خارج فقه مرحوم میرزا ابوالحسن مشکینی در صلات .
6ـ تقریرات درس اصول خارج اصول فقه آن مرحوم در مباحث حجّیت ظن و اصل برائت

رحلت
در اثر تربیت صحیح خانوادگی ، از کودکی تا جوانی و میانسالی تا پیری همیشه بدنی سالم و شاداب داشتند . با وجود اینکه در اثر کم خوردن غذا جثه ایشان لاغر بود لیکن از صحت و سلامت کامل برخوردار بودند. ملازمت بر کم خوری و رعایت آداب اسلامی در خوردن و آشامیدن و نشستن و خوابیدن و ورزش و پیاده روی موجب شده بود که هیچگاه به امراض ساده و یا مزمن مبتلا نگردند. . هنگام مطالعه و سایر اوقات مطالعه و سایر اوقات هیچگاه دیده نشده بود که ایشان در تنهایی یا حضور دیگران غیر از دو زانو یا چهار زانو بنشیند . به لم دادن و یا دراز کشیدن هیچ گاه عادت نداشتند ، همیشه مستقیم و راست می نشستند و فقط در موقع خواب بود که دراز می کشیدند و اغلب به پشت می خوابیدند. ابدا تداخل در غذا نداشتند و مشاهده نشده بود که بین صبحانه و نهار و شام به استثنای یک سیب که غالبا روزها تناول می کردند غذای دیگری میل کنند و در ابتدای سفره همیشه صرف مقداری نمک را لازم می دانستند و سفره را اینگونه خاتمه می دادند . با کیفیتی که از نحوه سلامت بدن آن مرحوم بزرگوار ذکر شد به نظر نمی رسید که مرگ طبیعی و اجل به زودی بر ایشان چیره گردد ، لیکن تقدیر برآن بود تصادفی ناگوار و کاملاً ناگهانی که در راه برگشت از مسجد رخ داد آن بزرگوار را از پای در آورد و با این همه رنج و مشقت و درد و فشار که حدود دو ماه پس از تصادف تحمل کردند ، هیچگاه ناراضی از این وضعیت نبودند و همیشه صابر و شکور ، ذکر خداوند را می گفتند و از همراهان و ملاقات کنندگان طلب آمرزش می کردند . در ایامی که در بستر بیماری خوابیده بودند کمتر دیده شده بود که لبهای ایشان از ذکر باز بایستد. پرستاران از سکوت و تحمل و عدم اظهار درد ایشان تعجب می کردند و همیشه برای بهبودی آن بزرگوار از خداوند متعال دعای خیر داشتند. در حین اینکه مرض ، ایشان را به شدت رنج می داد لکن حواس ایشان برای رعایت آداب و اخلاق اسلامی و انسانی که طبیعی وجودشان بود کاملاً آگاه بود و جذب عمل می کرد . هر پزشک که بر سر بالین ایشان می آمد قبل از اینکه از درب منزل خارج شود به فرزندان یا آشنایان که حضور داشتند تاکید می کردند حق طبابت را در همان زمان بپردازند . قابل ذکر است که یکی از نوه های ایشان در آن حین که احوال ایشان شبیه به بیهوشی بود در پایین تخت ایشان قرآن می خواند آن مرحوم فرمودند که قرآن را کنارتر ببر که دست بی وضو که احیاناً از تخت آویزان می شود با قرآن برخورد نکند. همواره در آن حال که اغلب بین بیداری و بیهوشی بود از اقامه نماز سئوال می کردند که نماز ایشان از اول وقت تجاوز نکند. بعضی مواقع چند ساعت قبل از وقت نماز شاید بیست بار سئوال کرده بودند که آیا وقت نماز رسیده است یا نه .
یکی از عادات مرحوم آیه اله سامت این بود که به چهار انبیاء بسیار ارادت داشتند و غالباً به زیارت آن بزرگواران مشرف می شدند و در این مورد این شعر نیز سروده خود ایشان است :

روضه چار انبیاء با صالح بــــــــن مجتبی کن زیـــــــــارت از سر اخلاص تا یابی صفا
نام نیک انبیاء ایــــــن باشد ای اهل والا یک سلام و یک سلوم و یک سهولی،القیا

که در همان حرم مطهر با خط زیبا کتابت شده و بر روی درب آن مکان متبرک قابل مشاهده است . همچنین معظم له در روزهای جمعه به زیارت اهل قبور و امامزاده حسین می رفتند . بعضی مواقع که یکی از فرزندان و یا احفادشان همراه بود پس از زیارت قبر پدر و عمویشان مرحوم آقا حسین ، که در صحن امامزاده حسین قرار دارد ، تاکید می کردند که جایگاه ابدی ایشان باید بین این دو قبر باشد و احیانا با نوک عصای خویش به آن محل اشاره می کردند ؛ گویی که خبر داشتند که مضجع شریف و خوابگاه ابدی ایشان آنجا خواهد بود . پس از فوت ایشان که این موضوع با هئیت امنای امامزاده حسین مطرح شد ، عنوان نمودند این مساله بسیار بعید است ، زیرا که اداره اوقاف دستور اکید صادر کرده که دفن در آن قسمت ممنوع است ، همچنین هیئت امنا نیز طی صورت جلسه ای این امر را تصویب کرده اند و مشکل تر از همه امور آن مکان بتون آرمه مسلّح شده است که تخریب آن بسیار سخت و مشکل می باشد .
با وجود این مسائل تصمیم گیری در این باب را به اداره کل اوقاف محول کردند . موضع اداره کل اوقاف درباره این درخواست و قبول این امر غیر قابل تصور و دور از ذهنیت بود چون جناب آقای جعفری مدیر کل اداره اوقاف با کمال اشتیاق از قبول این امر استقبال نمودند. البته سفارش امام جمعه محترم قزوین نیز موثر بود بدین ترتیب بعضی از دست اندر کاران همچون آقای حاج رمضان خوش اندام اقدام به تخریب آن محل نمودند و با کمال همکاری تا مرحله نصب سنگ ، منتهای ارادت و محبت قلبی خود را نسبت به آن بزرگوار اثبات کردند . مرحل حمل پیکر پاک ایشان از بیمارستانی در تهران تا قزوین و غسل شبانه ایشان در مسجد النبی و تکفین ایشان با آن کیفیت بسیار مطلوب و تشییع و تدفین و قرائت وصایای حین دفن و آن ازدحام باشکوه و عظمت ، در آن هوای مناسب گویی از مسائلی بود که همواره دست غیبی کمک آن برنامه ها بود و شاید گزاف نباشد که ادعا کرد حضرت صاحب ( عج ) نیز در تشییع این شاگرد بنده درگاهش شرکت داشتند لیکن چشم بیننده می خواست که بتواند آن جمال مبارک را ببیند . شاهد بر این مدعی خوابی است که بعضی از مومنین چنین دیده بودند که امام زمان( عج ) در داخل قبر مرحوم آیه اله سامت با ایشان صحبت می کنند و همچنین این ادعا از اینجا سرچشمه دارد که مرحوم آیت اله سامت بی حد و اندازه ارادت به پیامبر ( ص ) و حضرت فاطمه ( ع ) و ائمه اطهار داشتند و در روزهای شهادت و وفات آن بزرگواران همیشه مجلس سوگواری برگزار می نمودند و با یک عشق و علاقه خاصی در خدمت مردم بودند و اشک می ریختند ، همچون عاشق دلباخته ای که همیشه با سوز و گداز و شور شوق انتظار دیدار معشوق خود را دارد و سرانجام این عالم ربانی و فقیه بزرگوار در بیست و چهارم بهمن 1378 ( ه ش ) برابر شد با هفتم ذی العقده سال 1420 ( ه . ق ) جان به جان آفرین تسلیم نمودند.

مرثیه ای در سوگ حضرت آیه اله سامت

آه از غمی که بر دل و جان چون شرر نشست
بگداخت سینه را و بشد طاقتم ز دست
دردا و حسرتا و فسوسا که سروری
رخت از جهان به سوی خدای جهان ببست
جز خیر و پاکی و برکت از وجود او
ظاهر نگشت ، بر این خلق شاهدست
یک دم نشد برون ز زبان و ز قلب او
ذکر خدا که عاشق حق بود و حق پرست
گویی که حب محمد و آل او
با جان او سرشته شده از دم الست
هر جا قدم نهاد در رحمت خدا
بگشاده گشت و حلقه اندوه و غم گسست
با گریه شبانه به درگاه ذوالجلال
تا وقت آفتاب دو چشمان خود نبست
با زهد و جهد و کوشش بی حد به راه دوست
روزانه و شبانه تن خویش را بخست
دریای علم بود ، ولی از فروتنی
در انزوا و عزلت و فقر و رضا نشست
سامت چگونه هجر تورا تاب آورد
پشتش زدرد فرقت تو بی گمان شکست

مهندس محمد حسین سامت فرزند مرحوم آیه اله سامت ( قدس سره )

فصل دوم
فضائل اخلاقی و خاطرات

آداب نماز و تاثیر آن بر زندگی
دو سه سالی پس از مراجعت حضرت آیت سامت به قزوین آیت اله مفیدی استاد ایشان دچار بیماری شده و توان اقامه نماز را در مسجد نداشتند لذا حضرت آیت اله سامت را به جای خویش به مسجد می فرستادند. عده ای خدمت مرحوم مفیدی رفته و سئوال کرده بودند که آیا ما در نماز جماعت آقای سامت شرکت کنیم یا نه ، آن مرحوم فرموده بودند که اگر آیت اله سامت نماز بخوانند من به ایشان اقتدا می کنم .
بدین ترتیب پس از فوت مرحوم مفیدی ، آیت اله سامت به جای ایشان نماز خواندند .
ایشان تا چند سال پیش همواره نماز صبح را در مسجدی که در جوار منزلشان بود ( مسجد ملا باشی ) اقامه می نمودند و برای نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشا به مسجد النبی رفته و مومنین نمازگزار را به فیض می رساندند . ولی در سالهای قبل فوت به علت کهولت سن تنها برای نماز ظهر و عصر به مسجد می رفتند و نمازهای دیگر را در منزل به جماعت اقامه می نمودند.
عشق و علاقه حقیقی به خداوند موجب می شد که ایشان هر روز مدت زمانی مانده به اذان صبح از خواب برخیزند و به نماز دعا و اذکار مخصوص مشغول شوند. نماز شب ایشان در هیچ شبی ترک نشده و اگر به دلیل انجام نمی شد حتماً قضایش را به جا می آورند. آن بزرگوار همواره و به خصوص در نماز شبهای خود برای اقوام و آشنایان و همچنین برای همه مومنین دعای خیر می نمودند و از خداوند هدایت آنان را طلب می کردند . ایشان همواره مراقب بودند که صدای عبادتهایشان در شب مزاحم استراحت اهل منزل نشود با این وجود فرزندان ایشان نقل می کنند که گاهی از صدای گریه ایشان از خواب بر می خاسته اند. مرحوم سامت نیم ساعت مانده به طلوع آفتاب تک تک افراد منزل را با جمله « الصوه یرحکم الله » برای اقامه نماز بیدار می نمودند.
ایشان به نماز اول وقت و همچنین به تعقیبات نماز اهمیت زیادی میدادند و همواره بین نماز مغرب و عشا ایشان فاصله ای تقریبا طولانی بود و اهل منزل را نیز به دعا و مناجات در این زمینه سفارش می نمودند . در مورد اعمال مستحبی نیز توصیه می کردند که « قیل یدوم خیر من کثیرلایروم» یعنی کمی که ادامه داشته باشد بهتر است از زیادی که بر آن مداومت نشود و هر چند عبادات مستحبی و تعقیبات نماز ایشان زیاد بود ولی همواره بر آن مداومت می کردند.

برکت دست و برکت وجود
یکی دیگر از خصوصیات آن عالم بزرگوار برکت دست ایشان بود ، با اینکه مبالغ پرداختنی خیلی زیاد نبودند ولی به علت تبرک دست مشکل را حل می نمودند. یکی از مومنین چنین نقل می کند « فرزندم سرطان داشت و از ایشان درخواست وام کردم ، فورا به پرداخت وام اقدام نمودند . قسم می خورم که با گرفتن وام و خرج کردن آن برای درمان فرزندم ، او روز به روز بهتر شد تا سلامت کامل حاصل گردید. و این امر را به علت برکت دست آن بزرگوار می دانم .» در این مورد شخص دیگری نیز این گونه بیان می کنند : « من و همسرم که طلبه هستند زمینی داشتیم و پنج سال بود که آرام آرام به ساخت خانه می پرداختیم . مقداری پول به دستمان رسید و تصمیم گرفتیم با گرفتن وام اراده به ساختن خانه بکنیم . از بسیاری از مکانها درخواست وام کردیم ولی در همه حال جواب منفی بود . شوهرم به خدمت آیت اله سامت آمدند و درخواست خود را بیان نمودند و آن بزرگوار بلافاصه صد هزار تومان به او دادند . صد هزار تومان و مقداری پول را روی هم گذاشته و مصمم شدیم . برکت آن پول بسیار زیاد بود به طوری که مبالغ دیگر نیز به دستمان رسید و پس مدتی کار خانه به پایان رسید و من اطمینان دارم که برکت پول ایشان ما را صاحب خانه کرد .
دو روز پیش از ارتحال یکی از بستگان آن بزرگوار در عالم رویا دیده بودند که گویا به زودی برکت بزرگی را از دست خواهند داد که این گونه هم شد به یکی از مومنین نیز در عالم خواب چنین الهام شده بود که خداوند شهر قزوین را بخاطر دو نور از بالا محافظت می نماید که یکی از این دو نور حاج آقا سامت است . حدود روئیت این خواب حدود دو سال پیش از ارتحال آن عالم بزرگ بوده است . مسلماً با رفتن چنین نوری شهر قزوین در تاریکی و ظلمت فرو رفت ، که شاهد بر این ادعا خوابی است که یکی از احفاد آیت اله سامت در لحظه ارتحال ایشان و در سحرگاه بیست چهارم بهمن ماه چنین دیده بودند که یکبار شهر قزوین خاموش گردید و تمام دیوار های شهر سیاهپوش شد و مردم به عزاداری می پرداختند . بدین ترتیب وجود پر برکت معظم له مایه سکینه و اطمینان خاطر یک منطقه و حومه آرامش و قلوب مومنین بود.

علل موفقیت برخی از توصیه ها و دعا های سفارش شده
حضرت آیه اله سامت علت موفقیت خود را لطف و عنایت الهی ، تقوی ، علاقه فراوان ، تلاش ، پشتکار و مطالعات خویش در این راه را ذکر کرده اند و به گفته خود ایشان روزه هایی که برای رسیدن به موفقیت می گرفتند از عوامل دیگر است. یکی دیگر از خصوصیات آن بزرگوار به قول خود ایشان این است که همواره سعی بر این داشته اند که مطالب و مسائل را در حین یادگیری به خوبی درک نمایند .
اغلب دیده شده بود در پاسخ افرادی که از ایشان درخواست موعظه و نصیحت می کردند آیه شریفه « و من یعمل مثقال دره خیرا یره » ((2)) را تا آخر می خوانند و می فرمودند این آیه حجت را بر بشر تمام نموده است . بهترین موعظه درک معنای واقعی این آیه و عمل به محتوای آن می باشد . حدیثی را از کتاب بحارالانوار نقل می فرمودند که میّس بن عاصم همراه بعضی از بادیه نشینان خدمت رسول ( ص ) رسیدند و درخواست موعظه نمودند آن حضرت پاسخی بسیار آموزنده و دلنشین را عنوان فرمودند .
میّس اظهار کرد که ای کاش این حدیث به صورت شعر باشد تا بتوانیم حفظ کنیم و ماندگار باشد . حضرت فرمودند شاعر معروف حسان بن ثابت را حاضر کنند ولی قبل از حضور او میّس بن عاصم برگردان آن حدیث را به شعر بیان کرد که ترجمه فارسی آن چنین است :
تنها همراه انسان در قبر عمل اوست پس در انتخاب آن دقت شود
پس از مرگ ناگریزی همان اعمال را برای روز حساب عرضه کنی
برنامه ها را طوری طوری تنظیم کن که عملی که خدا نپسندد نبری
زیرا همنشین انسان چه پس از مرگ و چه قبل از آن فقط عمل اوست
در واقع انسان میهمان خانواده خود است که پس از مدتی کوچ می کند.
از دیگر سفارشات مرحوم سامت این بود که می فرمودند تقوای خود را فراموش نکنید و از آن جمله روزی دو رکعت نماز هدیه به امام زمان (عج) بخوانید و صدقه ای هم برای سلامتی ایشان کنار بگذارید . ایشان در وصیت نامه خود به اطرافیان و آشنایان و جمیع مومنین سفارش نموده اند که تقوای را پیشه خود قرار داده ، از مخالفت پروردگار تعالی کاملاً خود را حفظ نمایید .
همچنین ایشان همواره به طلابی که برای موعظه مردم به بالای منبر می رفتند سفارش می نمودند که هیچ گاه مطالعه را قبل از صحبت فراموش نکنند. ایشان در زمان حیات همواره در وفات هریک از چهارده معصوم مجلس توسلی برگزار می نمودند لذا در وصیت نامه ذکر کرده اند برای هر یک از فرزندان که میسر باشد این توسل را ادامه بدهد.
حضرت آیه اله سامت به ترک مکروهات و انجام مستحبات اهمیت زیادی می دادنند و دیگران را ابتدا به انجام واجبات و ترک محرمات و سپس به ترک مکروهات و عمل به مستحبات سفارش می نمودند و هیچگاه کسی را به انجام عمل مستحبی مجبور نمی ساختند. آن بزرگوار از بدو تولد هر فرزندی در خانواده با گفتن اذان و اقامه در گوشش بذر ایمان را در نهاد وی می کاشتند و در سنین مختلف نیز با دعوت به نماز و عبادت در باروری روح ایمان در وی کوشا بودند. ایشان از مشاهده اینکه فرزندان و یا نوادگان ایشان به عمل مستحبی می پردازند بسیار خوشحال شده و برای تشویق از عمل وی در نزد جمع تعریف می نمود.
ایشان ذکر بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوه ال بالله العی العظیم را پس از نماز مغرب و نماز صبح و تسبیحات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را پس از نمازهای یومیه همواره سفارش می نمودند به استغفار قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب آفتاب خیلی توصیه می کردند و خودشان بر این امر مداومت داشته اند . در این زمینه مرحوم سامت خاطره ای نقل کرده اند: « یکی از طلبه ها تا پنج شش سال پس از ازدواج صاحب اولاد نشد وقتی که من از نجف برگشتیم دیدیم که دو یا سه تا بچه دارد پرسیدم جریان چیست ؟ گفت که من در کشکول شیخ بهایی دستوری برای کسانی که صاحب اولاد نمی شوند دیدم و به آن عمل کردم اما فایده ای حاصل نشد. خدمت مرحوم سید موسی زرآبادی رسیدم . ایشان فرمودند سحرها استغفار کنید تا حاجاتتان برآورده شود. به توصیه ایشان عمل نمودم و نتیجه گرفتم.
همچنین مرحوم سامت در عالم خواب به یکی از فرزندان خود چنین گفتند به عبادت بپردازید که اگر حاجت مهمی داشته باشید خداوند حاجت شما را خواهد داد، من وقتی حاجتی داشتم سجده های طولانی انجام می دادم و در همان حال احساس می کردم خداوند خواسته مرا در کف دستم قرار می دهد.
ایشان همیشه موقع بیرون آمدن از خانه شش بار سوره مبارکه توحید را به شش جهت می خوانند و همچنین دعای ذیل را نیز قرائت می فرمودند « بسم الله حسبی الله توکلت علی اللهم انی اسئلک خیر اموری کلها و اعوذبک من حزنی الدنیا و عذاب الاخره » برای ایمنی از دزد هر شب قبل از خواب دو آیه آخر سوره اسرا را به قفل درب منزل می خوانند . ایشان هر روز صد بار صلوات به روح مطهر حضرت امیرالمومنین هدیه می کردند و همچنین صد و ده بار معاویه “لعنه الله علیه ” را لعن می فرمودند : « اللهم العن معاویه بن ابی سفیان »
آن بزرگوار انس بخصوصی با قرآن کریم داشتند و هر روز وقت زیادی را برای این امر صرف می نمودند . ایشان همواره پس از نماز مغرب و عشاء ساعاتی را به قرائت و تفکر در قرآن کریم اختصاص می دادند . سوره های مبارکه یس ، تبارک ، الرحمن ، واقعه از سوره هایی بودند که هر روز قرائت می کردند و علاوه بر اینها هر روز مقداری دیگری نیز قرآن تلاوت می نمودند.
یکی از نزدیکان ایشان این گونه تعریف می کنند : « مشکلاتی پیدا کردم و مجبور به فروش خانه شدم . تصمیم به ساخت خانه ای جدید گرفتم . آن مرحوم به من فرمودند : شما خیلی گرفتارید بنده به شما بگوییم سوره مبارکه توحید و ذکر لا حول و لا قوه الا بالله العی العظیم و صلوات بر محمد و آل محمد بخوانید . عرض کردم چقدر بخوانم ؟ فرمودند مگر زبان خسته می شود زیاد بخوانید مسلما ً نتیجه خواهد داد . بنده به سفارش ایشان عمل نموده و آثارش را دیدم و نتیجه گرفتم .

منظم و بهره گیری از وقت
از جمله خصوصیات بارز آن بزرگوار نظم و انظباط فوق العاده ایشان بود و در همه موارد بسیار دقیق بودند. وسایل و ابزار ایشان همواره در یک جای مخصوص بود و هیچگاه در مکان آنها تغییری مشاهده نمی شد. مرحوم آیت اله سامت برای جلوگیری از اتلاف وقت تمام کتابهای خود را حروف بندی و شماره گذاری کرده بودند. قابل ذکر است که یکبار ایشان قصد داشتند کنتور دیگری برای خانه در نظر بگیرند . برای این امر احتیاج به رسیدی متعلق به بیست سال قبل بوده است که معظم له بدون اتلاف وقت رفته و رسید را می آورند . که این امر مایه تعجب اطرافیان شده بود که چگونه به این سرعت رسید بیست سال پیش را یافته اند.
همچنین آن بزرگوار در بهره گیری از وقت خود نیز بسیار منظم و دقیق بودند. هیچ گاه دیده نشده بود که ایشان بیکار باشند، یا مشغول تدریس بودند یا مطالعه یا خواندن قرآن و یا نماز و علاوه براین موارد و فعالیتهای روزانه اگر مدتی هم در کنار خانواده می نشستند یا مشغول ذکر بودند و یا به نصیحت کردن اهل منزل می پرداختند . ایشان معتقد بودند انسان برای حفظ حالات معنوی خود باید همواره ذکر بگوید و خودشان نیز بر این امر مداومت داشتند. معظم له هیچگاه بیهوده شروع به سخن گفتن نمی کردند و از صفت های بارز ایشان کم حرفی بود . هر گاه شروع به سخن گفتن می کردند یا نصیحت می کردند و به نقل احادیث و روایات می پرداختند و یا خاطره ای از دوران گذشته تعریف می نمودند که برای مستمعان جالب توجه بود.

مهر و عاطفه و اهمیت دادن به خانواده
حضرت آیه اله سامت علاوه بر اینکه بی دغدغه های دنیایی به معبود خویش مشغول بودند به جنبه های مختلف زندگی نیز توجه کافی مبذول داشتند ، به قول معروف « اندازه را نگه دارید نکوست » ایشان به امنیت و آسایش خانواده اهمیت زیادی می دادند و عاطفه و محبت زیادی نیز نسبت به فرزندان و اطرافیان داشتند . مرحوم سامت به مادر خویش علاقه زیادی داشتند و متقابلاً مادر ایشان نیز به فرزند خلف خود فوق العاده عشق می ورزیدند. در زمانی که مادر ایشان زنده بودند معظم له همواره قبل از اقدام برای هر مسافرتی از محضر مادر کسب اجازه می نمودند. همچنین ایشان می فرمودند آرزو می کنم مادرم زنده بودند ، ایشان را بر دوشم قرار داده و به مکه می بردم . آیت اله سامت در وصیت نامه خویش از همسر خود قدردانی کرده و در طول زندگی با ایشان نیز همواره جانب احترام را رعایت می نمودند. شیوه های تربیتی آن مرحوم در پرورش فرزندان نیز بسیار جالب توجه است .

ایشان از تنبیه بدنی و دعوا کردن پرهیز می نمودند و همواره به نصیحت فرزندان خویش می پرداختند . بهترین عامل تربیت رفتار خود ایشان بود و معظم له الگویی بودند برای دیگران . ایشان همیشه در عید نوروز و عید غدیر بر تمام نوادگان و فرزندان و اطرافیان از بزرگ تا کوچک به عنوان برکت کیسه عیدی می دادند و سفارش می نمودند که عیدی را با دست راست بگیرید و یک بسم الله الرحمن الرحیم و یک صلوات بفرستید .
همچنین با وجود مشغله زیاد در مواقع لازم به فرزندان خویش عربی و ریاضی درس می دادند و بسیار موافق کسب علم بودند و سفارش می نمودند که عاشق مطالعه باشید . به دختران کوچک و نوجوان خود همیشه سفارش می کردند که هنگام راه رفتن در خیابان اسامی خداوند و پیامبر و ائمه اطهار که روی زمین افتاده است جمع کنید تا در محل مخصوصی نگهداری شود . حتی برای این کار جایزه نیز تعیین کرده بودند. از این توصیه منظور دیگری نیز داشتند و آن اینکه بچه ها همیشه سر به زیر راه بروند و چشمشان از نگاه به اطراف و احیانا ً نامحرم محفوظ بماند ، که این یکی از شیوه های تربیتی آن مرحوم است .
یکی از دختران آن بزرگوار خاطره ای با این مضمون نقل کرده اند: « در اوائل ازدواج من که هنوز پانزده سال نرسیده بودم . مرحوم پدرم برای تفقد حال من به منزل ما تشریف آوردند . همواره خودشان به عنوان هدیه یک عدد کتری لعابی بزرگ نیز آورده بودند . چون درب کتری بسته بود من متوجه نشدم که داخل کتری چیزی گذاشته اند ، بعد از گذشت زمان دیدم که داخل کتری مملو از شکلات است . به مرور زمان شکلاتها مصرف شد و همسرم بی اطلاع مانده بودند تا اینکه ایشان متوجه هدیه مرحوم حاج آقا شدند و از شکلاتها سراغ گرفتند که گفتم متاسفانه کاملاً تمام شده . در چهره ایشان آثار ناراحتی از جهت بی بهره ماندن از این تبرک ، ظاهر بود . » و این خاطره حاکی از توجه معظم له به همه امور و انجام بهترین کارها در هر مکان و زمان است .
این خاطره را نیز یکی از فرزندان ایشان نقل کرده اند : « روزی گردنبند من گم شد و من از این امر ناراحت گشتم . در منزل پدر نشسته بودم که ناگهان مرحوم حاج آقا وارد شدند و از ناراحتی من و علت آن پرسیدند من هم جریان را تعریف کردم . بلافاصه به من مبلغی داده و فرمودند که برو گردنبند دیگری بخر و دیگر ناراحت نباش»
حضرت آیت اله سامت در آن زمان به علت اسلامی نبودن مدارس ، مکتب را بر مدرسه ترجیح داده و دخترانشان را برای یادگیری قرائت قرآن و مسائل از این قبیل به مکتب می فرستادند. در این مورد یکی از فرزندان ایشان این گونه نقل می کنند : « وقتی به سنی رسیدم که توانایی ورود به مکتب را داشتم مرحوم پدرم تصمیم گرفتند که مرا به مکتب بفرستند ولی من به ایشان عرض کردم که اگر لباس و کیف مثل بچه های مدرسه برای من نخرید من به مکتب نمی روم و این امر به علت شدت علاقه من به مدرسه بود . ایشان در کمال رضایت آن لوازم را برای من تهیه نمودند این اواخر نیز یاد خاطره می کردند و می خندیدند.»

برخورد با دیگران و بعضی از اخلاق مرضیه
حسن برخورد حضرت آیت اله سامت با مردم از عالم و جاهل چنان بود که بعید به نظر می رسید کسی با ایشان دشمنی و عداوت داشته باشد مگر استثناً افرادی که از جاده حقیقت و انصاف منحرف باشند. عنایت خاصی به همسایگان داشتند و رفتارشان با آنان چنان نبود که خدای نکرده از ایشان اظهار عدم رضایت داشته باشند. مثلاً یکی از همسایگان تصرفاتی در پشت ساختمان منزل مسکونی ایشان نمود که دیوار اطاقها را رطوبت و نم فرا گرفت ولی ایشان هیچ پرخاش و یا گله ای ننمودند و فقط تذکر دادند که خوب است این موضوع برطرف شود و شخصاً درصدد رفع آن ضایعه برآمدند.
آن بزرگوار همواره سعی می نمودند که کسی را از خود نرنجانند و حتی الامکان سعی داشتند که مردم را از خود راضی نگه دارند . ایشان بر این عقیده بودند که سائل را نباید جواب رد دادند ولو سوار بر اسب مرکب باشد. (3)
کمتر روزی اتفاق می افتاد که فقرا به درب منزل ایشان مراجعه نکنند. همچنین از کسانی که پیر یا از کار افتاده می شدند دیدن و عیادت و دستگیری می نمودند.
یکی از اخلاق ایشان این بود که هیچگاه از نوع غذا که معمولاً انتخاب آن به عهده خانواده بود گله نداشتند و هرچه را که سر سفره می آوردند با کمال میل قبول می کردندو شنیده نشده بود که اظهار کنند این غذا موافق طبع و باب میل من نیست بلکه شاکر خداوند بودند . به چند نوع کردن غذاهای سفره چندان تمایلی نداشتند و چون به شکم اعتنایی نمی کردند لذا به یک رنگ بودن غذا رغبت بیشتر نشان می دادنند. اگر مهمان را دعوت کرده بودندالبته تمایل به رنگین بودن سفره داشتند و از تکلف دریغ نمی کردند ولی اگر مهمان سرزده آمده بود به همان غذای حاضر اکتفا می کردند و چندان در صدد تکلف نبودند. اهمیت نمی دادند که مهمان فقیر است یا غنی و با همه یک جور برخورد می کردند . با تمام نوادگان که تعدادشان ماشااله کم نیست یک احوالپرسی می کردند. رفتار ایشان در برخورد با دیگران گویای اخلاق خوش آن مرحوم بود . همواره در سلام گرفتن پیشی می گرفتند. اگر کسی حتی بچه های کوچک را در راه می دیدند از دور سلام می دادند تا پیش قدم در این امر باشند و همیشه جویای احوال اطرافیان بودند. برخورد ایشان با دیگران همیشه از روی تواضع و فروتنی بود و همین دوری از تکبر موجب آرامش روحی معظم له می گردید به طوری که ملاقات با ایشان انسان را به یاد خداوند متوجه می ساخت. تواضع ایشان در حدی بود که گاهی کفش مراجعین را جفت می نمودند و آنکس که پول می داد و یا می گرفت را یک جور می دیدند.
از دیگر اخلاق پسندیده ایشان این بود که همواره سعی می نمودند کارهایشان را خودشان شخصاً انجام دهند و محول کردن کار به دیگران به شدت پرهیز می نمودند . هیچگاه در مورد کاری دستور نمی داد و خودشان شخصا ً انجام می دادند. برای مثال اگر برای صرف چای به آشپزخانه می رفتند و اسباب آن مهیا نبود به کسی امر نمی کردند و خود به آماده کردن آن می پرداختند. و اطرافیان ایشان این نکته را ذکر می کنند که آن بزرگوار هیچ گاه بدی کسی را ذکر نمی کردند و خلاصه امر آنکه تمام اعمالشان با یاد خداوند متعال عجین بود.
آن مرحوم وسواس عجیبی داشتند که بدهی طلبکاران را فورا ادا کنند و همواره در صدد این بودند که اگر بدهی دارند تاخیر در تادیه نشود . یکی از نوادگان ایشان اظهار می داشت که شخصی برای حساب خمس و سهم خدمت حاج آقا رسید . پس از رفتن او یک قطعه اسکناس ده تومانی در زمین اتاق پیدا شد که حاج آقا چنین پنداشت که متعلق به او بوده است . بارها به دنبال او می فرستادند تا شاید اورا پیدا کنم و این وجه را به او برگردانم حتی خواستند از کاروانی که او را به مکه برده بود سراغ او را بگیرم واقعا از این اصرار ایشان درمانده شده بودم و چون قضیه به یک روز و یک هفته و یک ماه و یک سال ختم نمی شد . جزء کارهای روزمره گذاشته بودند که آن شخص پیدا شود و آن وجه به او داده شود .
همچنین مرحوم آیت اله سامت در امور بیت المال مسلمین نیز بسیار دقیق و موشکاف بودند و تلاش می نمودند که ذره ای از بیت المال صرف کوچکترین کار بیهوده ای نگردد.
از دیگر اخلاق ایشان این بود که به حیوانات اهلی موجود در منزل بسیار رافت و رحمت داشتند . مواظب بودند که گربه ای که در خانه رفت و آمد دارد از نعمت های خدا در آن خانه محروم نباشد ؛ مرغهای خانگی یا کبوتر را که در بعضی اوقات نگهداری می کردند شخصا سرکشی و مراقبت نموده و آب و دانه آن را تامین می کردند . حتی در مسافرت نیز فکرشان درباره کبوتر ها راحت نبود که مبادا بی آب و دانه بمانند.
از دیگر خصوصیات ایشان این بود که مواظب بودند زندگیشان با زندگی مردم عادی همنواخت باشد و طوری رفتار نکنند که خدای نکرده درباره ایشان گفته شود راحتی را برای خودشان می خواهند و کاری به دردمندان و بینوایان ندارند . یک روز یک نفر از بستگان که کارشان مرغداری بود تعدادی مرغ ذبح شده به منزل ایشان آورده بودند که آن مرحوم فرمودند با این وضعیت که دیگران برای تهیه یک مرغ در زحمت هستند بنده این مرغ را قبول نمی کنم . اصولا با اسراف بسیار مخالف بودند و این اخلاق طبیعتاً از پدر و از خانواده ایشان ریشه داشت و خودشان نیز از سیره انبیاء و بزرگان استفاده کرده بودند.
مرحوم آیت اله سامت هیچگاه به صورت خانم هایی که نامحرم بودند و لکن به سبب فامیلی رفت و آمد داشتند نگاه نمی کردند لذا چه بسا اتفاق می افتاد که خواهر خانم یا زن برادر و مشابه آنان که میهمان می آمدند برای ایشان ناشناس باشند و لازم بود که دخترها یا خانم خودشان را معرفی کنند. اغلب مشاهده می شود که در بین فامیل در اثر مراودت و معاشرت ها شناسایی چهره ها ولو نامحرم کاری عادی تلقی می شود. بدیهی است که ادامه این کار بر افراد عادی بسیار مشکل می باشد لکن آن مرحوم رویه ای که داشتند را تا آخر عمر حفظ کرده بودند.

احاطه بر مسائل فقهی
در حدیث آمده است « خداوند که خیر بنده ای را بخواهد او را در مسائل دین آگاه و فقیه می نماید ((4)) .آیت اله سامت به خواست خداوند متعال فقیهی بزرگوار و عالمی ربانی بودند که مسائل فقهی شبیه حروف الفبا یا جدول ضرب که در ذهن هر خردسالی نقش بسته است ولو پرت و غیر مبتلا به بود در ذهنشان حاضر بود . سئوال های فقهی را فوری و یا با اندکی تامل پاسخ می دادند و کمتر اتفاق می افتاد که پاسخ را به بعد موکول نماید .
در مجلسی که معمولاً مساله ای علمی و یا فقهی برداشت می شد در بین تمام نظریات ، نظر ایشان فصل الخطاب بود و حرف نهایی تلقی می گردید . دیده شده بود که احیانا بااختلاف نظری که آیات بزرگ در مساله ای داشتند و مخالف نظر ایشان بود ، نظر خودشان را تغییر نمی داد حتی شنیده شده بود که گفته اند فقط اگر امام زمان (عج ) ظهور کنند و خلاف نظر مرا بگویند نظرم را تغییر خواهم داد . مقصود این بود که اجتهاد شان را با القائات دیگران تغییر نمی دادند ولو مرجع تقلید معتبری هم باشند .

الهامات غیبی
نمونه هایی از آگاهی ایشان به ماوراء محسوس دیده شده بود که تداعی کننده ارتباط و اتصال روحی آن مرحوم با عالم غیب بود . منجمله در یکی اطاقهای منزل ایشان دو نوجوان از احفادشان به جای مهره شطرنج کاغذهایی کوچک را به اندازه تقریبی یک سانتیمتر بریده و نام مهره های شطرنج را روی آن نوشته بودند و روی صفحه ای از مقوا قرار داده و شطرنج بازی می کردند. وضعیت به شکلی بود که اصلاً تشخیص داده نمی شد که این کاغذ پاره ها به جای شطرنج حقیقی درست شده است. مشاهده شده که آن مرحوم ناگهان به اتاق آمده و بی درنگ فرمودند در خانه من شطرنج بازی نکنید . این آگاهی که توام با نهی از منکر نیز بود برای آن دو نوجوان بسیار شگفت انگیز بود که چگونه مرحوم آیت اله سامت که معمولا به آن اطاق رفت و آمدی نداشتند و ابزار کار کمترین شباهت به شطرنج را نداشتند از کجا مطلع شدند و برایشان اطمینان حاصل شد که موضوع خارج از طریق ارتباط و کشف والهام نخواهد بود .
منجمله از دیگر مطالبی که دلالت بر آگاهی ایشان از مسائل مخفی و غیر مشهود دارد این است که هرگاه واقعه ناگواری برای یکی از فرزندان و یا اقوام نزدیک به دور از چشم همه رخ می داد ، ایشان برای آن فرد در زمان وقوع حادثه بدون اینکه اطلاعی در دسترس باشد ناراحت می شدند. مثلاً تصادفی برای یکی از پسران ایشان به وسیله اتومبیل اتفاق افتاد ایشان در آن روز مرتب از حال وی سراغ می گرفتند و دعاهای مخصوصی برای سلامتی فرزند خویش می خواندند که در واقع آن تصادف از راه الهام به اطلاع ایشان رسیده بود.
منجمله یکی از فرزندان ایشان نقل میکردند که در زمانی که بسیار کوچک بودم یک روز با حاج آقا نماز جماعت خواندم و بسیار مایل بودم که پدرم متوجه شود که من آداب نماز را خوب رعایت می کنم و پس از نماز مرا تشویق کنند خلاصه نوعی قصد ریا کاری داشتم که پس از سلام نماز ، بی درنگ و یکمرتبه فرمودند ؛ وضو داشتی یا نه ؟ متوجه شدم که وضو را فراموش کرده ام . آیا به نظر نمی رسد که ایشان از طریق کشف و مشهود و از وضو نداشتن فرزندشان با خبر گشته اند؟
همچنین در این زمینه سیدی نقل می کنند که مشکلی داشتم و آیت اله سامت به من توصیه نمودند با فرستادند صلوات بر محمد و ال محمد و مداومت بر آن و نیز قرائت این دعا :
« بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین قد تری ما انا فیه ففرج عنی یا کریم » ان شاء الله مشکل برطرف خواهد شد . چون ناقل در دسترس نبود مشخص نشد که حضرت آیت اله سامت پس از عرض مشکل از طرف آن سید این توصیه را فرمودنده اند یا بدون مقدمه و به وسیله الهامات غیبی متوجه گرفتاری او گشته اند که در این صورت این داستان کاشف از حالت کشف و شهود بر ایشان خواهد بود.

خاطراتی به نقل از حضرت آیت اله بهجت
حضرت آیت اله سامت در دوران تحصیل و در طول عمر با بزرگان بسیاری همدوره و همنشین بودند و آن جمله حضرت آیت اله محمد تقی بهجت می باشند که دوست نزدیک مرحوم سامت بوده و خاطراتی نیز از دوران تحصیل نقل کرده اند . منجمله نقل می کنند : یک بار من به حاج آقا سامت گفتم یک نفر آمده بود و از شما شکایت داشت . آیت اله سامت بسیار ناراحت شده و پرسیدن جریان چیست ؟ من اضافه کردم بله به نظر من هم حق با او بود کار شما اصلاً صحیح نبوده است . دوباره با ناراحتی افزون جریان را جویا شدند. من گفتم که خیر و حسن و خوبی آمده بود و از شما شکایت داشت و می گفت من هر کجا که هستم آیت اله سامت نیز هست و دست از سر من بر نمی دارد.
خاطره ای دیگری نیز از حضرت آیت اله بهجت نقل شده است : برای ماه مبارک رمضان که ما به زادگاه خویش می رفتیم قبل از رفتن تلگرافی به آیت سامت با این مضمون می زدیم که هر وقت رویت هلال برای شما ثابت شد برای ما تلگراف بزنید که خیالمان راحت شود . آیت اله سامت نیز هر ساله این کار را انجام می دادند و ما از رسیدن تلگراف ایشان بسیار خوشحال می شدیم . همچنین حضرت آیت اله بهجت به طلبه های اهل قزوین که خدمت ایشان می رسیدند سفارش می نمودند که دنباله روی حاج آقا سامت باشید و از ایشان پیروی کنید . در این مورد حضرت آیت اله مظفری بیان میکنند که بارها خدمت مرحوم آیت اله حاج میرزا نصراله شهیدی رسیدم و ایشان به من سفارش نمودند که اعمال آقای سامت را برای خود محور عمل قرار بدهید.

رابطه آیت اله سامت با آیت اله حکیم
مرحوم آیت سامت بابسیاری از مراجع عظام رابطه داشتند و از آن جمله مرحوم آیت اله حکیم می باشند که در بسیاری از موارد از مقام مرحوم سامت تجلیل می نمودند . از جمله خاطره ای است که حضرت آیه اله مظفری نقل کرده اند : « روزی در نجف اشرف جمعی از اهالی قزوین پیش من آمدند و گفتند ما می خواهیم با شما به محضر آیت اله حکیم مشرف شویم . به خدمت آن جناب رسیدیم پس از تعارفات یکی از افراد گفت : حضرت آیت اله ما به آقای سامت برای شما وجوهاتی می دهیم ولی ایشان برای ما از شما رسید نمی آورند ، آیا شما ایشان را قبول دارید ؟ مرحوم آیت اله حکیم با یک حالت خاصی فرمودند که احتیاج به رسید من نیست رسید آقای سامت ، رسید من است . بنده قضیه را به خدمت مرحوم سامت نوشتم و در جواب مرقوم فرموده بودند قبل از اینکه نامه شما برسد بعضی از حضار در آن مجلس قضیه را برای من بیان نمودند و آن شخص را هم معرفی کردند ، و آن شخص تا کنون یک قران هم به این جانب وجوهات نداده است
مرحوم آیت اله حکیم چنان اعتمادی به مرحوم آیت اله سامت داشتند که قبوض سفید و امضا شده با ته چک مانند برای آیت اله سامت می فرستاند و این قسم اعتماد را نسبت به هیچ یک از وکلایشان نداشتند . آیت اله سامت نیز پس از اخذ و جوهات و دادن رسید به افراد در ته قبوض خصوصیات را نوشته و برای آقای حکیم می فرستادند و دقیقاً مطابق اجازه آقای حکیم عمل می نمودند .
همچنین هر گاه عده ای قزوینی برای حساب و کتاب و پرداخت و جوهات خدمت ایشان می رسیدند می فرمودند : مگر میرزا رحیم در قزوین نیست چرا به من می دهید ، به میرزا رحیم بدهید . دست آقای سامت دست من است قابل ذکر است در این اواخر که گوش مرحوم سامت سنگین شده بود و از شنیدن غیبت های دیگران ایمن ، بعضی از آقایان برای تخمیس خدمت افراد دیگر می رسیدند ولی مرحوم سامت هیچ گاه از این امر ناراحت نشدند و اگر اطرافیان نیز گاهی گله می کردند می فرمودند این امور که غصه و ناراحتی ندارد.

تلفن زدن به امام رضا ( ع)
یکی از پسران حضرت آیه اله سامت اینگونه نقل می کنند : به همراه مرحوم پدرم در مشهد مقدس بودیم . در نیمه های شب دچار مسمومیت شدیدی شدند . برای اینکه ایشان را نزد پزشک ببرم تلفن را برداشتم ولی متاسفانه تلفن ها قطع بود با حال اضطرار و ناراحتی خدمتشان عرض کردم تلفن ها قطع است چه کار کنیم ؟ ایشان فرمودند که تلفن حضرت رضا ( ع ) که قطع نیست به حضرت زنگ بزنید . گوشی تلفن را برداشتم و در عالم خیال با حضرت رضا ( ع ) صحبت و درد دل نمودم و پیغام حضرت والد ( ره ) را به ایشان رساندم . طولی نکشید که ایشان بهبود یافتند و حضرت رضا ( ع ) ایشان را شفا دادند و با اینکه شدیداً به خود می پیچیدند و آرام و قرار نداشتند ، یک مرتبه به راحتی به خواب رفته و استراحت کردند و بدون مراجعه به پزشک سلامت کامل خود را باز یافتند

مولا علی اینجا هستند نگران من نباشید
در شب قبل از دفن و شبی که آیت اله سامت در مسجد النبی بودند یکی از احفاد ایشان چنین خوابی دیده اند : در خواب دیدم که عده ای از اقوام در منزل آن مرحوم خوابیده اند، هر چند لحظه ای همسر محترم سامت از خواب برخاسته و از تنهایی حاج آقا اظهار ناراحتی می کنند. ناگهان مشاهده کردم که آیت اله سامت در بالای اتاق کفن کرده خوابیده اند و بعد نیم تنه بلند می شوند و می گویند چه کسی می گوید من تنها هستم و با دست به بالای سر خود اشاره کرده و می فرمایند « مولا علی اینجا هستند نگران من نباشید » ولی من در بالای سر ایشان چیزی ندیدم . سه بار این جمله را تکرار نمودند و تا صبح آن روز سه بار این خواب را به این شکل دیدم .

فتوای مرجع لازم الاجرا است
یکی از دختران آن مرحوم اینگونه نقل می کنند : « در راهپیمایی عظیم شهر تبریز در دوران انقلاب عده زیادی از مردم بی گناه شهید شدند و از ناحیه بعضی مراجع تعطیل عمومی اعلام شد. روزی که مردم به نشانه اعتراض تعطیل عمومی کرده بودند، من در کلاس پنجم ابتدایی امتحان نهایی املا و انشا داشتم . همینکه خواستم برای شرکت در جلسه امتحان از درب خارج شوم حاج آقا فرمودند نباید امتحان بدهی زیرا فتوای مرجع لازم الاجرا است. به همین علت در امتحان شرکت نکردم و دو صفر گرفتم ، لذا مجبور شدم دوباره در شهریور ماه همه ی امتحانها را تجدید نمایم . در نتیجه با وجود اینکه مرحوم آیت الت سامت خودشان مجتهد بودند لکن در برابر نظر حکومتی مراجع متعبد بودند و چون آن دستور را برای خدا می دانستند لذا سر تسلیم داشتند ولو به هر قیمت تمام شود.

حاج آقا سامت در است
مرحوم آیت اله سامت چنین نقل می کنند « مرحوم آیت اله بروجردی وصیت کرده بودند که فلان شخص تلقین مرا بگوید . من از شخص تلقین کننده پرسیدم که شما وقتی تلقین آیت اله بروجردی ( ره ) را می گفتید چیزی مشاهده نمودید ؟ گفت : بله من تلقین می گفتم و آقای بروجردی نیز با من می گفت و حجاب و پرده برداشته شده بود . مرحوم حاج رمضان بیوکاتی نقل کرده اند : یک روز برای حسابرسی و تخمیس اموال خدمت آیت اله بروجردی رسیدم و عده ای از رجال قزوین در محضر ایشان بودند آقای بروجردی مرا دیده و فرمودند : پس از تخمیس اموال آقایان تشریف بیاورید . به نزد ایشان رسیدم سئوال نمودم شما قزوینی هستید ؟ عرض کردم بله ایشان فرمودند :
« حاج آقای سامت دّر است قدر دّر را بدانید ای قزوینیها »

تو را بر می گردانیم که باز قرآن بخوانی
یکی از بستگان نزدیک آیت اله سامت در عالم خواب چنین دیده بودند : « در اولین شبی که حاج آقا فوت کرده بودند خواب دیدم که جمعیت بسیار زیادی در مسجد النبی هستند و در کنار حوض مسجد تابوتی قرار دارد . بعد دیدم که کفن که در تابوت بود باز شد و حاج آقا بلند شده و نیم خیز نشستند . در همین موقع من فریاد زدم که حاج آقا زنده شده اند و می خواستم این خبر را به خانم هایی که در بیرون بودند بدهم که معظم له با صدای بسیار بلند و رسا و زیبایی فریاد زدند یا امیر المومنین ( ع ) و به دنبال ایشان جمعیت همصدا حضرت را صدا می کردند و این عمل چند بار تکرار شد .بعد از آن من مرتب می گفتم که حاج آقا زنده شده اند و ایشان فرمود ند : بله من زنده شده ام به من گفته اند که چون تو خیلی دوست داشتی قرآن بخوانی ( گویا سوره بقره ) تو را برمی گردانیم که باز قرآن تلاوت کنی .

حمد و توحید راه رستگاری است
یکی از نوادگان مرحوم سامت چنین نقل می کنند « حدود چهار ماه پس از رحلت آیت اله سامت شبی در خواب دیدم عده ای از اقوام در اتاقی نشسته و در مورد ایشان صحبت می کنند و خاطراتی باز گو می نمایند . ناگهان من و یکی از دختران معظم له متوجه شدیم حاج آقا در آن سوی اتاق نشسته اند و به ما نگاه می کنند . بلند شدیم و به طرف ایشان رفتیم ، ایشان نیز برخاسته و چند قدمی برداشتند تا به کنار اتاق رسیدند . ما هر چه تلاش می نمودیم عبای ایشان را بگیریم و یا وجود مبارک ایشان را لمس کنیم ، توانایی انجام این کار را نداشتیم . یکباره من بی اختیار شروع به خواندن سوره حمد و توحید نمودم و توانستم عبای ایشان را در دست بگیرم و از برکت وجود ایشان بهرمند شوم . ایشان فرمودند : راه حمد و توحید را ادامه بده که این راه رستگاری می شود

دادن میوه به اهل دنیا
عده ای از مومنین در خواب دیده بودند که علمای ربانی در آن دنیا منتظر ورود حضرت آیت اله سامت بود ه اند و گویا به ملاقات ایشان رفته اند . همچنین مرحوم سامت در عالم خواب فرموده بودند که اگر شما بدانید که من با چه کسانی هم نشین هستم به جای گریه های بیهوده برای من خوشحال خواهید بود . یکی از نوادگان نوجوان مرحوم سامت چند روز پس از ارتحال آن بزرگوار در عالم خواب چنین دیده اند : در خواب دیدم که حاج آقا یک ظرف پر از میوه های زیبا و تازه به من دادند و فرمودند : انصاف ندیدم که خودم از نعمت های فراوان بهرمند شوم و اهل دنیا محروم بمانند . برای همین این یک ظرف میوه را برای شما اورده ام تا همچون من بهره مند شوید .

دفن کردن قرآن ها
یکی از اقوام دور آیت اله سامت در عالم خواب و حدود دو روز پیش از ارتحال آن مرحوم می بینید که در زمینی گودالی حفر شده و قرآن هایی را در آن گودال دفن می کنند . پس از ارتحال آن برای تعبیر خواب خود مراجعه می کنند و در تعبیر آن می شنوند که عالمی بزرگ به زودی از دنیا خواهد رفت که چنین هم شد .

داستانی از وصیت نامه
حضرت آیت اله سامت در قسمت پایانی وصیت نامه خود این گونه نوشته اند : وصیت نامه خود را مزین می نمایم به این حکایت شریف که شاید در کتب مطبوعه ذکر نشده باشد . حضرت مستطاب آیت اله عالم فاضل متقی آقای حاج سید صالح منجیلی ( قدس سره ) که از بزرگان علماء ساکن در منجیل و معاصر حضرت آیت اله العظمی آقا سید حسین بروجردی و با ایشان خدمت آیت اله العضمی آقای جهانگیر خان ( قدس سره ) که از علمای بزرگ اصفهان بودند تلّمذ می نمودند و از محضر شریف ایشان استفاده می نمودند . شنیدم شفاهاً از خود آقای حاج سید صالح فرمودند مرحوم جهانگیر خان فرمودند در زمانی که طلبه بودیم قریب به این مضامین که شخصی از علمای بزرگ نصاری با استجازه از دولت وقت ایران وارد اصفهان شد و بر دولت وارد شد به این عنوان که من مستبصر می باشم یعنی در مقام این هستم و آمده ام با علمای اسلام بحث کنم اگر فهمیدم که اسلام حق است دین اسلام را قبول نمایم . البته معلوم است چنین شخصی لابد به توصیه از دولت وقت خودش باید آمده باشد ، آمریکا یا انگلیس یا دولت دیگر شاید مرحوم سید صالح معین کرده بودند ولی بنده فعلا به خاطر ندارم و بالجمله بر حسب درخواست این عالم نصرانی و اقدام دولت و حکومت وقت اصفهان مجلسی تشکیل می شد و هر روز یک نفر یا بیشتر از علمای اصفهان حاضر در بحث با این عالم نصرانی می شدند . ( احتمالاً نام آن آدم نصرانی پادری بود ) و چنین معروف و گفته می شد که عالم نصرانی عالم اسلامی را محکوم نمود ، و اشتهار این امر در شهر اصفهان باعث نگرانی مردم و تزلزل در عقیده عوام شد . بالاخره از علمای اصفهان کسی باقی نمانده بود و عالم نصرانی در شرف مراجعت به مملکت خود بود . با این شهرت که وارد مرکز علم شده و علماء آن را محکوم نموده است ( قبل از انعقاد حوزه علمیه قم حوزه علمیه اصفهان مهمترین حوزه ایران بود ) . در چنین موقعیتی که موجب پریشانی خاطر عوام شده بود شخص غیر معروف ، در لباس روحانیت مانند یکی از طلّاب آمد نزد دولت وقت اصفهان ( شاید زمان ظل السلطان بود ) و وقت خواست که با این عالم نصرانی بحث کند. دولت وقت در کمال بی اعتنایی شاید به او گفته باشد که علما نتوانستند این عالم نصرانی را محکوم کنند ، شما یک نفر طلبه چگونه می خواهید با او بحث کنید و بالجمله از دولت انکار و از این آقا اصرار بنابراین شد که جلسه بین عالم نصرانی و ایشان تشکیل شود . پس از تشکیل جلسه و حضور طرفین از برای بحث ما ندانستیم آن آقای روحانی به این عالم نصرانی چه فرمودند و چه نمایشی داد که آن عالم نصرانی ناگهان در نزد آن آقا بسیار متواضع و محقر و کوچک شد. آن آقا به عالم نصرانی می فرمود ایمان بیاور پس چرا ایمان نمی آوری ؟ آن عالم نصرانی شبانه اصفهان را ترک و گفت بحمدالله رفع نگرانی عمومی شد ( بنده عرض می کنم به احتمال قوی شاید آن شخص از طرف حضرت بقیه اله ( عج ) بوده است . )

پانویس:
1)) خیابانی تبریزی مدرس ـ ریحانه الادب ـ جلد 4 صفحه 270 چاپ اول ـ چاپخانه شرکت سهامی طبع کتاب ـ سال 1328
2)) سوره زلزال (99) ـ آیه 7و8
3)) قال رسول االه (ص ) للسائل حق و ان جاء علی الغرس ـ برای مسائل حقی است حتی اگر سوار بر اسب باشد.
4)) اذا اراد الله بعبد خیرا فقهه فی الدین و الهمه رشده

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس